به گزارش خبرنگار دفاعپرس از هرمزگان، همسر شهید«حسین نکویی» می گفت: چند روزی از دفن شهید حسین آشوری گذشته بود،روستا خلوت شده بود.خواب دیدم با دنیایی از بغض و اندوه مشغول شستن ظرف و لباس بچه هام. آن روزها کمتر خانه ایی در روستا حیاط داشت. همه عبور و مرور اهالی را میدیدیم. دیدم وسط محله حسین با همان قامت بلند و شاداب با لباس فرم بسیج و یک دستمال ابریشمی در دست از کنار خانه ما در حال عبور است. خانه مادر شهید حسین آشوری تقریبا به ما نزدیک است و همسایه ایم. صدا زدم گفتم حسین خوبی برادر، شما که از جبهه برگشتی، خبر از حسین من نداری؟ سالهاست چشم انتظارم، بچه هاش بزرگ شدند، قد کشیدند اما خبری از "حسین من نیست".
حسین چشمهای سبز و موهای مجعد داشت. بسیار جوانی رعنا بود.
خندید و گفت: غصه نخور دارند میان. دیر نشده. از خواب بیدار شدم. بهت زده ساعتی به فکر فرو رفتم. حسین آشوری دفن شده، از کجا خبر از بچه های تفحص شده داره آخه!!!؟
با دلتنگی همیشگی، نگاهی به یادگاران شهید انداختم و خوابیدم. و روزها چشم انتظار وعده شهید حسین آشوری بودم. تا روزی که حسین من هم بر سر دست مردم به خانه آمد...
شهید «حسین آشوری» در روستای سرمازغ بخش سندرک به دنیا آمد. حسین در جوانی با یکی از دختران نجیب روستای سجادیه سندرک ازدواج کرد و همسر جوانش در اولین حاملگی با بیماری نامعلومی فوت کرد و با همان شکم به خاک سپرده شد.
این روزها مصادف بود با یورش وحشیانه ارتش بعث عراق به خرمشهر و آبادان، پس از تصرف بخشی از خرمشهر و استیلای سربازان بعثی بر این شهر، خبرهای گزنده زیادی به مناطق کشور از تعرض و جنایات ارتش چند ملیتی بعث عراق رسید.
رسانه های شنیداری مانند رادیوهای ترانزیستوری تنها منبع اخبار و اطلاعات کشور و جبهه ها بودند. اما خبرهای ریز تر توسط رزمنده هایی که در خطوط نبرد بودند به مردم منتقل میشد. موجی از تعصب و غیرت جوانان کشور را میگیرد.حسین در همان ایام دردناک و غصه از دست دادن همسرجوان و جنین نه ماهه اش می سوخت اما بی تفاوت به اخبار هم نبود.
در اولین اعزام در صف رزمندگان سندرک قرار گرفت. برادرش حسن، اصرار زیادی کرد که بماند و با این اوضاع روحی به جبهه نرود. اما تصمیم خودش را گرفته بود.
شب عملیات والفجر سه در منطقه مهران که با استعداد 30گردان پیاده ارتش و سپاه و بسیج با هدف تصرف بلندی های قلاویزان آغاز شده بود، حسین در حمله توپخانه ای دشمن بوسیله موج انفجار گلوله توپ با شدت تمام به تپه ای برخورد میکند و به گفته شاهدان عینی در دم جان به جان آفرین تسلیم میکند و هنگام تفحص در همان نقطه کشف می شود.
پس از عملیات والفجر سه، برادر بزرگتر حسین، به اهواز میرود، یعنی جایی که اکنون به ارودگاه فرهنگی ثارالله هرمزگان، سیستان و بلوچستان و کرمان است و در دوران دفاع مقدس محل آموزش رزمنده ها و محل اسکان شان بود. سپس به مقر لشکر، معراج شهدا و دست آخر بی حسین اش برمی گردد.
شهید آشوری اولین شهید منطقه سندرک است که پس از هشت سال غربت در بیابانهای قلاویزان در جوار معبودش می زیست بالاخره به آغوش مادرش برگشت.
هنگام دفن شهید حسین آشوری، خیلی کنجکاو بودیم ببینیم از قامت دلبرانه حسین ما چه مانده است...
دیدیم جسمی به قامت یه پسر بچه هشت یا ده ساله، با کفن سفید در دامان مادر پیر و شکسته اش جا خوش کرده است...
در مسلخ عشق، جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند...
خادم الشهدا: اسماعیل زارعی
انتهای پیام/