به گزارش دفاعپرس از خراسان شمالی، سردار شهید «وهب اصغریراد» در نهم خرداد ماه سال۱۳۴۱ در شهر جاجرم متولد شد. وی فرزند دوم خانواده بود. او دو خواهر داشت که یکی بزرگتر و دیگری کوچکتر از وی بودند. پدرش دامدار و مادرش خانهدار بود. مقطع ابتدایی را در مدرسه شریعتی و دوره متوسطه را در جاجرم تحصیل نمود. ۹ ماه سال را درس میخواند و سه ماه تابستان را در کوره آجرپزی کار میکرد. گویا میدانست باید خود را از همان کودکی برای کارهای مهم ومسئولیتهای خطیری آماده سازد.
از سال ۱۳۵۵ همراه دوستانش اعلامیههای امام را در جاجرم پخش میکردند. آنها همیشه تحت تعقیب ژاندارمری بودند و چند باری هم دستگیر و مورد آزار و شکنجه مأموران رژیم قرار گرفتند. اما دست از مبارزات خود بر نمیداشتند.
بعد از پیروزی انقلاب، در آبان ماه سال ۱۳۶۰ سردار شهید «وهب اصغریراد» به عضویت سپاه در آمد. در همانجا دورههای آموزشی را با موفقیت پشت سر گذاشت و خود را برای رفتن به جبهههای حق علیه باطل آماده کرد. آن زمان در کردستان غائلهای برپا شده بود و بسیاری از رزمندگان اسلام در غرب کشور، محافظ مرز و خاک کشور بودند. در روزهای آغازین مهر ماه سال ۱۳۶۲ شهید اصغریراد به همراه دوستانش در واحد مخابرات به سمت کردستان رهسپار و در کنار سردار شهید «محمود کاوه» در لشکر ویژه شهدا لحظه لحظه اخبار و امورات جبهه را مخابره و هماهنگ میکرد. وی رشادتهای بسیاری از خود نشان داد. وقتی سردار کاوه مسئولیتپذیری وی را دید او را بعنوان فرمانده گردان بیسیم چیهای لشکر ویژه شهدا برگزید.
سردار شهید اصغریراد در عملیاتهای زیادی از جمله؛ فتح المبین، لیلة القدر، والفجر ۹، قادر و بدر حضور داشت. در بسیاری از عملیاتها مجروح میشد ولی بعد از بهبودی مختصری دوباره به جبهه برمیگشت. در عملیات والفجر ۹ به علت اصابت ترکش خمپاره، از ناحیه کتف، ریه، شکم، پای راست و کمر مجروح و در ۲۹ بهمن ۱۳۶۴ از ناحیه نخاع آسیب دید.
در دوم آذر سال ۱۳۶۵ در حین انجام مأموریت در بین راه سنندج و کامیاران بر اثر سانحه تصادف قطع نخاع و به بیمارستان فیض اصفهان اعزام کردند ولی شدت آسیب دیدگی بسیار بود و منجر به این شد که شهید اصغریراد از سن ۲۴ سالگی تا آخر عمر شرافتمندانهاش روی صندلی چرخدار بنشیند.
وی ۸۰ درصد بدنش را فدای پاسداری از خاک میهنش کرد. بعدها برای تسکین دردهایش به مرکز توانبخشی معرفی شد و روزهای زیادی از عمر شریفش را در مراکز توانبخشی و بیمارستان امام رضا (ع) مشهد گذراند. چندین بار مورد عمل جراحی قرار گرفت. در آخرین عملش ساعتها در اغماء بود. بعد از آنکه به هوش آمده بود تعریف میکرد که به ملاقات دوستان شهیدش رفته که همگی آنها دور امام خمینی (ره) حلقه زده بودند و آنها به او مژده شهادت را داده بودند.
شهید اصغریراد بعد از مجروحیت، همچنان مهربان و سختکوش به دیگران کمک میکرد. وی در سال ۱۳۸۶ هیأتی تأسیس میکند که در آنجا جانبازان یکدیگر را ببینند و به مشکلات هم پیببرند. با تلاشهای شبانهروزی وی و چند تن از جانبازان این هیأت با نام «قمر بنی هاشم (ع)» تأسیس شد که در آن سهشنبه شبها و شبهای جمعه مراسمات مذهبی برگزار میشود. علاوه بر رسیدگی به مشکلات جانبازان، صندوق مسکنی برای فرزندان جانبازان تهیه شد. در واقع هیأت را راهی بسوی نسل امروز و فردا میدانست. او میخواست با جوانان همراه و همگام باشد تا جوانان امروز با دلاور مردان آن زمان آشنا شوند.
شهید لحظهای از فعالیت و کمک به خلقالله بخصوص خانواده شهدا و جانبازان دریغ نمیورزید. برای رسیدگی به مشکلات جامعه هدف در شهرداری، ایشان به سمت شهردار افتخاری نائل شد. خانوادههای ایثارگران که بارها و بارها بری رفع مشکلات مسکن و ساخت و ساز به شهرداری مراجعه کرده بودند، با رجوع به دفتر ایشان مشکل خود را حل شده میدانستند. چون سردار شهید اصغریراد با وجود آنکه روی صندلی چرخدار بود، اما تمام سعی و تلاش خود را برای پیگیری و حل مشکلات آنها انجام میداد. با آن وضعیت جسمانی لحظهای دست از فعالیت بر نمیداشت، اهل ورزش بود و در مسابقات ویلچیررانی شرکت میکرد و مقام میآورد.
با وجود آنکه شهید اصغریراد فردی بسیار محکم و قوی در برابر مشکلات بود ولی ترکشهای رژیم بعثی هر روز وی را ضعیفتر میکرد. اواسط مهر ماه سال ۱۳۸۷ با درد شدیدی که در ناحیه شکم احساس میکرد به بیمارستان امام رضا (ع) اعزام شد. از چسبندگی روده رنج میبرد. وی طی کمتر از یکماه روز دو بار مورد عمل جراحی قرار گرفت. با وجود زحمات بیشمار پزشکان و پرستاران، ایشان در تاریخ ۲۱ آذر ماه سال ۱۳۸۷ در بیمارستان امام رضا (ع) مشهد به یاران شهیدش پیوست و به فیض شهادت نائل گردید.
انتهای پیام/