گروه ساجد دفاعپرس: جایگاه والای شهیدان قابل وصف نیست؛ آنهایی که هدفشان از جانفشانی، معاملهای بود بین خود و پروردگارشان؛ معاملهای پرسود، در امتداد خون شهیدان کربلا؛ هدفی بسیار والاتر از آن هدفی که در ذهن سلاحبهدستهای دیگر نقاط جهان بگنجد؛ آری! آنهایی که در هشت سال دفاع مقدس، به دفاع از خاک و ناموس این وطن برخاستند، چه هوشمندانه ماهیت این جنگ را درک کرده بودند؛ جنگی که هدف آن در ظاهر اشغال خاک؛ اما در باطن صحنه رویارویی جبهه حق و جبهه شیطان بود.
شهید «حسن کازرانی فراهانی» نمونهای از رزمندگانی است که حقیقت این رویارویی حق علیه باطل را درک کرده و بهعنوان سرباز در جبهههای حق علیه باطل حضور یافت و در وصیتنامه خود نیز خطاب به خانوادهاش تأکید کرد: من خودم دوست داشتم آمدم سربازی و هیچگونه با زور یا تهدید شما عزیزان نبوده است؛ بنابراین در این راه، جان خود را در طبق اخلاص نهاد و بیستم آذر سال ۱۳۶۲ آن را تقدیم پروردگار خود کرد.
وصیتنامه شهید کازرانی فراهانی
بسم شهدا و الصدیقین
سخنی به پدر و مادر عزیز و مهربان که مرا پرورش دادند و در دامن خود با تمام سختیهای زندگی که بود، پروراندند. ضمن سلام؛ در آخرین لحظات عمرم که میخواهم تو ای مادر شیرزنی چون زینب باشی و مانند کوه استوار باشی؛ و توای پدر مهربان با دستهای پینهبسته خود روزها کار کردید و امرار معاش خود نمودید تا آبرومندانه زندگی کنید و استوار مانند کوه باشید. هر زندگی تولدی و مرگ، چه بهتر است که آن مرگ در برابر دشمنان ستیزهجوی دین و انقلابمان باشد. دوست دارم که از شهید شدن من که لایق آن نیستم، گریه نکنید و هیچ وقت ناراحت نباشید که روح من عذاب خواهد دید و از شما راضی نمیشوم.
پدر و مادر و برادران حسین آقا، محمد آقا، علی آقا، عباس آقا! اگر بنده شما را رنجیدهخاطر کردم، مرا ببخشید و از خداوند متعال خواستار پیروزی و سعادت برای شماها هستم؛ و همچنین خواهران مهربانم فرشته و بنفشه خانم! شما مستحکم و استوار باشید، زینبوار زندگی کنید. خدایا در این آخر عمر اگر من گناهی کردم که زیاد مرتکب آن شدهام، خدایا خودت عفو کن. پدر، مادر عزیز! من بچهای بودم که از آن اوایل زندگی به نصیحتهای پدرانه شما عزیزان گوش کردم، و آنطور که باید ایمان داشته باشم، ایمان نداشتم.
به پدر و برادر بزرگم! میخواهم نمازهای قضای مرا بخوانند؛ و همچنین مبلغ هزار تومان به ضرغام بدهکار هستم که آن پول سالها پیش برایش کار کردم روی مزد اضافه داد و من خوردم و آن روحم را تا حالا اذیت کرده و آنرا بپردازید. الان ما خرمشهر را محاصره کردهایم تا به امید خدا آزاد شود و الان در اینجا مظهر عشق به شهادت و ایمان هست و هر کس به اینجا بیاید، ایمان را مشاهده میکند و من خودم دوست داشتم آمدم سربازی و هیچگونه با زور یا تهدید شما عزیزان نبوده است. حسین آقا و زنداداش پسر بچه کوچکتان (وحید) را خوب پرورش بدهید تا شخصی متدین به اسلام و فردی خوب و لایق برای کشور اسلامی خود باشد.
محمد آقا دوست دارم که با آن جت که پرواز میکنی، دشمنان را از پای در آوری؛ و در پایان سلام علیک بر تمام شما پیروان حسین (ع)
۱۳۶۱/۲/۲۲
محاصره خرمشهر
انتهای پیام/ 113