به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، ابراهیم حاتمیکیا کارگردان سینمای ایران، خوش صحبت است. دوستان و حتی کسانی که فکر دشمنی با او را دارند، با حرفهایش غافلگیر میشوند. کاریزمای حاتمیکیا هر چقدر برای رسانهها و مردم مطلوب باشد برای دولتها دردسر ساز بوده است. قامت اعتراضیش وجهی از کاریزمای او را شکل میدهد و این را همیشه و در هر دوره ای می توان در حرفهایش شنید. سال 87 بود و در روزگاری که او سریال درونگرای «حلقه سبز» را ساخت بود مصاحبه ای با محمد قوچانی کرده بود. در همان سالهای ابتدایی دولت احمدینژاد هم همین وجه اعتراضی آقا ابراهیم مشهود بود.
آنجایی که رو به مصاحبه کنندهی زیرک میکند و میگوید: باور کنید دلم میگیرد. آن همه حرفهای گفتنی و داستانهای شنیدنی در این گنجینهی سینمای جنگ هست که میشود گفت. اما چه کنم که نگهبانهای تنگ نظری وجود دارند که نمیگذارند کارم را بکنم. این شهر خفهام کرده. دیگر خسته شدهام از فیلم ساختن در این چهار دیواری های تنگ. میخواهم بزنم بیرون. نگاه من افقهای باز بود. به دشت و حالا گرفتار شدهام به هیچ عنوان هم دوست ندارم نگاه غمگسارانهی بی معنی به گذشته داشته باشم. حرف روز دارم. اما چه کنم که نقل این داستانها توپ و تفنگ و تق و توق میخواهد، و اینها همه دست کسانیاست که با امثال من مثل یک سرباز رفتار میکنند.»
دیروز مصاحبه تازهای از ابراهیم حاتمیکیا در گفتوگو با روزنامه «شرق» منتشر شده است.اوضاع انگار کمی متفاوت شده است. اینجا هم کارگردان «بادیگارد» از دنیایی فراتر از متن فیلمهایش حرف میزند. حاتمیکیا باز هم از آرزوهای فیلمسازیش گفته است: یک روزی آرزویم این بود که فیلم چمران را بسازم و میگفتم اگر مُردم هم دیگر اشکالی ندارد، فقط چمران را بسازم. الان باز دلم چیزهای دیگری میخواهد. از یک قله رد شدم و دلم قلههای دیگری میخواهد.
دوست دارم از مروت پهلوانی قاسم سلیمانی بگویم
در اینجای بحث مصاحبه کننده میپرسد: الان چه قلهای مانده؟ و حاتمیکیا نامی به زبان میآورد که در این چندسال، بارها از او به حسرت یاد کرده است. او میگوید: در کوبانی که در منطقه کردستان عراق واقع شده، پکک حضور قوی دارد. نیروهای پکک کلی از بچهها و سربازهای ما را ناغافل در پادگانها و پاسگاهها زده و شهید کردهاند. وقتی قضیه کوبانی پیش آمد، مروت پهلوانی قاسم سلیمانی به نحوی بود که اصلا نیامد بگوید که بگذار همه آنها به خاطر ظلمهایی که در حملههایشان به سربازان ما روا داشتند، تقاص پس بدهند! بلکه با نیروهایش بلند شد و رفت و کوبانی را نجات داد و نگذاشت شهر به دست داعش بیفتد. دوست دارم از این مروتها بگویم. دوست دارم بچههایی را که در گوشهاند و دیده نمیشوند و به چشم نمیآیند، در فیلمهایم روایت کنم و به جامعهام بگویم اینها را بیشتر بشناسید!
سربازان امروز ایران در «بَرَز» میایستند، پای دیوار قلعه نمیایستند مبادا قلعه دچار ضربه شود
کارگردان «از کرخه تا راین» در مورد اینکه جنگ هنوز برایش زنده است و در مورد سربازان امروز ایران اسلامی گفته است: درست است که سیوچند سال از انقلاب میگذرد، ولی اتفاقاتی که امروز در منطقه میافتد، نشان میدهد که جنگ هنوز ادامه دارد! گاهی در تلگرام میبینم بچهها میگویند ایران یک قلعه است! قلعهها هم یک محدوده بیرون از خود دارند که به آن «بَرَز» میگویند. سرباز آنجا میایستد، پای دیوار قلعه نمیایستد که مبادا قلعه دچار ضربه شود. امروز بچههای ما دارند جلوتر از قلعه میجنگند والا داعش الان پشت دروازه ما و در حال توآمدن بود. برای همین بحث جنگ زنده و خیلی هم جدی است.
هر وقت هم که بحث جدیتر شده و خبر از قصرشیرین آمده که ممکن است از آنجا وارد شوند، همهمان دیدیم که خوف برمان داشته. جنگ برایم هنوز زنده است. قاسم سلیمانی زنده است و مسیر، مسیری است که هنوز ادامه دارد. یک وقتی فکر میکردیم یک روز که جنگ تمام شد، این عده برمیگردند به پادگانها و سر زندگیشان مینشینند، اما میبینید که چنین خبری نشد. جنگ هنوز ادامه دارد و هیچ کاری هم نمیشود کرد و به بدترین شکلش هم دارد اتفاق میافتد.
رأس هرم اجرائی کشور برخلاف لباسی که بر تن دارند، هیچ نسبتی با هنر و فرهنگ ندارد
کارگردان بادیگارد در بخش دیگری از این مصاحبه باز هم با همان اصطلاح دیپلماتهای فرهنگی نسبت به مدیریت فرهنگی کشور معترض شده است و در جایی میگوید: مسئولان کنونی جز اظهار عجز و ناتوانی از بودجه حتی تشویقگر این موضوع هم نیستند. میگویند که پول نداریم و فقط میتوانیم تشویقتان کنیم. زمان ساخت فیلم «خاکستر سبز»، آقای لاریجانی وزیر ارشاد وقت، مرا در دفترش خواسته و گفت که حاضر است کمک کند تا من بروم بوسنی و تحقیق کنم؛ یعنی مدیر فرهنگی افقی را میبیند و براساس آن فیلمساز را تشویق میکند که اگر از سوژهای فیلم بسازی که دغدغه نظام است، موظفم کمکت کنم.
اینطور میشود که فیلمها رنگ همسوی سیاستهای نظام میگیرند و اراده نظام در فیلمها دیده میشود؛ اما درباره این جشنواره چه باید بگویم؟ اثر مدیران فرهنگی بعد از آرامشدادن چیست؟ مثلا فیلمسازی که میخواهد برای جشنواره برلین فیلم بفرستد، میداند این جشنواره چه مانیفستی دارد که براساس آن اگر فیلمی درباره علایق آنها بسازد و حتی در طول فیلمبرداری یا مونتاژ نمایندهاش به فیلم سرکشی کند، میتوان آن را در جشنواره دید؛ اما آقای ایوبی شما جدای از شعار چه خواستید و چه شد؟ البته انتقاد صرفا به ایوبی و جنتی برنمیگردد. متأسفانه رأس هرم اجرائی کشور برخلاف لباسی که بر تن دارند، هیچ نسبتی با هنر و فرهنگ ندارد و در این آشفتهبازار وقتی زیردستان نیز از سربازانی انتخاب شوند که دغدغه این بحث را ندارند و اگر لازم به ایستادن پای اصولی باشد؛ چون خصلت ایستادگی نیاموختهاند، با هر باد موافق و مخالفی جابهجا میشوند و رفتارشان پر از تناقضهای مدیریتی است.
ایوبی و جنتی هر دو از عالم دیپلماسی به عالم فرهنگ آمدهاند
حاتمیکیا در پاسخ به چرایی عدم حمایت مدیران فعلی سینمایی از مجوزهایی که خودشان صادر میکنند و همچنین دلایل توقیف فیلمها گفت: به دلیل اینکه آقای ایوبی و جنتی هر دو از عالم دیپلماسی به عالم فرهنگ آمدهاند. عالم دیپلماسی با عالم فرهنگ فاصلهای به تناسب وسط تنور و بیرون از تنور دارد. ظاهرشان خیلی به هم شبیه است؛ کت و شلواری هستیم، خیلی تیپهایمان تروتمیز و مرتب است، مثل هم لباس میپوشیم؛ ولی عمیق که شویم، دیپلماتهایی که به فرهنگ آمدهاند، مرد مبارزه و ایستادگی در جایگاههایی که باید باشند، نیستند؛ چون چشمشان به تلکس رمزی شده است و نه اجتهاد شخصی.
مرد فرهنگی اگر بداند در جایگاهی که اشغال کرده، مؤثر نیست استعفا میدهد؛ ولی اینها اینطور نیستند!
او در اینجای بحث نظر جالبی در مورد وجه ایستادگی مدیران قبلی فرهنگی بیان میکند. او از خاتمی،مهاجرانی و لاریجانی نام میبرد و در مورد تفاوتشان با مدیران فعلی فرهنگ کشور میگوید: اول خاتمی و بعدا مهاجرانی و بعدا تا حدودی لاریجانی واجد این ویژگی ایستادگی و مبارزه بودند. مهاجرانی وزیری بود که کاراکتر داشت و در جایگاهی که داشت، مؤثر عمل میکرد. حالا اینکه موافق دیدگاه و مواضعش هستیم یا نه، به جای خود؛ ولی او برای حفظ منافع اهالی فرهنگ مبارزه میکرد. مطمئن هستم که آقای ایوبی در طول صدارتش یکبار هم با روحانی دیدار و تقاضای کمک به سینما نداشته؛ حتی آقای جنتی هم همینطور، ولی ببینید در دوران مرحوم سیفالله داد یا همین شمقدری چقدر از رئیسجمهور وقت فرصت گرفتند و پول و امکانات به سینما تزریق کردند. مرد فرهنگی اگر بداند در جایگاهی که اشغال کرده، مؤثر نیست استعفا میدهد؛ ولی چون این دوستان قرار نیست در حوزه فرهنگ بمانند و اینجا منصبی است برای ارتقا به جاهای دیگر پس هیچوقت چنین اتفاقی نخواهد افتاد؛ مگر آنکه آنقدر شور شود که به نوعی عذرش را بخواهند.
حاتمیکیا البته در جایی از مصاحبه به احوالات «حاج حیدر» و «بادیگارد» و نزدیکی آن به مختصات سیاسی - اجتماعی فعلی کشور میگوید که تصمیم قهرمان فیلم آن هم در دوران ریاستجمهوری روحانی برای اینکه بادیگارد چهرههای سیاسی نباشد، ارجاع سیاسی ندارد ولی تاکید میکند: نه لزوما به یک فرد خاص و به این مقطع! اصلا تعارف ندارم، من اگر میخواستم چنین حرفی بزنم، خیلی صریح میگفتم. اشاراتی به جهان سیاست دارم؛ اما اشاراتم به سیاست دوران روحانی نیست.
کاگردان «آژانس شیشه ای» در بخش دیگری از مصاحبه و در پاسخ به سوال حاشیه ای دیگری که آیا از اینکه به روحانی رأی دادید، پشیمان هستید یا نه؟ میگوید: نمیدانم چه باید بگویم. اگر درد شترهای خودمان در حوزه فرهنگ باشد که سخت پشیمانم، ولی وقتی کلیت نظام را تحلیل میکنم، حضورش را مؤثر میدانم.
«گزارش یک جشن» را نقد ٨٨ میدانم و ای کاش زمان خودش پخش میشد
حاتمیکیا در این مصاحبه در پاسخ به سوالی در مورد سرنوشت نمایش «گزارش یک جشن» گفته است که هیچ پیگیری برای نمایش آن ندارد ولی حرفهایی هم در مورد موافقان و مخالفان این فیلم بیان میکند: «گزارش یک جشن» فیلمی است که من ساختهام و بسیار آن را دوست دارم. یادم هست که منتقدان خیلی روی خوش به این فیلم نشان ندادند؛ ولی مردم بسیار بسیار در سالنهای سینماها تشویقم کردند. میدانم که این فیلم موافق و مخالفانی دارد. عدهای آن را طرفداری از جریان ٨٨ میدانند و عدهای آن را در کارنامه من انحراف از اصول ارزشی. همه اینها هم به سکانس پایانی فیلم برمیگردد که به سبک دوربین موبایلی فیلمبرداری شده است.
من «گزارش یک جشن» را نقد ٨٨ میدانم و معتقدم ای کاش در زمان خودش آن را پخش میکردیم. شجاعتی که در شمقدری دیدم و در دولت قبلی ندیدم. اطمینان دارم که هیچ فیلمی در محاق توقیف نخواهد ماند؛ همانطورکه به رنگ ارغوان در دولت خاتمی توقیف شد و در دولت احمدینژاد آزاد؛ این فیلم نیز بالاخره روی پرده را خواهد دید. من همچنان مشتاقم که فیلمم اکران شود؛ ولی نه به تشویق کسانی که چهرهای دوگانه و به روایتی منافقانه دارند و قصدشان از اکران، تحلیل فیلم نیست؛ چراکه در همان زمانی هم که ساخته شد، دغدغهشان مفهوم فیلم نبود، الان نیز همین دغدغه را دارند و بیشتر بازی سیاسی است. من هیچ میلی برای بازی در این میدان نفسانی ندارم و همچنان صبور خواهم ماند.
مصاحبه کننده در این گفتوگو بحث را به سمت دیگری میکشاند و از حاتمیکیا در مورد افرادی که اصطلاحا دلواپس می نامدشان سوال میکند. حاتمیکیا هم در مورد این سوال با زیرکی جواب داده است و گفته است : دلواپسان که دارند کارشان را میکنند! از دولتمردان هم باید خواست پای وظایفشان بایستند! اگر دلهای یک عدهای برای یکسری اتفاقات واپس است که الحمدلله با ایمان کامل دارند کارشان را میکنند، این طرف دل مسئولانی که فاقد این ایستادگی و ایمان هستند باید واپس باشد تا بلکه کاری کنند!
هیأت دولت گاهی در موضع اپوزیسیون میایستد
در جایی از مصاحبه از حاتمیکیا درمورد اتفاقاتی حاشیه ای فیلم «رستاخیز» یا حواشی سفر معتمداریا به کاشان سوال میشود و کارگردان «بادیگارد» باز هم با انتقاد از نقش منفعل دولت میگوید: حیرتآور است وقتی میبینیم این اتفاق افتاده که هیأت دولت هم گاهی در موضع اپوزیسیون میایستد و حرفش را میزند؛ یعنی خودش را از آنچه بهعنوان ساختار سیستم مطرح است، جدا میکند. میگویند «ببینید این اتفاقات که میافتد، کار ما نیست، کار آنهاست!» به نظر من این غمانگیز است و نباید چنین نگاهی حاکم باشد. الان آقای ایوبی و آقای جنتی و تشکیلات ارشاد که جزء ساختار نظام هستند، نمیشود صرفا در برابر این اتفاقات، در مقام اپوزیسیون ظاهر شوند و نقد کنند! باید بروند و این مسائل را با ایستادگی و پایمردی حل کنند. نه اینکه فقط در لفظ، منتقد این اتفاقات باشند و برایش کاری نکنند.
کاگردان «به رنگ ارغوان» حتی در مورد عدم حضور رئیس جمهوری در شورای عالی سینما انتقاد کرده است و گفت: مقام معظم رهبری جایگاه فرهنگ را اینگونه تعریف کردهاند که «فرهنگ را ذیل سیاست جا ندهید» و از اهالی فرهنگ خواستهاند که در جایگاهی بالاتر بایستند. وقتی میبینم آقای روحانی یک بار هم در جلسات «شورایعالی سینما» که با چه مصیبتی شکل گرفت، شرکت نمیکند تا لااقل در جریان یک بخشی از مسائل قرار بگیرد، دیگر چه میتوانم بگویم؟ اصلا ایشان بهعنوان رئیس شورایعالی، این شورا را کنار گذاشتند و برایشان جزء بحثهای حاشیهای شده.
یا اینجا نمیآمدی یا بابت این صندلیای که رویش نشستهای، باید برای سینما بجنگی
در این جای بحث مصاحبه کننده به حمایت از مواضع دولت میگوید: البته چالههای زیادی از دولت قبل مانده بود که مشغول پر کردنش بودند و هستند، از جمله مناقشه هستهای و مذاکرات بینالمللی... . حاتمیکیا هم جوابش را صریح می دهد:اینها حرف و بازی است. هر چیزی به جای خود. میخواهم بگویم اگر از این به بعد به فرهنگ و سینما توجهی ویژه نداشته باشند، سهمی از این دستاورد رفع تحریمها نصیب سینما نمیشود. مسئولان جوری از بیبودجگی خزانه فرهنگ حرف میزنند، که انگار میخواهند مسئولیت از گردنشان برداشته شود. باید به ایشان گفت آقا یا اینجا نمیآمدی بهعنوان مسئول بنشینی یا بابت این صندلیای که رویش نشستهای، باید برای بچههای هنر و سینما بجنگی، خون دل بخوری و پایشان بایستی تا این مسائل حل شود. اما من میبینم این اتفاق نمیافتد. چرا نمیافتد؟ چون مسئولان فعلی، جنگاوران حوزه فرهنگ نیستند؛ متخصصان حوزه سیاست و دیپلماسیاند. دیپلماسی قواعد متفاوتی دارد. دیپلمات امروز یک چیز میگوید، فردا حرفش را عوض میکند. امروز میگوید من مخالف یک چیزی هستم و شب تلکسی میآید و پیامی میگیرد، فردا میشود موافق همان چیز! احتیاجی هم ندارد وارد بحثی شود؛ او برای حرفش نمیجنگد.
کاهانی، فرهادی و کیمیایی برای من تحسین برانگیزند
حاتمیکیا معتقد است هنوز جنگجو است و از ایستادن پای اصول، حمایت میکند. او درجایی از کاهانی و فرهادی و کیمیایی به عنوان کارگردانهایی که پای اصولشان ایستاده اند با احترام یاد میکند و میگوید: آنچه ممکن است برای یک کارگردان در فیلمسازی و در جشنواره رخ دهد، به من و جهان من هیچ ربطی ندارد. حتی ممکن است با همان کارگردان خارج از این فضا، یک جای دیگر شاخ به شاخ همدیگر بایستیم و اصلا همدیگر را تحمل هم نکنیم. اما بهعنوان فیلمسازی که پای آنچه میگوید، ایستاده و اگر قدمهای بعدیاش را هم دنبال کنید، میبینید دارد همان را میگوید و دنبال میکند، این ستایشبرانگیز است. مثلا سینمای کاهانی هیچ ربطی به سینمای من ندارد اما کاهانی برای من محترم است. چون پای آنچه میگوید میایستد و مسیرش هم مشخص است و میداند دارد چهکار میکند. حتی آقایانی مثل فرهادی، آقای کیمیایی و... هم مسیر و جایگاهشان مشخص است و دارند راه خودشان را میروند و این برای من تحسینبرانگیز است. اما در این بین بعضیها هم هستند که فیلم میسازند، یک بار اینوری و یکبار آنوری میروند و اصلا نمیفهمی رنگشان چیست؟ قلمشان چیست؟ خطشان چیست؟ هیچچیزشان را نمیتوان فهمید چون اینها موجسوارانند!
با فیلمسازی که هویت ندارد مخالفم/ شیوه مرده شوری در فیلمسازی را دوست ندارم
کارگردان«دیده بان» میگوید با فیلمسازی که هویت ندارد مخالف است و در مورد اینکه چگونه هویت یک فیلمساز شکل میگیرد میگوید: با اصرارکردن بر جایگاه خود، بابت آن صبوریکردن، اصرارورزیدن برای بیان حرف خود، تحملکردن دشواریها و کوتاهنیامدن. متأسفانه در این چند سال در سینمای ما، به این بحث چندان وقعی نگذاشتهاند. مثلا من الان سه دهه است که فیلم میسازم و میتوانید از هر فیلم من، مرا دنبال کنید. بگویید این مسیرش این است و افتوخیزهایش هم این است. چند فیلمساز را میتوانید اینطوری تعقیب کنید؟ چقدر از فیلمسازهای ما اینطوری کار میکنند؟ یک مردهشورهایی هستند که هر مردهای را به آنها بدهند میشورند و هیچ مسئلهای هم برایشان مهم نیست. من این شیوه مردهشوری را دوست ندارم. برای همین فیلمسازی که مشی دارد و مردهشور نیست، حتی اگر زمین تا آسمان نظرات و نگاهمان با هم متفاوت باشد، برایش ارزش قائلم، محترم میشمارمش و میگویم بارکالله، آفرین!
کارگردان «بادیگارد» در این مصاحبه که گویا برای پیش از ایام انتخابات مجلس صورت گرفته است، در خصوص نگاه و نظر نمایندگان مجلس قبلی به موضوع فرهنگ و هنر گفته است: راستش تا به حال خیلی به مجلس توجهی نداشتم، ولی وقتی فریادهای اصولی آرمانگرایان را میبینم که هیچ فریادرسی از دولت برنمیخیزد، تازه به جایگاه مجلس و کمیسیون فرهنگی فکر میکنم. خدا کند در مجلس آینده کسانی در کمیسیون فرهنگی بنشینند که درک آرمانی از فرهنگ داشته باشند، والا همین صدا نیز خاموش خواهد شد.
به شبکه های اجتماعی خوش بین نیستم، آدرس غلط میدهند
در بخش دیگری از این مصاحبه، حاتمیکیا از عدم علاقه اش به شبکه های اجتماعی و رسانههای مجازی میگوید. مصاحبه کننده از او میپرسد: پس چطور جوانها را میشناسید و از دنیای جوانها باخبر میشوید؟ و حاتمیکیا جواب میدهد:مگر جوانها فقط در همین محیطهای مجازی هستند؟ من خیلی خوشبین به این فضاها نیستم و حتی معتقدم آدرس غلط میدهند. کسانی که به این فضا دل خوش میکنند، عملا از جامعه عقب میافتند. این محیطها حضورشان به اندازه یک فشار دگمه به خاموشکردن دستگاه اینترنت است و من در فیلم «چ» کاملا فهمیدم که این فضا اصلا قابلاعتماد نیست و نباید دل به آن سپرد. اما برای ارتباط با جوانها، راههای حضوری و چشمدرچشم هست که من به حد خودم در آن حضور دارم. ادعای بزرگی هم ندارم، دو پسر جوان دارم که با آنها زندگی میکنم. به اندازه خودم جوانها را درک میکنم؛ به اندازه معاشرت یک مرد ٥٤ساله، با نسل جدید ارتباط دارم. هرچه از جوانها میدانم از زاویه پدر و پدربزرگی است که نوه دارد. البته بهگواه دوستان جوانی که با من همقدم میشوند، روحم بهشدت جوان است و اهل مبارزه.