حاجی واشنگتن‌ها به شوق کاخ سفید قربانی می‌کنند

فیلم سینمایی «حاجی واشنگتن» یک تراژدی تکرارشونده درباره همه کسانی است که مزورانه رنگ و بوی ایرانی و اسلامی خود را حفظ کرده‌اند، اما از درون شیفته آمریکا هستند و به هر حفتی تن می‌دهند تا سفره‌دار آمریکایی‌ها باشند.
کد خبر: ۷۳۰۳۱۰
تاریخ انتشار: ۱۴ اسفند ۱۴۰۳ - ۰۲:۰۵ - 04March 2025

گروه فرهنگ دفاع‌پرس ـ رسول حسنی ولاشجردی؛ «آمریکا» نه تنها در ادبیات سیاسی ایران که در ادبیات عامه مردم فقط یک واژه که به یک کشور اطلاق می‌شود نیست؛ آمریکا یک بار معنایی گسترده در اغلب مناسبات ایرانیان دارد که حد اعلای آن در عبارت «شیطان بزرگ» تبلور یافته است. اما همه اقشار کشور چنین نیستند. بخصوص روشنفکرمآب‌های غرب‌گرا که هنوز بهشت را ـ Paradise ـ می‌خوانند که در قلب آمریکا مردم را به سوی خود می‌خواند.

حاجی واشنگتن‌ها به شوق کاخ سفید قربانی می‌کنند

این قشر هر چند اندک است، اما چنان در تار و پود فرهنگ ایرانی ـ اسلامی ما تنیده شده که بعد از گذشت سال‌ها از پیروزی انقلاب، هنوز اثر وضعی آن از میان نرفته و همچنان باقی است. این قشر که خود را آقای مردم می‌داند هنوز معتقد است که باید به فکر آبگوشت بزباش خود باشیم و لوله لولهنگ را از «بلاد امریک» وارد کنیم.

«حاج حسینقلی خان نوری صدرالسلطنه» نمونه‌ای بارز از طیفی است که هر چند مرده‌اند، اما تفکر خود را برای بازماندگان خود به یادگار گذاشته است؛ چه آنهایی که در رژیم پهلوی تنفس کردند و چه آنهایی که از سر نفاق در جمهوری اسلامی نقاب انقلابی به صورت زده‌اند. صدرالسلطنه که از سوی ناصرالدین شاه «حاجی واشنگتن» خوانده و به همین نام معروف شد، چنان مرعوب و محسور آمریکا شده که گویا به مدینه فاضله رسیده است. 

زنده یاد علی حاتمی شخصیت صدرالسلطنه را در فیلم «حاجی واشنگتن» چنان به تصویر کشیده که گویا مناسبات ابدی آمریکا و نوع نگاه سیاستمداران آمریکا با خیل «حاجی واشنگتن‌ها» را ثبت و ضبط کرده است. آمریکایی که برای انقیاد ملت‌ها پزشک و ماما می‌فرستد، اما کودکان فقیرش حتی از داشتن کشیشی که به بالین پدر رو به احتضارشان برود، محروم هستند.

در سکانسی از فیلم می‌بینیم که پسرکی فقیر «حاجی واشنگتن» را با کشیش اشتباه می‌گیرد و از او می‌خواهد بالای سر پدر رو به مرگش بیاید، اما «حاجی واشنگتن» امتناع می‌کند و می‌گوید که کشیش نیست. پسرک فقیر می‌گوید در این کشور ـ آمریکا ـ ما فقرا اگر پیش مسیح هم برویم می‌گوید مسیح نیست. حالا آمریکایی که حتی داشتن مسیح و کشیش هم برای شهروندانش زیر لوای لیبرالیسم تعریف شده چگونه می‌تواند پزشک و ماما فرستادنش به ایران از روی نوع دوستی سیاستمدارانش باشد؟

شخصیت «حاجی واشنگتن» با بازی حیرت‌انگیز عزت‌الله انتظامی یکی از معدود شخصیت‌های ماندگار سینمای ایران است که علاوه بر هنرمندی انتظامی در انعکاس زوایای پنهان این شخصیت به دلیل آشنا بودن این شمایل که همیشه در حال زایش و رشد و ریشه گرفتن هستند، فراموش نخواهد شد. 

هر چقدر که «حاجی واشنگتن» سعی دارد خود را به آمریکایی‌ها نزدیک کند، اما آمریکایی‌ها تنها به او به چشم یک فرصت طلایی برای چپاول نگاه می‌کنند، نه برای تعامل میان دو کشور. در یک شب سرد رئیس جمهور سابق آمریکا که حالا کس دیگری جای او نشسته ـ و «حاجی واشنگتن» این را نمی‌داند ـ به سفارت ایران می‌آید. 

«حاجی واشنگتن» همه تلاش خود را می‌کند تا مستر پرزیدنت از پذیرایی شاهانه‌اش که از کیسه ملت ایران می‌رود راضی باشد. چرا که رضایت مستر پرزیدنت برای ایران تاج افتخاری است که باید به آن افتخار کند. بعد از مشقت بسیار که «حاجی واشنگتن» بر خود ـو در واقع به ملت ایرانـ روا می‌دارد و بعد از آنکه «حاجی واشنگتن» همه پسته‌های خود را که نمادی از ایران است به مستر پرزیدنت می‌دهد، می‌فهمد که این مهمان آمریکایی دیگر پرزیدنت نیست و تنها برای گرفتن چند دانه پسته آمده تا ببیند می‌شود در آمریکا هم این میوه ایرانی را به عمل آورد یا نه. 

عایدی «حاجی واشنگتن» از این ضیافت که ضیافت دو ملت ایران و آمریکا است، تنها پس مانده‌های سفره و پوست‌هایی است که مستر پرزیدنت در سفارت ایران که در حقیقت خاک ایران است از خود به جا گذاشته است. بدون آنکه حتی «حاجی واشنگتن» را با وعده شامی دلخوش کند. «حاجی واشنگتن» از این همه تقلای بی‌خود برای نوکری مستر پرزیدنت درمانده و بیمار تنها می‌ماند. حتی مترجم «حاجی واشنگتن» که حالا نامش دکتر مایکل شده کنارش نیست چرا که او از هر چیز که بوی ایران بدهد بیزار است؛ حتی نام ایرانی‌اش «میرزا محمودخان».

«حاجی واشنگتن» با همه فریفتگی‌اش به آمریکا مذبوحانه سعی دارد خود را ایرانی نشان بدهد و همچنان یک مسلمان آداب‌دان، اما در حقیقت نه رنگ اصیل ایرانی را دارد و نه بوی حقیقی مسلمانی را. «حاجی واشنگتن» برای اینکه ثابت کند هنوز یک ایرانی مسلمان است در حیاط خانه روز عید قربان گوسفندی قربانی می‌کند تا نشانه حاجی بودنش در ینگه دنیا فراموش نشود؛ به همین دلیل قربانی کردن گوسفند بود که ناصرالدین شاه از روی تمسخر صدرالسلطنه را «حاجی واشنگتن» لقب داد.

«حاجی واشنگتن» یک تراژدی تکرارشونده از همه کسانی است که مزورانه یا از روی ساده‌لوحی رنگ و بوی ایرانی و اسلامی خود را حفظ کرده، اما از درون شیفته آمریکا هستند و به هر خفتی تن می‌دهند تا افتخار ایستادن در کنار آمریکایی‌ها نصیب‌شان شود. حتی اگر سفره‌دار آمریکایی‌ها باشند و در همسفرگی با آمریکا پایین پای‌شان بنشینند. این «حاجی واشنگتن‌ها» حتی اگر گوسفندی هم قربانی کنند تا نشان حاجی بودنشان گم نشود به شوق کاخ سفید قربانی می‌کنند و با فتوای مذاکره عمل خود را مشروعیتی دروغین می‌دهند. 

انتهای پیام/ 161

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار