گروه استانهای دفاعپرس- «علیاصغر زینلی» فعال رسانهای؛ با مرور وقایع و اتفاقات دوران نیمه پنهان دفاع مقدس کمتر شاهدیم چند عضو از یک خانواده دوران اسارت خود را باهم و در کنار هم باشند.
قطعا اگر دشمن بعثی متوجه قرابت بین اسرا میشد آنها را از هم جدا میکرد، اما با مخفی ماندن نسبتهای فامیلی از دید دشمن فرصت استثنائی و منحصر بهفردی برای آنها ایجاد میشد تا تنهایی و اسارت در غربت را راحتتر از دیگران تحمل کنند.
در یکی از روزهای فصل آخر سال به دیدار آزادهای رفتیم که سیمای مهربان او سرشار از آرامشی بیانتها بود، «غلامحسین خسروی» آزاده بسیار عزیزی که برای دیدارش به منطقه پنجتن مشهد رفتیم.
غلامحسین در بحبوبه جنگ تحمیلی کار بنایی که تنها منبع در آمد زندگیاش بوده را رها کرده و برای مقابله با دشمن لباس رزم بر تن میکند و عازم جبهه میشود.
پس از حضور در خط مقدم در جریان عملیات اسیر دشمن شده و به اردوگاه ۱۳ رمادی منتقل و بیش از ۲ سال در آنجا میماند تا در نهایت همراه با سایر اسرا به وطن بازمیگردد.
این آزاده سرافراز را در این اسارت ناخواسته، خواهرزاده و داماد خواهرش همراهی و به صورت کاملا ناشناخته از چشم دشمن دوران اسارت را با هم سپری میکنند.
وقتی از خاطراتش گفت به سراغ خاطرهای رفت که اشک در دیدگانش جاری شد و مشخص بود جزئیات کامل این خاطره پس از گذشت سالها هنوز در وجود او زنده مانده است، او خاطرهاش را اینگونه بیان کرد: «بعثیها همه اسرا را جمع کردند و فرمانده آنها گفت هر کس اعتراضی دارد بلند شود و بیان کند، حسین خلعتی یک نوجوان بسیجی حدودا ۱۶ ساله با جثهای کوچک از جای برخاست و گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم ...» که فرمانده بعثی گفت ادامه نده و بنشین...؟!
بار دیگر درخواست خود را بیان کرد و باز هم خلعتی بلند شد تا با نام خدا حرف بزند، اما باز هم او را امر به سکوت کرد و سرجایش نشاند.
برای بار سوم که از اسرا خواست هرکسی حرفی دارد بیان کند باز هم این خلعتی بود که بلند شده و با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم خواست حرف بزند که فرمانده بعثی به سراغش رفته و با ضربههای وحشتناک سیلی او را زمینگیر کرد. فقط بواسطه اینکه خواسته است صحبتش را با نام و یاد خدا آغاز کند؟!
ارشد اردوگاه که آن موقع عزیزی بنام «ارومچی» بود به این برخورد افسر عراقی اعتراض کرد که همین اعتراض او باعث شد او را برای همیشه از اردوگاه منتقل کنند و اینگونه آقای خلعتی در راه رضای دوست مورد قهر و غضب دشمن بعثی قرار گرفت.
همسر ایثارگر این آزاده سرافراز پس از اسارت همسرش به تنهایی بار مشکلات یک زندگی و مراقبت از ۶ فرزندشان را به دوش میکشد.
او درحالیکه از نعمت وجود والدین هم محروم بوده و هیچ پشتوانهای جز تکیه بر توان خود نداشته است و از سوی دیگر، به دلیل اینکه حقوق همسرش، زندگی آنها را کفایت نمیکرده مجبور میشود با جمع کردن سرمایه اندکی با اجاره یک مغازه کسبوکاری راهاندازی کند تا بدینوسیله هزینههای زندگی خود و شش فرزندش را درغیاب همسرش تامین کند.
همسر این آزاده سرافراز در مورد نحوه ارتباط با آزاده عزیزمان در دوران اسارت اینگونه گفت: بعد از حدود یک سال اولین نامه ایشان رسید که خیلی خوشحال شدیم و ما نیز برای خوشحال کردن همسرم همراه با بچهها به حرم مطهر رفته و عکسی با گنبد و حرم گرفته و برای ایشان فرستادیم که بعثیها با قیچی، گنبد و بارگاه امام رضا را جدا کرده بودند.
انتهای پیام/