به گزارش فضای مجازی دفاع پرس، تا دو، سه ی نصفه شب هی وضو می گرفت و می آمد سراغ نقشهها و به دقت بررسی شان می کرد.
یک وقت می دیدیم همانجا روی نقشهها افتاده و خوابش برده.
خودش می گفت: من کیلومتری میخوابم.
واقعاً همینطور بود. فقط وقتی راحت می خوابید که توی جاده با ماشین میرفتیم.
عملیات خیبر، وقتی کار ضروری داشتند، رو دست نگهش می داشتند. تا رهاش می کردند، بیهوش میشد.
این قدر که بی خوابی کشیده بود.