به گزارش خبرنگار
دفاعپرس از رشت، دانشآموز شهید «ابراهیم وظیفه» در سال ۱۳۴۸ در شهر تالش چشم به جهان گشود؛ نوجوان گیلانی از شهرستان تالش زمانی که فقط ۱۶ سال داشت بهخاطر علاقه خود به کشور و دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامی مردانه پا به جبهههای جنگ گذاشت و سرانجام در هفتم مرداد ۱۳۶۴ به درجه رفیع شهادت نائل شد.
وصیتنامه دانشآموز شهید «ابراهیم وظیفه»:
من بر اساس رسالت مسئولیتی که در برابر انقلاب اسلامی که خونبهای هزاران شهید و مجروح است به جبهه اعزام شدهام و به جنگ علیه ضد خدا پرداختهام.
گامنهادن در این مسیر خدایی را یک فریضه میدانم و در این راه اگر دشمن را شکست دهیم پیروزیم و اگر کشته شویم باز پیروزیم، چون شهید شدیم به سعادت خود رسیدهایم و در نزد خدا روزی میخوریم و من یک هدف بزرگ دارم که آن هم رسیدن به کربلا است و دوست ندارم که قبل از رسیدن به کربلا شهید شوم؛ اما در این راه یک آرزو دارم که همان نوشیدن شربت شهادت است.
مادر عزیزم با کمال آزادی خاطر این راه را که همان راه سرخ حسین است انتخاب کرده و از کشته شدن باکی ندارم؛ چون خداوند کسانی را که در راه حق جهاد کنند ثابتقدم میدارد مادر عزیز و خانواده رنجورم شاید این آخرین صحبتم با شما باشد؛ چون در راهی قدم نهادم که آفریدگار میخواهد بندگانش در آن قدم بنهند.
مادر جان از تو خواهش میکنم وقتی خبر شهادتم را شنیدی حتی یک قطره اشک هم نریزی یا کمتر گریه کنی. خواهش میکنم، چون کسی در دامادی فرزندش گریه نمیکند انشاءالله که خونهایی ما بتواند ریشه کفر و ظلم را از روی زمین به واسطه دیگران و رزمندگان بکند.
مادر جان میدانم حق شما بر گردن من زیاد است و من سرپرست خانوادهام و به آن صورت نتوانستم برای شما سرپرستی کنم و نتوانستم نیازهای شما را برآورده کنم و شرمنده هستم فقط این موضوع قلبم را تسکین میتواند ببخشید که قبل از اعزام توانستم یک آشیانه برای شما فراهم کنم و آن را هم به آن صورت تکمیل نکردهام.
مادر جان خداحافظت باد و خوشحال باش از اینکه فرزندت را در راه اسلام و استوار ماندن کتاب مقدسمان قرآن میدهی در آن دنیا فاطمه زهرا بانوی صدر اسلام از تو گله ندارد و در مقابلش روسپید هستی و من خوشحال هستم از اینکه توانستم به ندای سالار شهیدان حسین بن علی که از کربلای ایران برخاسته و پیامی در وجودم زمزمه میکرد (هل من ناصر ینصرنی) لبیک گویم و در راه یاریاش قدم بگذارم و نیز به خدا سوگند میخورم که راهی را آگاهانه و عاشقانه انتخاب نمودم و در آن قدم گذاردم و همانطوری که سرورم امام حسین (ع) در مقابل کفر ایستادگی کرد به پیروی از او ایستادگی خواهم کرد و خون ناقابلم را برای برقراری اسلام و قرآن هدیه میکنم.
شما با صبرو بردباری مشت محکمی بر دهان یاوهگویان شرق و غرب بزنید و برای نابودی آنان از روحانیت مبارز پشتیبانی کنید و نگذارید که خدای ناکرده در میان شما تفرقه بیفتد و خدای نکرده انقلاب را به نابودی بکشاند.
مادر جان تو و خواهرم چنان حرکتی از خود نشان بدهید که ادامهدهندگان این راه برای دیگران باشد و بار دیگر میگویم که من امانتی از جانب خدا هستم و خواهناخواه از این دنیا میروم و این دنیا هیچ ارزشی ندارد و شما را به صبر و استقامت سفارش میکنم به برادرانم سفارش کن که آنها تمام حرکت خود را برای خدا انجام دهند و طلب علم کنند خصوصاً خواهرم را سفارش کن که برادرت وصیت کرده زینبوار زندگی کند در آخر میخواهم که در سوگ فرزندانت ناراحتی به دل راه مده و مرا حلال کن و مادر! یک ناراحتی دارم که آن این است که بر سر قبر پدرم نتوانستم بروم و خیلی خجل هستم اگر برنگشتم بر سر قبر پدرم برو میدانم راه دور است؛ اما آن دوری را بپیمایید تا شاید از خجالتی من کم شود و از عمویم هم شرمنده هستم که، زیرا حق او در گردن من زیاد است انشاءالله او هم مرا حلال میکند و از طرفم ولی عادل باشد.
اما وصیت من به آشنایان و دوستان و تمام شنوندگان پیامم من این خواهش را از ایشان دارم که مردانه و سربلند زندگی کنند و در زندگی به فکر آخرت باشند همانا که این دنیا کشتزار آخرت است و در زندگی یار با وفای امام امت این قلب تپنده ملت مستضعفین جهان قلبهای تاریخ مظلومین دنیا باشند و بر این ایمان استوار باشند و به تمام خواهرانم که، چون زینب زندگی کنند و بدانند که حجاب آنها کوبندهتر از سلاح و آنها نعمتهای والای خدایی هستند و ارزش خود را بدانند و به تمام برادرانم هم میگویم که درهر کجا که هستند از خودشان پاسداری کنند تا بر تمام ابرقدرتها بتوانید پیروز شوید و با یاری شما عزیزان ایران صدام را با شکست مواجه خواهد ساخت چرا که نه از شرق میترسیم و نه از غرب.
انتهای پیام/