عنایات ویژه امام زمان(عج) هنگام خاکسپاری شهید «حسینی»

حجت‌الاسلام «سید علی‌اصغر دستغیب» در خاطرات خود، خاطره‌ای را مربوط به عنایات ویژه امام زمان (عج) هنگام خاکسپاری شهید «عبدالحمید حسینی» در گلزار شهدای شیراز را نقل کرده است.
کد خبر: ۷۴۱۰۷۱
تاریخ انتشار: ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۱:۲۷ - 25April 2025

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از فارس، حجت الاسلام والمسلمین سید «علی اصغر دستغیب» در کتاب لحظه‌های آسمانی کرامات شهیدان نوشته غلامعلی رجائی نقل می‌کند که شهید عبدالحمید حسینی حدود سه سال محافظ من بود. وی که عضو رسمی سپاه شیراز بود، در نزدیکی مسجد الجواد (ع) در منطقه هفت تنان شیراز ساکن بود. ایشان حالات معنوی خاصی داشت و به خصوص با امام زمان (عج) خیلی مأنوس بود.

به خاطر دارم وقتی برای مرخصی از جبهه به شهر آمده بود سخنانی در مسجد درباره توجه و عنایات خاص امام زمان (عج) به جبهه‌ها و رزمندگان برای مردم بیان کرد که همه را مجذوب خود نمود. از جمله می‌گفت من این را مطمئن هستم آقا می‌آیند و رزمندگان تشنه ما را به هنگام شهادت سیراب می‌کنند.

عنایات ویژه امام زمان(عج) هنگام خاکسپاری شهید عبدالحمید حسینی
ایشان در آخرین مرحله‌ای که با من تماس داشتند در وصیت شفاهی به من نام ۹ نفر از جمله اینجانب، پدرش، آقای (سردار) مینایی و شش نفر دیگر را که اسامی شان را به خاطر ندارم ذکر کرد و به مادرش هم گفته بود در ساعت ۹ شب مرا دفن کنید و فقط این ۹ نفر به هنگام تدفین دور قبر من باشند.

وقتی با عده‌ای که برای مراسم دفن آمده بودند نماز شهید را خواندیم همه به جز این ۹ نفر طبق وصیت نامه از قبر فاصله گرفتند و از دور شاهد دفن ایشان شدند.
من ابتدا به داخل قبر رفتم و لحظاتی در آن خوابیدم و برای ایشان دعا کردم. سپس برخاستم و در قبر ایستادم تا از پدر ایشان و چند نفر دیگر که جسد شهید را به داخل قبر سرازیر می‌کردند جسد را تحویل بگیرم و درون قبر قرار دهم.

وقتی پیکر شهید به من سپرده شد خدا شاهد است هیچ احساس وزنی از این جسد نکردم. پیکر شهید خیلی سبک بود و گویی در حالت بی وزنی قرار دارد. در همین لحظه که غرق در این واقعه عجیب بودم ناگهان صدای فریاد آقای عابدی (که بعد‌ها به شهادت رسید) را شنیدم که با صدای بلند نام امام زمان (عج) را صدا می‌کرد. ایشان بعد به من گفت در همان لحظه که پیکر شهید را به دست شما دادند من به چشم خود دیدم آقایی نورانی (که علائم خاصی را از ایشان ذکر میکرد) وارد قبر شد و جسد را تحویل گرفت و داخل قبر گذاشت؛ لذا من بی اختیار نام امام زمان (عج) را فریاد زدم. در آن لحظه به خود من هم حالت معنوی عجیبی دست داد که پس ازآن و تا هم اکنون هرگز نظیر آن جذبه معنوی را در خود احساس نکرده‌ام.

وقتی متوجه این حضور نورانی و مقدس شدم همان طور که در قبر ایستاده بودم به افرادی که بالا و اطراف قبر ایستاده بودند گفتم همه با هم دعای فرج امام زمان (عج) را بخوانند. سپس صورت شهید را درقبر باز کردم و بر روی خاک لحد قرار دادم. چهره شهید خیلی نورانی بود و به خوبی محل اصابت ترکش به گلوی او پیدا بود. آن طور که شنیده‌ام عده‌ای که پی به این مسأله برده و می‌برند بر سر مزار این شهید در دارالرحمه شیراز می‌روند و برای برآورده شدن حاجات خویش به این شهید متوسل می‌شوند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها