گروه استانهای دفاعپرس_«سیده معصومه حسینی»؛ در جهانی که فریاد زدن رازها و خودشیفتگی مزمن تبدیل به فضیلت شده، یک جمله از امیرالمؤمنین علی (ع) کافیست تا پرده از بسیاری نابسامانیهای فردی، تشکیلاتی و اجتماعی بردارد. حکمتهای او، نه جملاتی برای قاب دیوار، بلکه نقشههایی برای ساختن «انسان» و «جامعه» است.
حکمت ششم نهجالبلاغه، با زبانی موجز اما ژرف، پنج خصلت حیاتی را برمیشمرد که اگر فرد و جامعهای به آنها آراسته شوند، نه در فتنهها فرو میریزند، نه در مناسبات انسانی فرسوده میشوند، و نه در مسیر تمدنسازی از حرکت میایستند.
«صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ، وَ الْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ، وَ الِاحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُيُوبِ (وَ رُوِيَ أَنَّهُ قَالَ فِي الْعِبَارَةِ عَنْ هَذَا الْمَعْنَى أَيْضاً: الْمَسْأَلَةُ خِبَاءُ الْعُيُوبِ)، وَ مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُ عَلَيْهِ.»
۱. صدر العاقل صندوق سره
این فراز، دعوتی است به «امنیت درونی». تمدنها، تشکیلاتها و حتی زندگیهای شخصی، با زبانهای سبک و رازهای ریخته، فرو میریزند. اگر در خانواده یا مجموعهای، رازداری حاکم نباشد، نه اعتمادی شکل میگیرد، نه امنیتی باقی میماند. امیرالمؤمنین در این جمله، امنیت سرمایهی اجتماعی را به سینهی بستهی عاقل پیوند میزند. در فتنهها نیز، رازگشایی نابجا بزرگترین خوراک دشمن است. از این فراز میتوان گریزی زد به بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب در سالروز شهادت امام صادق (ع) که فرمودند: بخشی از علت محقق نشدن حکومت الهی در عصر امام صادق، درز اطلاعات و فقدان رازپوشی در میان برخی خواص بود.
۲. البشاشة حبالة المودة
تمدنها از دل لبخندها متولد میشوند، نه چهرههای درهمتنیده و عبوس. کسی که نتواند ارتباط بگیرد، نمیتواند جریانسازی کند. در فعالیتهای تشکیلاتی، گاهی یک چهرهی گشوده، تأثیرگذارتر از ساعتها جلسهی بیروح است. امام علی (ع) لبخند را ابزار نرم پیوند دلها معرفی میکند؛ دلهایی که باید در بزنگاههای اجتماعی، کنار یکدیگر بایستند.
۳. الاحتمال قبر العیوب
هیچ جامعهای بیعیب نیست؛ اما زندگیها، تشکلها و حتی تمدنها، با تحمل عیوب یکدیگر بنا میشوند، نه با افشاگری و رسواسازی. اگر در یک مجموعه سعهصدر نباشد، هر اختلافسلیقهای به انشعاب میانجامد. اگر در خانواده و جامعه تحمل نباشد، به جای تفاهم، به تخریب و فروپاشی میرسیم و در فتنهها، همین بیتحملیهاست که یاران دیروز را به تهمت و انزوا میکشاند.
۴. المسألة خباء العیوب
هر فرد و جامعهای، با یادگیری مداوم رشد میکند. پرسشگری نشانهی بلوغ است، نه نشانهی نادانی. در فرهنگی که هدف آن تمدنسازی است، فضای «آموختن بیواهمه» باید زنده بماند. کسی که نمیپرسد، خطرناکتر از کسیست که نمیداند. در فتنهها نیز، نپرسیدن از صاحبان بصیرت، آغاز انحراف و سقوط است.
۵. من رضی عن نفسه کثر الساخط علیه
کسی که از خود راضی باشد، نقدناپذیر میشود و مسیر رشد را میبندد. چه در زندگی فردی، چه در جامعه و چه در مسیر تمدنسازی، خودراضیها، خطرناکترین مهرهها هستند. مولا هشدار میدهد که تنهاییِ این افراد، نه از مظلومیت، که از غرور بیپایانشان سرچشمه میگیرد. فتنهها همیشه از دل کسانی آغاز میشوند که گمان میبرند بینیاز از اصلاحاند.
میخواهم یادداشتم را اینگونه جمع کنم:
حکمت ششم، هم «برنامهای برای تربیت فرد» است و هم «نقشهای برای بازسازی جامعه». راز نگهدار باش، مهربان باش، بردبار باش، اهل پرسش باش، و مغرور مباش. اگر این پنج اصل در زندگی فردی و اجتماعی ما جاری شود، نه تنها فتنهها کور میشوند و امتها متحد میمانند، بلکه تمدن اسلامی بر شانههایی آگاه، متواضع و صبور بنا میشود.
تلنگر آخر
در زمانهای که رازها فریاد میشوند، عبوسی نشانهی جدیت تلقی میشود، تحمل کمارزش شده، پرسیدن مایهی شرمندگیست، و خودستایی مد روز است…
آیا هنوز هم میتوان عاقل بود؟
انتهای پیام/