به گزارش خبرنگار دفاعپرس بوشهر، شهید حسن قدرتیان در تاریخ هشتم آبان ماه سال ۱۳۳۷ در خانوادهای پاک و مقدس و به تمام معنا مذهبی پا به عرصه وجود گذاشت. در حین انجام ماموریت خطیرش بود که در منطقهی جزیره مجنون در تاریخ ۶۷/۴/۴ بنا به نقل همسنگرانش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

وصیت نامه شهید:
یاایها الذین آمنوا قاتلوا الذین یلونکم من الکفار و لیجدوفیکم غلظه «آیه ۱۲۳ سوره توبه»ای اهل ایمان با کفاری که به شما نزدیکند بجنگید و باید از شما خشونت و نیرومندی و قدرت ببینند تا اینکه از سپاه اسلام به وحشت افتند.
با درود بر حضرت محمد (ص) و درود بر حضرت مهدی (عج) و نائب بر حق ایشان امام امت و با سلام بر شما امت حزب الله و با ایمان.
اینجانب حسن قدرتیان فرزند حسین بنده کوچک خدا با ایمان به خدای بزرگ قدم در این راه گذاشتهام و هیچ نیرویی مرا اجبار به رفتن به جبهه نکرده بلکه به خاطر وظیفه شرعی خود به جبهه آمدهام و از هیچ نوع مرگی ترس و واهمهای ندارم و با آغوش باز مرگ را پذیرا میباشم ولی خوش ندارم که در بستر بمیرم لااقل خدمتی به اسلام کرده باشم و بعد این دنیا را وداع کنم. کل من علیها فان. همه ما فانی هستیم ولی چه خوش و لذتبخش است که در راه خدا جان دهی.
از پدر و مادرم که مرا اینگونه بار آوردهاند ممنونم و از آنها خواهش دارم که مرا حلال کنند و صبر را پیشه کنند.
از همسرم میخواهم که تا آخر عمر زهرا گونه باشد و فرزندم احسان را حسین وار تربیت نماید و او را برای خدمت به اسلام آماده سازد از برادرانم و کلیه برادران حزب الهی میخواهم که در مرگ بنده صبر کنند و مقاوم باشند و امام را فراموش نکنید همین امام بود که ما را از منجلاب فساد بیرون آورد.
از خواهر عزیزم و کلیه خواهران حزب الهی میخواهم که همچون حضرت زینب (س) زندگی کنند و در مرگ بنده صبر را پیشه کنند و حجابتان که از خون بنده و تمامی شهیدان رنگینتر است حفظ نمایید و خواهش و تمنایی که از کلیه خانوادهام دارم این است که از سفر بدون بازگشت بنده هیچ نگرانی نداشته باشند، چون چنین سفری چنان لذتبخش است که انسان دلش نمیخواهد برگردد؛ و شما در تمام شهرها و محلات که نگاه کنید کمتر خانوادهای میبینید که شهید نداده باشد و بنده هم خونم از خون شهید خلیل فولادی و شهید نادر سنا و یا جانم عزیزتر از جان عبدالحسین دشتی و مصطفی سلیمانی نیست از این لحاظ ناراحت نباشید شما صبر داشته باشید که خداوند بزرگ در قرآن کریم به صابرین وعدهها داده است و از پدرم خواهش میکنم که همینطور که مرا در کودکی صبحهای جمعه برای دعا ندبه بیدار میکردی همینطور هم در مورد فرزندم احسان باش و احسان را حسینوار بار بیاور و، چون شغلم معلم است.
سخن آخرم با دانش آموزان است از دانش آموزان خواهش و تمنا دارم که همیشه حزب الهی باشید و سنگر علم و دانش را تا آخرین لحظه رها نسازید و به هیچ وجه هواهای نفسانی بر شما غلبه نکند که بیچاره میشوید و همیشه پشتیبان امام عزیزمان باشید. زیرا همین امام بود که به همه ما زندگی نو بخشید. از کلیه اقوام هایم و همکاران و دوستان و آشنایان از بوشهر، اهرم، کنگان و جم و ریز میخواهم مرا حلال کنند.
خداحافظ شما
انتهای پیام/