به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، در خیابان ۱۵ خرداد شرقی وارد کوچهای تنگ و قدیمی با خانههای عمدتا به اصطلاح کلنگی میشویم، کوچه شهید قندی را که تا انتها میرویم روی دیواری، همان بالا دو سه تابلو از عکس شهدا هست، دو تصویر از شهید بروجردی و یک تصویر از شهیدی دیگر، که اتفاقا هر سه تصویر در زیر نور آفتاب نمایانگر غفلت و فراموشی ما شده، سه قاب فرسوده از تصویر قهرمانان اسلام و وطن.
خانه موسس سپاه پاسداران
انتهای بن بست روبروی تصاویر شهدا خانهای در میان کوچه است که تا چند سال قبل احتمالا نیمه مخروبه بوده، اما در همان خانه خانواده مبارز و فرمانده شهید، موسس سپاه و فرمانده شهید سپاه غرب کشور زندگی میکردند.
بروجردی در اوج مسئولیت انگار نه فقط نهج البلاغه خوان بوده، بلکه از برترین عاملان آن نیز محسوب میشده، به صورتی که در زمان شهادت، او و خانواده در پایینترین سطح مردم زندگی میکردند.
کل زندگی اش؛ چند ظرف و قابلمه با یک کیف
سرادار احمد وحیدی وقتی میخواهد تعریف کند که او چگونه با خانواده از تهران و خانه اجارهای پدر همسرش به کردستان آمد، میگوید چند ظرف و قابلمه و یک کیف کل وسایل او و خانواده بود، چیزی که همسر شهید در گفتوگوهای قبلی بر آن صحه گذاشته بود.
حالا چند سالی میشود که با عنایت امیرالمومنین که همراه شهید به خواب همسرش شهید بروجردی آمده آن خانه کلنگی که خریداری شد، ساخته شده و البته امروز هم در نهایت سادگی خانواده ایشان در آن ساکن هستند.
شوخی رقابت با تعداد نوهها
وارد خانه که میشویم با خیل نوههای شهید مواجهایم، نوههایی از دختر و پسر شهید که بعدا در شوخیهای سردار فدوی متوجه میشویم هشت نفر هستند، به شوخی سردار فدوی هم اشاره کنم که بحث تعداد نوهها راپیش آورد و انگار خودش در رأس همه مجموعه سرداران و حاضران در جمع بود.
نوه بزرگ شهید که اتفاقا در فیلم قریب هم بازی کرده بود در جنب و جوش پذیرایی بود.
دختر شهید سرکار خانم دکتر سمیه بروجردی از یک طرف فرزندانش را جمع و جور میکرد و از طرف دیگر برای حضور مهمانان آماده میشد، سردار آقامیر هم که پدر همسر ایشان بود در جنب و جوش.
اندکی گذشت و تعدادی از یاران شهید که قبلا هم با آنها دیدار داشتم رسیدند، سردار احمدی مقدم هم رسید البته دیگر یار شهید بروجردی که از اقوام سردار احمدی مقدم بود همراهش نبود، سردار رستگار پناه هم با همان یک دست خود رسید.
دیگر مجموعه آرامآرام آماده حضور مهمان اصلی میشد که دیدیم سردار فدوی به همراه سردار وحیدی وارد شدند. سردار فدوی هم که ظاهراً چندباری در گذشته به این خانه آمده بود شروع کرد با همه اهل خانه و مهمانان احوال پرسی. وقتی همه نشستند خیلی سریع رفتند سراغ اصل مطلب که خود صاحب خانه بود سراغ مسیح آن هم مسیح کردستان.
رای من محسن است به دیگران هم بگو
سردار فدوی از روزهای اولیه آشنایی با شهید بروجردی گفت و سطح تاثیر او در شکلگیری سپاه و اینکه بعد از آقا مرتضی رضایی، محسن رفیق دوست رفت سپاه غرب کشور که شهید بروجردی را بیاورد تهران که او را فرمانده کل سپاه معرفی کنند، اما بروجردی آنجا او را التماس میکند که من نمیتوانم، اینجا مردم کرد به من نیاز دارند و تاکید میکند به تهران برو، رای من محسن رضایی است و به دیگران هم بگو بروجردی به محسن رضایی رای میدهد شما هم به او رأی دهید. نام بروجردی در همه مراحل تشکیل سپاه وجود دارد و اتفاقا از موثرترین افراد است.
صاحب نیمی از ثواب شهید بروجردی
اشارهای هم به همسر شهید و همراهی با شهید بروجردی کرد و گفت حضرت آقا فرمودند نیمی از ثواب شهدا برای همسرانشان هست. سردار رستگار پناه هم بحثهایی پیرامون شهید بروجردی در کردستان کرد.
مکتب بروجردی دکترین امنیتی جمهوری اسلامی است
سردار احمدی مقدم، بروجردی را صاحب مکتب دانست و گفت او مبدا دکترین امنیتی جمهوری اسلامی است، روش او در کردستان به عنوان دکترین امنیت پایدار و مردمی امروز در سطح دانشگاه عالی دفاع ملی و پژوهشگاهها در حال تدوین است، او آغاز کننده این مسیر بود.
وقتی بروجردی عصبانی میشود
او در خاطرهای از عصبانی شدن شهید بروجردی در منطقه بازی دراز گفت: نهایت عصبانیت او این بود که برادری از تهران که با نیروهایش بواسطه نبود امکانات میخواستند آنجا را ترک کنند، گفت «ببخشید برادر خیلی پستی!»
فقط همین، البته آن برادر بعد از این حرف نیروهایش را صدا زد و گفت باشه فقط تا فردا صبح اینجا هستیم که اگر نبودند عراق میتوانست بیاید و پیشروی زیادی بکند، اتفاقا آن برادر و نیروهایش آن شب همه شهید شدند، اما ایستادگی کردند، اما بروجردی برای همان یک حرف که ما اصلا اسمش را عصبانیت هم نمیگذاریم تا چند وقت ناراحت بود. سردار وحیدی از ساده زیستی و منش و اخلاق شهید سخن گفت.
بصیر و جریانشناس
سردار آقامیر هم از عظمت شهید و اینکه فرمان هان سپاه او را فرمانده خود میدانند سخن گفت و اینکه بروجردی اگر امروز هم زنده بود همان بروجردی سال ۵۸ بود، کما اینکه خانه و زندگی او هم بعد از شهادت همان سادگی را دارد. وی بروجردی را بصیر، حریانشناس، تحلیلگر و در عین حال ولایتمدار حقیقی معرفی کرد. و گفت وقتی وارد کرمانشاه شدیم فاصله ما با ضد انقلاب ۱۲ کیلومتر بود، وقتی شهید شد تقریبا هیچ شهری در اشغال ضد انقلاب نبود.
وی ادامه داد آمار شهدای ما در کردستان و منطقه ماموریت بروجردی شاید بیش از ده برابر آمار کشته شدههای ضد انقلاب بود، چرا که خود ضد انقلاب و حتی نیروهایی که بعدا توبه کردند و شاید بعدها با ما همکاری کردند اعتراف میکنند که دلیل پیروزی شما در کردستان در حالی که کشورهای دیگر چندین سال است بحران دارند، همین بود که شما با مردم نجنگیدید به مردم خدمت کردید و هرجا که مردم بودند و ضد انقلاب پناه گرفتند به مردم آسیب نزدید این مردمداری شما عامل پیروزی شما در کردستان بود، مبدا و منشا این مسئله شخص شهید بروجردی بود.
مثلا وقتی بروجردی با پیکر دوست و یار از قبل از انقلاب خود که توسط ضد انقلاب شهید شده بود مواجه شد من را مأمور کرد به جای او بروم در آن شهر فرمانده شوم، در اوج ناراحتی از شهادت یکی بهترین از دوستانش گفت فلانی صف مردم از ضد انقلاب جداست با مردم مدارا کن به احدی از مردم آسیب وارد نشود.
همه این بحثها و خاطرات بیان شد و در نهایت دختر شهید در عدم حضور برادرش که در مراسم حضور نداشت خوش آمد گویی را انجام داد و گفت جمع شما افتخار ما هستید ما پدر را زنده میدانیم و ایشان از حضور شما در منزلشان خوشحال هستند.
انتهای پیام/ 119