به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاعپرس، صدای تلفن همراه که پیام جدید «دعوتید به معراج شهدا» را نشان میدهد، یعنی باید منتظر خبری از تفحص یا شناسایی شهیدی باشیم. از میان هزاران خبری که هر روز میخوانیم و میشنویم، برای من خبرهای این صفحه جور دیگریست، معلوم نیست با خبر پیدا شدن شهید دل چند نفر میلرزد، چند نفر یاد شهید مفقودالاثر خودشان میافتند و چند مادر شهید زیر لب دعا میکنند که نفر بعدی شهید آنان باشد.
یادم نمیرود دوستی که عمویش شهید مفقودالاثر است، تعریف میکرد مادربزرگم همیشه چشم به راه بود، اولین باری که با مادرم فیلم «شیار ۱۴۳» را دیدیم تصویر به تصویرش مادربزرگم بود، صحنه آخر مادرم دیگر طاقت نیاورد، بلند بلند در سالن سینما گریه میکرد و میگفت انگار خدابیامرز مادرجونته.
پیام اصلی مینشیند روی صفحه گوشی، خبر مربوط به شناسایی پیکر شهید علی ذکایی است، قرار روز چهارشنبه ساعت ۱۵ در معراج شهدای تهران است. احتمال میدهم که کسی از بستگان نزدیک مانند مادر یا پدر شهید هم بیایند. به لطف وجود مادران و پدران شهدا صفای وداع شهدا در معراج شهدا جور دیگری میشود.
معراج شهدا
چهارشنبه، عصر روز اردیبهشتی در حوالی خیابان بهشت، خودمان را رساندهایم به معراج شهدا. هربار که پایم را میگذارم اینجا، شنیدههای خانواده شهدا در ذهنم از حضورشان در معراج مرور میشود. جایی که دریای خاطرات پدران و مادران شهداست، این محوطه کوچک کوچه معراج خیابان بهشت، چقدر صحنههای منحصربهفرد دیده است، از زمان دفاع مقدس تا امروز، از روزهایی که پدران و مادران شهدا بهدنبال فرزندانشان به اینجا میآمدند، چه شیونهای جگرسوز و چه صحنههای دردناک، اما پرصلابتی که به خود ندیده، میگویند شرفالمکان بالمکین، بدون شک معراج به یمن قدم شهدا و خانوادههایشان با شرافت شده و همیشه برای من که بهواسطه کار و دلم به آن قدم گذاشتهام طور دیگری عزیز است.
وداعهای نیمه خصوصی را ترجیح می دهم
از تأسیسات جدید و ساختمانسازیهای تازه حسینیه که بگذریم، معراج همان معراج قدیمی است. دستهای تابوت شهید در میانه حسینیه محل همیشگی زیارت زائران قرار دارد. چند نفری درون حسینیه نشستهاند و منتظرند خانواده نیز از راه برسند. دوستی که کنارم نشسته میگوید اطلاعرسانی کم است، وگرنه نباید انقدر خلوت باشد، به ظاهر تأیید میکنم ولی در دلم وداعهای نیمه خصوصی را ترجیح میدهم، برای خانواده شهید و اندک زائرانی که حتم دارم مهمان ویژه شهید هستند و به دعوت او آمدهاند این خلوتی شیرینتر است. در قسمتی از معراج شهدا دستهای از نیروهای ارتشی هم با همان نظم و ترتیبی که از ارتش سراغ داریم نشستهاند. همه جوانند و مشخص است سن زیادی ندارند.
جمعی از راه میرسند با گلهای قرمزی در دست، مطمئن میشوم که از بستگان شهید هستند، به تعدادشان اضافه میشود و در میان آنان زنی به خوش آمدگویی از مهمانان غریبه و آشنا مشغول میشود. میپرسم نسبتی با شهید دارید؟ میگوید خواهرش هستم. این استقبال خواهر شهید عجیب به دلم مینشیند.
پدرش دیگر نیست
مادر شهید هم وارد حسینیه میشود، میتوانم تشخیص بدهم احتمالا جوان شهیدش در سن کم به شهادت رسیده و خودش هم در آن زمان سن زیادی نداشته، از پدر شهید خبر میگیرم که میگوید خیلی سال است از دنیا رفته. همه دور تا دور حسینیه مینشینند، وقت غنیمت است برای صحبت کردن، طبق تجربه میدانم بعد از آمدن پیکر دیگر خانواده حال و حوصله مصاحبه ندارند. مریم، خواهر شهید سن زیادی نداشت که برادرش شهید شد، او کودک بود و برادر نوجوانی که عشق به جبهه او را به سرزمینهای جنوب کشاند.
میگوید اواخر جنگ بود و علی هم به سن سربازی رسیده بود، قبلش هم خیلی دوست داشت برود جبهه تا اینکه ماند و به سن سربازی رسید. فکرش را نمیکردیم شهید شود، سنش کم بود، حرفی از شهادت هم نه میزد و نه ما شنیده بودیم، اتفاقا برعکس حرف از ازدواجش بود که رفت و شهید شد.
همه چیز عین خواب است
از مادرش درباره چشم انتظاری این سالها میپرسم. میگوید، هنوز برایم عین خواب است که علی برگشته، ۳۶ سال بیخبری زمان کمی نیست، آن اوایل که منتظر بودیم برگردد، یکی به ما گفته بود در بین اسرا او را دیده، اما اسرا آمدند و او نیامد، حتی با آمدن گروهی از اسرا وقتی شنیده بودیم ممکن است علی در بین آنها باشد گوسفند قربانی خریدیم و منتظر شدیم که بیاید. اما گفتند اشتباه شده.
از خواهر هم میپرسم این سالها چه گذشت و چه کردید؟ میگوید دلتنگی و بیخبری خیلی سخت است، بارها مادرم برای پیدا کردن علی به معراج آمد و درون کانتینرهایی که شهید میآوردند گشته، اما خبری از علی نیامد. مادر میگوید: «آخرین باری که آمدم از همین شهدا خواستم خبری از علی بدهند. برای ما این سالها خیلی سخت گذشت و این چند ماه که خبر رسید علی پیدا شده دوباره سختی ۳۶ ساله تکرار شد.»
از اینکه چطور خبردار شدهاند میپرسم، مادر جواب میدهد که قبل از عید آزمایش دیانای دادم، گویا کاملا قطع امید کرده بودند که پسرشان برگردد، این را از حالات مادر هم میتوانم بفهمم. مادر تعریف میکند: «آخرینبار یادم هست صبح زود بود، بیدار شدیم و آماده شد که برود جبهه، پشت سرش آب ریختم و بدرقهاش کردم.
برق در نیمههای صحبت رفت
خواهرش حرف مادر را اینطور ادامه میدهد: چندباری که از جبهه برگشت یادم هست که شب بود، بالای سرم مینشست و سرم را میبوسید. هر زمان دوستانش شهید میشدند گریه میکرد و میگفت خوش به حالشان که شهید شدند.»
به نیمههای صحبت رسیدهایم که برقها میرود! دستاندرکاران مراسم فرش به دست میروند سمت حیاط معراج، برنامه ساعتی بعد در حیاط معراج برگزار میشود.
یکباره سکوتها تبدیل به گریه میشود
مادر و خواهر و عموی شهید مینشینند و تابوت مزین شده به پرچم سه رنگ ایران اسلامی با اداب و تشریفات وارد حیاط معراج شهدا میشود. یکباره آن آرامش سکوت جایش را به گریه میدهد. بستگان شهید، خواهر و مادرش بعد از ۳۶ سال انتظار یکبار دیگر فرصت در آغوش کشیدن عزیزشان را پیدا میکنند.
امیر عباسی روضه میخواند و اشکها از صورتها روان میشود. شاخه گلهای در دست بستگان جایش را روی پیکر کفن پیچ شده شهید پیدا میکند. خواهر بیتاب برادر ناله میکند و مادر او را آرام میکند. مادر شهید، صبرش و دلداریش دیدنی است.
هرچه داریم از شهداست
آسمان گرفته عصر بهاری، انگار همراه با خواهر و مادر شهید، قصد باریدن کرده است، تا یکی از سربازان قصد نوحه خواندن میکند، چند جمله نخوانده که باران شروع به باریدن میکند، شاید یکی از زیباترین وداعهایی باشد که در معراج دیدهام، مسئولان معراج تصمیم میگیرند که ادامه مراسم را به داخل حسینیه ببرند.
«امیر فولادی» رئیس سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس ارتش جمهوری اسلامی ایران هم از راه میرسد و در این بزم زیبا حاضر میشود. او چند جملهای در وصف شهید شهدا صحبت میکند و میگوید: «ما ۲۰ هزار گلزار شهدا داریم و در بهشت زهرا بالغ بر ۳۰ هزار شهید مدفون هستند. در زیارتنامه شهدا بعد از درود و سلام میگوییم «بابی انت و امی، یعنی پدر و مادرم به فدای شما»، این نشان از جایگاه شهید دارد. اگر امنیت و سربلندی و هویت و پیشرفت و توسعه داریم، همه به برکت خون شهید است.»
اینها برای داغ فرزند صبر کردند
وی ادامه میدهد: «شهدا مایه ابرو و عزت ما هستند و به وجودشان میبالیم. کسانیکه داع فرزند را تحمل کردند و خم به ابرو نیاوردند و وقتی میپرسیم برای چه رفت میگویند جوان ما راه امامحسین (ع) را دنبال کرد. خود کاری زینبگونه کردند و دنبالرو شهدایشان شدند. اینها بر داغ فرزند صبر کردند.»
امیر فولادی با اشاره به تلاش کمیته جستوجوی مفقودین برای تفحص پیکرهای شهدا در خارج از مرزها این شهدا را ارزشمند و وجودشان را برای مردم و اسلام و کشور مبارک دانست. وی به عملیات «بیتالمقدس» و فتح خرمشهر نیز اشاره کرد که با چه توانی رزمندگان اسلام توانستند خاکی که دشمن با چنگ و دندان قصد نگه داشتن آن را داشت آزاد کردند. وی همچنین با گرامیداشت یاد و خاطره شش هزار و ۶۶۸ شهید لشکر ۲۱ حمزه که شهید «علی زکائی» نیز متعلق به این لشکر بود، گفت: «اگر امروز سربلند و الهامبخش ملتهای دیگر هستیم، همه از برکت خون شهدا و کاری است که آنان کردند.»
منبع: هفته نامه صبح صادق
انتهای پیام/ 119