معرفی کتاب؛

توصیف ادبی حج در کتاب «سنگ در سرزمین آینه‌ها»

کتاب «سنگ در سرزمین آینه‌ها» یادداشت‌های سفر حج است که به قلم «آرش شفاعی» توسط انتشارات «سوره مهر» منتشر شده است. 
کد خبر: ۷۵۲۸۲۰
تاریخ انتشار: ۱۹ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۴:۲۱ - 09June 2025

به گزارش خبرنگار فرهنگ دفاع‌پرس، کتاب «سنگ در سرزمین آینه‌ها» یادداشت‌های سفر حج است که به قلم «آرش شفاعی» توسط انتشارات «سوره مهر» منتشر شده است. 

چاپ نخست این کتاب در سال ۱۳۸۹ عرضه شده است.  

این کتاب شامل ۱۲ سرفصل است.

توصیف ادبی حج در کتاب «سنگ در سرزمین آینه‌ها»

نویسنده در نخستین فصل این کتاب داستان به این پرداخت که چه شد که سعادت عزیمت به حج تمتع نصیبش شد؛ اینکه مسابقه سراسری شعر حج در پیش بود و نفرات اول آن مسابقه را به حج تمتع می‌فرستادند.

شفاعی در ادامه به توصیف این سفر و عزیمت از فرودگاه «مهرآباد» به مقصد فرودگاه «جده» و آغاز این سفر معنوی پرداخت.

(در گذشته پروازهای حج از فرودگاه بین‌المللی «مهرآباد» انجام می‌گرفت)

نویسنده در این کتاب به توصیف ادبی و هنرمندانه اعمال عبادی و سیاسی عمره تمتع و حج تمتع می‌پردازد و پس از آن لحظه‌لحظه‌های سفر به شهر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) را توصیف می‌کند؛ البته در ادامه کتاب خود این پرسش را مطرح می‌کند که «آیا «قبله» فقط یک جهت است، یک نمود؟ یک نماد؟ یک اشاره؟ یک شعار؟»

اما در ادامه می‌گوید: «کعبه جایگاه طاهری است که خدا آن را برای پرستش انتخاب کرد و برای ساختن آن نیز انسانی طاهر را که از دودمان شرک و کفر بُریده و در عصیانی شعورمند و آگاهانه بت‌های شمشیرش را به تبر ایمان و باورش در هم کوفته بود، به خلیلی خود برگزید؛ هم خانه انتخاب خدا بود و هم خانه‌ساز.

کعبه نماد «یکتاپرستی» است، اما فقط در زبان اشارات و استعارات معنا نمی‌یابد، خود، دفتری است ناگشوده از هزاران هزار رمز و سرّ و دلیل؛ دلیل راه است و دلیل بسیاری از چراهای پاسخ‌نیافته. کعبه هم علامت است و هم علت. علاوه جنبه نمادین و خاصیت جهت‌یابی آن برای هر گم‌گشته‌ای که در پیچ و خم «صراط‌ها» در پی «صراط‌المستقیم» است، خود، معناهای مکتوم دارد که جز علم‌الاسرار الهی به آن راه ندارد...»

 در پایان نیز به نکته مهم حفظ وحدت مسلمانان در موسم حج اشاره می‌شود. «در حج، به معنای واقعی کلمه، لفاظی‌ها، شعارها، سخنرانی‌ها، اداها و ادعاهای سیاسی مرزها و خط‌کشی‌های دروغین و ساختگی ذوب می‌شود. دیگر قومیت، نژاد، رنگ، جنسیت، امکانات و توانایی‌های مالی، مادی، سیاسی، اجتماعی و مانند آن در برابر جاذبه و نیروی بی‌مانند وحدانیت الهی رنگی ندارد...»

پس از آن شوق و ذوق مردم مختلف دنیا از اینکه بیت‌الله الحرام را از نزدیک دارند می‌بینند توصیف می‌شود.

«جلوه‌ها و صحنه‌هایی از این بندگی‌ها و تسلیم‌ها در این ایام می‌بینی که به‌راستی وصف‌ناشدنی‌اند. اینجا دیگر ملیت و تعصبات مجازی که خلق‌الله را _که عیال خدایند_ از هم جدا کردهاست، رنگی ندارد. مسلمان باش و در برابر رسول (صلی الله علیه و آله) و بنده‌اش تسلیم؛ دیگر به این حریم راه داری و کسی نمی‌تواند روبه‌روی آمدنت دیوار و مرز ببندد و محدوده مشخص کند.

آن زائر افغانی که رودرروی مولد پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنان بغضش ترکید که دیگر توان کنترل خود را نداشت، آن زائر پاکستانی که عاشقانه‌ترین احساسات را در حین قرائت قرآن بروز می‌داد، آن زائر تایلندی که با خانواده‌اش مسحور تماشای کعبه شریف بودند و در سکوتشان و در نگاهشان شعرهایی بود که می‌بارید و حرف‌هایی بود که به زبان نمی‌آمد، آن زائر هم‌وطن ترک‌زبان که در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) دائم از خود می‌پرسید: «ماییم آمده‌ایم اینجا؟!» و اشک می‌ریخت، آن سیاهِ بلندقامت سودانی که به‌هنگام طواف به‌قدر کودکی نازک‌دل و اشک‌ریزان لطیف شده بود و هزاران صحنه و شکوه دیگر از حج که به چشم هر زائر آمده است و به زبان و قلمش نیامده است همگان آدم‌هایی معمولی و روزمره بودند که دوروبر ما فراوان‌اند و امروز در جذبه این حریم مقدس و در صمیمیت سیال فضا به‌قدر قدمی از «خود» خود دور شده‌اند و به لطافت حج برکت یافته‌اند.»

بخشی از متن کتاب به شرح زیر است:

«از باب‌السلام داخل می‌شویم، هر قدم که برمی‌دارم و جلوتر می‌روم، انگار از همه داشتن‌ها و بودن‌های مادی جدا می‌شودم؛ گویی دنیا هر قدم که به جلو برمی‌دارم، صد گام از من دورتر می‌شود؛ گویی با شتابی شگفت به دنیای معنویت و ملکوت قدم می‌نهم. از تجربه کسانی که «مرگ موقت» را دریافته‌اند و فاصله مرگ و زندگی را در عالَم متافیزیک آزموده‌اند؛ ماجرای گذر از تونل روشنایی را شنیده بودم که انسان در این فاصله با سرعتی غریب وارد تونلی تودرتو می‌شود که سراسر روشن است و در گذر از این تونل شگفت، ناگاه سطح دانایی و شهود آدمی نیز بالا می‌رود. 

من نیز انگار از تونل روشن میان مرگ و زندگی، میان معنا و مادیت، میان ملکوت و ناسوت می‌گذرم، ناگهان پَر می‌کشم از زمین، از خاک، می‌پرم به دورادورم، هرچه باداباد!

موجی از انرژی، معنا، از حس غلیظ انسان بودن و بنده خدا بودن، حسی که نمی‌دانم چیست، از برابرم می‌آید و به صورت جانم می‌خورد. چون مسافر خسته‌ای در کویر لم‌یزرع، همه سلول‌های جانم، این نسیم را می‌بویند و می‌نوشند؛ اندک‌اندک از پشت دیوارها و ستون‌ها کعبه را می‌بینم، قامت بلند آزادی و توحید در برابرم می‌ایستد؛ الله اکبر!...»

انتهای پیام/ 118

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار