زندگی­نامه سردار شهید مهدی صبوری فرمانده محور عملیاتی چزابه:

شهیدی که خواندن سوره واقعه را در مراسم تشییع خود به جای شعار دادن سفارش کرده بود

سردار شهید مهدی صبوری در بخش از وصیت­نامه خود آورده است: در تشییع جنازه ­ام بجای شعار دادن سوره واقعه را با ترجمه روان بخوانید و از ملت مسلمان هم می خوام با دقت کامل به عمق و معانی آن توجه کرده وگوش فرا دهند و بدانید که وعده ­های خداوندی راست است.
کد خبر: ۷۵۷۱۳
تاریخ انتشار: ۱۱ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۴:۴۰ - 30March 2016

شهیدی که خواندن سوره واقعه را در مراسم تشییع خود به جای شعار دادن سفارش کرده بود

به گزارش دفاع پرس از مشهد، سردار شهید مهدی صبوری، فرمانده محورعملیاتی چزابه در تیپ 21 امام رضا(ع)، پانزدهم اسفند ماه 1338 در شهرستان فردوس متولد شد. وی دوران تحصیلش را در این شهرستان گذراند.

فعالیت های سیاسی قبل از انقلاب

مهدی مبارزاتش با رژیم منحوس پهلوی را از زمان تحصیل آغاز کرد و جزء اولین کسانی بود که در شهرستان فردوس، تظاهرات علیه رژیم را سازماندهی و برگزار کرد.

وی در طول مبارزات ضد رژیم، با شخصیت های روحانی ارتباط داشت، و به همین دلیل تحت تعقیب عوامل سفاک ساواک قرار گرفت. وی نوارهای سخنرانی حضرت امام (ره) وشخصیت های انقلابی را تکثیر و توزیع می کرد.

در جریان فعالیت­های سیاسی ضد رژیم پهلوی چندین بار دستگیر و روانه زندان شد، ولی پس از هر آزادی، محکمتر از قبل، مبارزاتش را ادامه می ­داد.

یک روز عوامل رژیم پهلوی منزلش را محاصره کردند و پس از دستگیری، او را شبانه به ساواک منتقل کرده و پس از شکنجه های فراوان، وقتی متوجه شدند نمی توانند حتی یک کلمه از او اطلاعات و اعتراف بگیرند، وی را آزاد کردند.

شهید صبوری در آستانه ماه محرم سالی که منجر به پیروزی انقلاب شد، ساعت حدود یک بعد از ظهر با تعدادی از دوستانش مجسمه شاه را که در میدان شهر بود پایین کشیدند. بعد از این کار، مهدی با وانتی مجسمه شاه را در خیابان های شهر چرخاند ولی هیچ کس جرأت نکرد با او برخورد کند.

عضویت در سپاه

با پیروزی انقلاب اسلامی در پایگاههای مردمی که در مساجد تشکیل می شد شرکت فعالی داشت. بعد از اخذ دیپلم به صورت رسمی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. وی بسیج مردمی را به عنوان پشتوانه انقلاب سازماندهی کرد و تا سال 1360 با استفاده از نیروهای مردمی، امنیت و آسایش را در سطح شهر برقرار کرد.

13 فروردین روز آسمانی شدن مهدی صبوری

سردار شهید مهدی صبوری در طول حیات خود علاوه بر داشتن مسئولیت­هایی در جبهه­ های حق علیه باطل همچون فرمانده گروهان در تپه های الله اکبر، فرمانده گردان در عملیات طریق القدس (فتح بستان) و آخرین مسئولیت او در جبهه فرماندهی گردان و فرماندهی محور عملیاتی چزابه در تیپ 21 امام رضا(ع) مسئولیت­ هایی نیز در پشت جبهه همچون مسئول عملیات سپاه، مسئول آموزش سپاه، فرماندهی بسیج فردوس عهده ­دار بود.

سردار شهید مهدی صبوری در روز جمعه 13 فروردین ماه 1361 و در عملیات چزابه که فرماندهی آن را بر عهده داشت به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر پاک و مطهر او در زادگاهش بر روی دوش مردم تشییع و در بهشت اکبر شهرستان فردوس به خاک سپرده شد.

سردار سرلشکر شهید ولی الله چراغچی، فرمانده تیپ 21 امام رضا(ع) در توصیف این شهید بزرگوار می نویسد؛ «از مهدی گفتن جسارت است که خودم را نخواهم بخشید، چرا که خدا و رسولش و ائمه (ع)، او را شناختند و به نزد خود بردند.»

متن وصیت­نامه فرمانده شهید مهدی صبوری

به نام خدا

ارضیتم باحیوه الدنیا من الاخر فما متاع الحیوه الدنیا فی الاخره الا قلیل    (قرآن کریم)

آیا راضی شدید به زندگانی(دوروزه) عوض حیات آخرت ابدی درصورتی که متاع دنیا در پیش عالم آخرت اندک و ناچیز است. سوره توبه آیه 37

« السلام علیک یا ابا عبدالله، السلام علیک یا انصار ابا عبدالله و یا انصار خمینی روح الله و رحمه الله و برکاته»

اکنون که در راه خالقم و تنها معبودم به جبهه می روم از درگاهش می ­خواهم به آن سو و آن راهی که خودش می­ خواهد هدایتم کند و هر قدمم و هر نفسم برای او و به خاطر او باشد و علی الدوام برای او بگویم و بسوزم و بجوشم و برای او باشم هرچند فردی خطاکار و معصیت کارم و او خالقی یکتا و بزرگ، به این امید می­ روم و به این آرزو زنده­ ام تا امانتی که نزدم دارد ان­شاء الله این دفعه تقدیمش خواهم کرد و افتخار می­ کنم که هدفم الله، مکتبم اسلام و کتابم قرآن مجید و مرجعم روح خدا امام خمینی نایب بحق حضرت مهدی(عج) است و خوشحالم که خدا در این معامله خیلی به ما ارفاق کرده و بهترین خریدار است که هرکس در این معامله پشیمان شود بطور حتم بدانید ضرر کرده است.« ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه»

مرگ اگر مرگ است گو پیش من آی                تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ                         من ز او عمری ستانم جاودان

الان هم که به جبهه می­ روم بخاطر کشورگشایی و بخاطر خاک و گرفتن چند وجب یا کیلومتر زمین نمی روم که فقط بخاطر این است که حکومت الله و اسلام و قرآن پیاده شود و دشمنانی که به مرز اسلام تجاوز کرده ­اند برجای خودشان بنشانیم آنان­ را. 

بهر حال ما چه کشته شویم و چه بکشیم در هر حال پیروزیم و از کلیه برادران رزمنده و مؤمن می­ خواهم اینطور نعمتی ممکن است دیگر به سراغمان نیاید که کشته­ مان شهید باشد قدرش را بدانید و یاری کنید دین خدا را تا شما را یاری کند.« ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم» قرآن کریم

در اینجا چند توصیه به برادران و خواهران اسلامی­ ام دارم:

1.از کلیه برادران و خواهران دینی می­ خواهم که در همه جا و همه وقت یاور و پشتیبان انقلاب باشند و فقط دنبال امام امت نائب حضرت مهدی (عج) امام خمینی و روحانیت متعهد به رهبری ایت مرجع بزرگ باشند و فرامین امام را در تمام شئون زندگی خویش پیاده کنند.

2. در تشییع جنازه ­ام بجای شعار دادن سوره واقعه را با ترجمه روان بخوانید و از ملت مسلمان هم می خوام با دقت کامل به عمق و معانی آن توجه کرده وگوش فرا دهند و بدانید که وعده­ های خداوندی راست است.

3. از برادران متعهد و مسلمان و مؤمن بخصوص اعضای بسیج می­ خواهم که رابطه­ شان را با سپاه و بسیج هرچه بیشتر کنند و احیاناً ضعف­های آنان را گوشزد کرده و مراقب باشید که به انحراف کشیده نشود و از طرفی با آنهائی که با این ارگانها مخالفت می­ کنند و هدفشان اصلاح نیست جداً دوری کرده و تبری جوئید.

4.  به برادران پاسدار و بسیج توصیه می­ کنم نماز را اول وقت بخوانند و در هفته دو روز روزه بگیرند (دوشنبه و پنجشنبه) و بیش از پیش به فکر تقویت روح باشند تا پرورش جسم.

5.اگر ان شاء الله شهید شدم بر روی قبرم کلمه ناکام را ننویسید چرا که من به کام و آرزوی خود رسیدم.

6. برادران و خواهرانی که تحت لوای حزب الله انجام وظیفه می­ نمایند توجه داشته باشند که اعمالشان را واقعاً حزب الهی کرده و در همه حال و همه جا در همه کارها بیاد خدا و برای خدا کار کنید و اعمال و رفتارتان مطابق با موازین اسلامی باشد، بدانید که آنگاه حزب خدا پیروز است. « الا ان حزب الله هم الغالبون» و این را هم بدانید که با مخالفین انقلاب اسلامی هیچگونه سازش و صمیمیت نداشته باشید که خطری بزرگ است و بدانید که تمام شهدای ما برای همین انقلاب اسلامی و برپایی حکومت اسلامی و قانون الله جان فدا کرده اند مبادا از این مسیر منحرف شده و منحرف شود.

7.از سپاه می­ خواهم که به هیچ وجه بابت من حتی یک دینار پول هم پرداخت نکنند چرا که نمی­ خواهم از خونم استفاده مادی شود (حتی یک ذره).

در خاتمه از تمامی برادران و خواهران دینی به خصوص پدر، خواهر و برادرانم و اقوام و خویشان می ­خواهم مبادا در مرگم گریه کنند و یک قطره اشک بریزند که ما از پایان این مسیر آگاه بوده­ایم و اگر می­ خواهید گریه کنید فقط به خاطر اینکه خدا ما را در ردیف شهداء قرار دهد گریه کنید برای اینکه چرا دیر چنین توفیقی نصیبم شد.

« السلام لیک یا ابا عبدالله،السلام علیک یا انصاراباعیدالله ویا انصارخمینی روح الله»              

                                                           والسلام

                                          وصیت نامه مهدی صبوری

                 فرزند محمد حسن بشماره شناسنامه343صادره از فردوس متولد 1338

                                  عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان فردوس

                                     بتاریخ 1360/12/23  امضاء: مهدی صبوری

پیش بینی شهادت

در ظهر یکی از روزهای فروردین سال 61 چون گردان ما در بستان بود، شهید صبوری به محل استقرار گردان آمد و مرا صدا زد، مقدار زیادی صحبت کرد، همه درد دلهایش را گفت: آنقدر دلی پر درد داشت و از نامردی های ایّام گله داشت که من هم شدید اشک می­ ریختم. پس از خاتمه صحبتهایش گفت: من برای آخرین خداحافظی آمده­ ام و من بدبخت بیچاره در حالی که با ناباوری گریه می­ کردم و چهره نورانی مهدی را نگاه می­ کردم، می­ گفتم مهدی شوخی نکن. تو فرمانده ما هستی تو آخرین نفر باید باشی که به شهادت برسی، تو افتخار شهر و دیار ما هستی، تو افتخار یک نسل جهاد و ایثار و شهادت هستی و او با خنده می­ گفت: فلانی دیدار، دیدار آخر است. هر چه می­ خواهی بگو که این دیدار دوباره تجدید نخواهد شد. من که مرتب دستهای مردانه­ اش و پیشانی بلند و مردانه­ اش را می­ بوسیدم و گریه می­ کردم و احساس می­ کردم، خداحافظی با مهدی، خداحافظی با همه خوبیهاست گرچه یقین نداشتم که این آخرین دیدار است ولی می­ دانستم که دوباره روزگار این چنین شیر مردی را به خود نخواهد دید. این دیدار با گریه شدید من ادامه پیدا کرد و در میان اشکی که می­ ریختم مهدی کیسه گونی رنگ و رو رفته ­ای را که وسائل شخصی­ اش در آن قرار داشت را تحویل من داد و سفارش کرد که به فردوس بر گردانم که با دیدن این صحنه باران اشکم بیشتر شد.

محمد حمیدی

تدبیر نظامی و مدیریت

درعملیاتی که در تپه­ های الله اکبر انجام شد گردان آقای صبوری گردان خط شکن بود. ما با حدود70 الی80 نفر به خط زدیم. وقتی بالای تپه­ ها رسیدیم بیش از 20الی25نفر باقی نمانده بودیم.

اول صبح، به قبضه خمپاره­ای رسیدیم که قبلا عراقی­ها از آن علیه نیروهای استفاده می ­کردند.آقای صبوری به یک برادر بسیجی که سن و سال کمی داشت گفت: بیا اینجا، قبضه خمپاره را کمی به طرف عراقیها چرخاند و روی یک گرا فرضی قرار داد، بعد به آن بسیجی گفت: این گلوله­ ها را بگیر و داخل قبضه خمپاره بینداز. اوگفت: من بلد نیستم. گفت: بلد بودن نمی­ خواهد. همین جور که من گلوله­ ها را داخل قبضه می­ اندازم شما هم بینداز. عراقیها با خودرو، تانک و پیاده پا به فرارگذاشتند. بعد از گذشت مدتی دیدیم 10تا15 خودرو و تانک را همان بسیجی با همان قبضه خمپاره زده بود.

محمد طاهری

ثبات قدم در مبارزات ضد رژیم شاه

قبل از پیروزی انقلاب اکثر جلسات ضد رژیم، مخفیانه در منزل ما تشکیل می ­شد. در منزل اتاقی به آقا مهدی اختصاص داشت که جلسات را در همان اتاق برگزار می­ کرد. من و پدرم نیز در این نشست­ها شرکت می­ کردیم و در جریان مسائل قرار می­ گرفتیم.

مهدی هنگامی که توسط ساواک دستگیر و به زندان افتاد یک روز زنگ در خانه به صدا در آمد، و من در را باز کردم و با چهره گشاده و نورانی که آثار شگنجه در آن دیده می­ شد روبه رو شدم. یکدیکر را در آغوش گرفتیم در همین حال اولین کلامش این بود آنها (ساواک)کور خوانده­ اند که بتوانند مرا از راهی که انتخاب کرده ­ام منصرف کنند.

هادی صبوری

توسل و مناجات در گلزار شهدا

یک شب من مسئول کشیک بسیج بودم. با راننده برای سرکشی به پایگاههای داخل شهر رفتیم. با خودم گفتم شب جمعه است به مزار شهدا بروم و برای حاجت خود دعا کنم. به آن جا که رسیدم دیدم آقای صبوری داخل قبری نشسته است و دعا می­ خواند و بلند بلند گریه می­ کند. با اینکه او را دیدم خودم را نشان ندادم چون مطمئن بودم خوششان نمی ­آید که دیگران این حالت او را ببینند.

احمد مجد میرزایی

ایثار و فداکاری

زمانی که مهدی صبوری عازم جبهه بود، در بسیج ضمن خداحافظی برای برادران صحبت کرد. بعد از صحبت­ هایش رو به من کرد و گفت: هنگام ورزش است و برادران کفش کتانی پوشده ­اند، شما چرا نپوشید؟

در جواب گفتم: کفش کتانی ندارم، و تهیه خواهم کرد. مهدی یک جفت کفش کتانی خودش را به من داد. من گفتم: برای خودتان لازم است. او در پاسخ گفت: من لازم نخواهم داشت و همانطور هم شد چون در این سفر به شهادت رسید.

علی متولیان

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار