به گزارش
دفاعپرس از کردستان، دکتر ندا سلیمانی، در یادداشتی که امروز در رسانههای کردستان بازتاب داشت، در خصوص وطندوستی دیاسپورا در میدان رسانه چنین عنوان نمودهاند: در دوران ما، وطن دیگر نه صرفاً یک مکان جغرافیایی، بلکه یک میدان احساسی، تصویری و روایی است. میلیونها مهاجر ایرانی که در سراسر جهان پراکندهاند، آنچه از وطن در ذهن دارند، چیزی است میان خاطره و تصویر، خبر و شایعه، امید و ترس و همه اینها در بستری رخ میدهد که باید آن را زیست رسانهای دیاسپورا نامید.
اما مسئله اینجاست: آیا آنچه مهاجران از جنگ، صلح و وطن میدانند، برآمده از واقعیت است؟ یا محصول روایتی پساواقعی است که در صفحههای موبایل و شبکههای اجتماعی بازسازی میشود؟
در دنیای رسانهمحور امروز، آنچه ما «جنگ» یا «صلح» مینامیم، بیش از آنکه تجربهای مستقیم باشد، نتیجهی میانجیگری رسانهای و ساخت گفتمانی حقیقت است. نظریه پسا-حقیقت (Post-Truth)، که توسط فیلسوفانی، چون Harry Frankfurt و در حوزه رسانه توسط پژوهشگرانی مانند McIntyre توسعه یافته، بیان میکند که: «در جهان پساواقعیت، احساسات، هیجانات و تأثیر عاطفی مهمتر از صحت منطقی یک ادعا میشود.»
در چنین فضایی، جنگ و صلح هم بهجای آنکه واقعهای قابل اندازهگیری باشند، به تجربهای روایی-عاطفی تبدیل میشوند.
وطندوستی دیاسپورا در میدان رسانه؛ از بازنمایی تا فانتزی فرهنگی؛ در نظریه رسانهای استوارت هال، بازنمایی رسانهای نه صرفاً انعکاس واقعیت، بلکه تولید معنا و هویت است. مهاجران ایرانی، وطن را نه با تجربه زیستی روزمره، بلکه از طریق بازنماییهای رسانهای تجربه میکنند. این تجربه:
- بر اساس روایتهای دوگانه شکل میگیرد (استبداد مطلق در برابر مقاومت کامل)
- با مصرف اخبار گزینشی در شبکههای اجتماعی تقویت میشود
- و نهایتاً، به شکل نوعی فانتزی فرهنگی درمیآید که در آن وطن بیش از آنکه جایی برای بازگشت باشد، جایی برای بازسازی هویت در تبعید است (انچه در نظریه «دیاسپورای فرهنگی» از James Clifford). بدان پرداخته شده است.
ناتوانی اپوزیسیون در درک زیست واقعی؛ پیامد روایتهای رسانهای؛ یکی از چالشهای سیاستورزی در میان گروههای خارج از کشور، تفاوت عمیق میان درک رسانهای آنها از جامعه ایران و تجربه زیسته مردم در داخل است. این تفاوت، با نظریه بینامتنیت عاطفی (Affective Interpellation) از Thomas Elsaesser قابل توضیح است: «مردم، حتی اگر در صحنه رخداد حضور نداشته باشند، از طریق بار عاطفی تصاویر رسانهای، درون یک وضعیت سیاسی احضار میشوند.»
اپوزیسیون رسانهای، اغلب در فضای رسانهای بازنماییشده و هیجانی زندگی میکند که در آن انقلاب در آستانه وقوع است یا سرکوب در اوج. در نتیجه، توان تحلیل دقیق و عمیق از جامعهای که از آن فاصله گرفتهاند کاهش مییابد. این همان چیزی است که در نظریه روایتسازی گفتمانی (Discourse Theory) از لاکلائو و موفه نیز مورد توجه است: «گفتمانها حقیقت را نمینمایانند، بلکه آن را تولید میکنند.»
دیپلماسی حافظه و روایت در عصر پسا مرز؛ بر اساس نظریه دیپلماسی روایت (Narrative Diplomacy) از James Der Derian، تعاملات دیپلماتیک در عصر شبکهای تنها بر اساس منافع رسمی کشورها شکل نمیگیرد، بلکه محصول تقابل روایتهای تاریخی، احساسی و رسانهای است.
در این چارچوب، مهاجران و دیاسپورا، بهویژه در فضای جنگ و صلح رسانهای، حامل روایتهایی میشوند که میتوانند:
- سیاست داخلی را تحت تأثیر قرار دهند
- بر افکار عمومی غرب و دولتها اثرگذار باشند
- و حتی در فرایند صلح یا تقابل، نقش تقویت یا تخریب دیپلماسی را ایفا کنند.
صلح و جنگ امروز، دیگر تنها در میدان نبرد یا میز مذاکره تعیین نمیشوند، بلکه در صفحه نمایش، توییتر، اینستاگرام و حافظه عاطفی رسانهها ساخته و مصرف میشوند. برای دیاسپورای ایرانی، وطندوستی در عصر پساواقعیت، بیش از آنکه عملی سیاسی باشد، یک تجربهی رسانهای-احساسی است که گاه میان حقیقت و خیال سرگردان است.
در چنین شرایطی، راه برونرفت از سوءتفاهمهای عمیق در سیاستورزی و وطندوستی، بازگشت به درک پیچیده، چندصدایی و انتقادی از رسانه و روایت است.
شاید بزنگاه ان رسیده است که بپذیریم؛ وطن، بیش از آنکه در میدان جنگ نجات یابد، در میدان روایت باید بازسازی شود.
انتهای پیام/