چند نفر مثل "آیات" در خرمشهر زندگی می کنند؟

دختر کوچک نظر من را جلب کرد، سیده آیات، مدام به این فکر میکردم که فرزندان حضرت زهرا و اینجا...
کد خبر: ۷۵۹۱۹
تاریخ انتشار: ۱۴ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۰:۳۱ - 02April 2016

چند نفر مثل

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، به گروه که نگاه کنی از همه ی تخصص ها افرادی را می بینی که با فرارسیدن تعطیلات نوروزی آماده بستن کوله بار سفر هستند. مقصد این بار روستاهای اطراف خرمشهر است، شهری که روزگاری نه چندان دور مورد هجوم دشمن بعثی قرار گرفت و حالا بعد از گذشت نزدیک به 30 سال هنوز از خرمشهر آن شهر خرمی که آوازه اش تا دوردست ها شنیده شده می شد خبری نیست.

زخم باقیمانده از جنگ نه تنها در طول این سال ها بهبود نیافته است بلکه عمیق تر بر جان شهر زیبای جنوب نشسته همین زخم کهنه است که بهانه ای شده تا گروه های جهادی سال های جهادی، سال های اخیر تعطیلات خود را در مناطق محروم خرمشهر بگذرانند. در زیر خاطره یکی از جهادگران خانم قرارگاه جهادی امام رضا(ع) آمده است:

روز آخر اقامتمان در محرزی بود. فرمانده پیشنهاد داد که به دیدن یکی از ایتام برویم. آدرس، دل خرمشهر، خیابان سپاه، درب سفید خیلی زنگ زده و نمای سنگ مرمر بود. طبق معمول با شوخی و خنده در راه، مشغول پیدا کردن خانه ای بودیم با درب سفید خیلی زنگ زده...

هر چه بیشتر در خیابان های اطراف پرسه می زدیم عمق فاجعه نمایان تر می شد. خانه ای با نمای آجری زیبا و ماشین پژو پرشیا، در کنارش خانه ای که دیوارش از پتو بود.

بعد از مدتی خانه مورد نظر پیدا شد. کم کم خنده ها و شوخی ها جدی شد. هر لحظه منتظر اتفاق دردناکی بودم که می بایست خودم را کنترل می کردم. آخر گفته بودند ترحم ممنوع. آنجا برای خودم بغض کردم. برای داشته هایم که چه کوچک به چشمم می آمدند.

خانه یک طبقه نیمه مخروبه ای بود که سه خانواده ساکن آن بودند. خانواده مورد نظر خانمی بود که ۳ دختر یتیم داشت. دختر کوچک نظر من را جلب کرد. سیده آیات. مدام به این فکر میکردم که فرزندان حضرت زهرا و اینجا...

آیات دختر کوچک بود. حیای خاصی در چشمانش بود که نتونستم بدون اجازه ببوسمش. می گفتند مادرش در کودکی قصد فروش او را داشت تا بتواند از پس مخارج زندگی بربیاید اما با کمک دیگران از این کار منصرف شد. زمانی که متوجه شدم مردان این خانه معتاد به شیشه بودند دیگر بغضم ترکید و بقیه اش را خودم حدس زدم.

نظر شما
پربیننده ها