گروه بینالملل دفاعپرس - سعید شهرابی فراهانی، مدیر مرکز پژوهش و مطالعات بینالملل ضدصهیونیستی؛ در جغرافیایی که هر وجب آن به میدان تلاقی منافع متعارض بدل شده و آیندهی منطقه در پرتو معادلات سیال قدرت رقم میخورد، جمهوری اسلامی ایران در نقطهای سرنوشتساز از تاریخ ایستاده است؛ نقطهای که بیتردید، از آن میتوان سرنوشت یک ملت، یک امت و بلکه تمدنی را بازخوانی کرد.
آتش بحرانهای متوالی در غربآسیا نه صرفاً نشانهی بیثباتی منطقهای، بلکه ابزاری برای بازطراحی نظم سیاسی مطلوب دشمنان است. در این میان، رژیم صهیونیستی با صراحتی بیسابقه از راهبرد حذف ایران بهمثابه مانع اصلی این نظم سخن میگوید. این تهدید، دیگر در حد تحلیلهای امنیتی یا سناریوهای فرضی نیست؛ بلکه در لابهلای اسناد راهبردی و گفتار صریح مقامات تلآویو قابل شناسایی و استناد است.
در برابر چنین پروژهای، جمهوری اسلامی نمیتواند صرفاً در جایگاه مخاطب تهدید باقی بماند. منطق بازدارندگی ایجاب میکند که نقشه تهدید، با نقشه مقاومت پاسخ داده شود. اگر حیات ایران در نگاه دشمن، مانعی برای تحقق «نظم صهیونیستی منطقه» است، آنگاه موجودیت آن رژیم نیز در دستگاه محاسبات راهبردی ایران باید بهعنوان عامل تهدید تمدنی شناسایی و حذف آن در قالب دفاع مشروع، طرحریزی شود.
راهبرد قدرت ترکیبی؛ میدان و دیپلماسی در تراز تمدنی
یکی از دستاوردهای کلیدی جمهوری اسلامی در یک دهه اخیر، تثبیت الگوی «قدرت ترکیبی» مبتنی بر همافزایی میدان نظامی و دیپلماسی انقلابی است؛ الگویی که در سوریه، عراق، لبنان و یمن، نهتنها نتایج میدانی تعیینکننده داشت، بلکه موجب تغییر قواعد بازی در سطح منطقه شد. با این حال، در سالهای اخیر، نشانههایی از گسست نسبی میان این دو بال قدرت دیده میشود.
دستگاه دیپلماسی در برخی مقاطع با محافظهکاری مفرط یا تفسیرهای جناحی از منافع ملی، فرصتهای طلایی همافزایی با میدان را از دست داده است؛ این در حالی است که نیروهای نظامی کشور، در میدان مقاومت، به تعمیق عمق راهبردی جمهوری اسلامی ادامه دادهاند.
پرسش اصلی آن است که: آیا میتوان در جهانی که دیپلماسی تابع قدرت است، تنها با زبان مصلحت و احتیاط از امنیت ملی دفاع کرد؟ پاسخ آن، بیتردید منفی است. دیپلماسی بدون پشتوانه میدانی، پژواکی از قدرت نخواهد داشت.
از واکنش به پیشطرح؛ از انفعال به طراحی صحنه نبرد
در نبرد امروز، حفظ وضع موجود یک راهبرد نیست؛ بلکه مصداق عقبنشینی خاموش است. سیاست جمهوری اسلامی باید از پاسخگویی به تهدیدات فراتر رفته و به طراحی فعالانه صحنههای نبرد راهبردی ارتقا یابد. این به معنای تعریف خاکریزهای جدید در حوزههای:
رسانهای (روایتسازی بینالمللی)
سایبری (مهندسی افکار عمومی جهانی)
دیپلماتیک (بازیگری هجومی در سازمانها و نهادهای بینالمللی)
اقتصادی (بازسازی قدرت تابآوری منطقهای)
پایداری راهبردی، محصول پیشطرح تهاجمی است، نه مواضع تدافعی صرف.
دیپلماسی؛ نه بازیگر خنثی، بلکه امتداد میدان مقاومت
دیپلماسی در جهان کنونی، نه حوزهای مستقل از میدان، بلکه ادامه میدان در شکل نرم آن است. دیپلماسی ایران نباید در نقش ناظری منفعل ظاهر شود که صحنه را به سایر بازیگران واگذار کرده است. بلکه باید بازتابدهنده گفتمان انقلابی، اهداف تمدنی و راهبردهای مقاومت باشد.
اگر صهیونیسم جهانی آشکارا از پروژه تجزیه ایران و انهدام هویتی آن سخن میگوید، دیپلماسی جمهوری اسلامی نیز باید صریح، مقتدر و بدون مصلحتاندیشی، راهبرد حذف ساختاری موجودیت صهیونیستی را در عرصههای سیاسی، رسانهای و حقوقی پیگیری کند.
نتیجهگیری راهبردی
ساختار قدرت جمهوری اسلامی باید بازتعریفی عمیق از نسبت میدان و دیپلماسی انجام دهد؛ این دو نباید در سطوح اجرایی دچار واگرایی شوند.
سیاست خارجی ایران باید از لاک محافظهکاری خارج شده و با رویکردی انقلابی، کنشگر جدید در نظم جهانی شود.
امنیت ملی، مفهومی یکپارچه است و نیازمند تصمیمسازیهای راهبردی در تمام سطوح حاکمیتی است؛ تضادهای درونساختاری در این مسیر، تهدید محسوب میشوند.
افکار عمومی، نخبگان و مراکز اندیشه، باید بهعنوان نیروی پیشران تحول، از دستگاه سیاست خارجی، دیپلماسی انقلابی و مسئولانه مطالبه کنند.
راهبرد مقابله با رژیم صهیونیستی باید سازمانیافته، چندلایه، و فراتر از گفتمان تبلیغاتی طراحی و اجرا شود.
انتهای پیام/ ۱۳۴