جانباز شیمیایی از زیباترین خاطره دوران دفاع مقدس می گوید؛

ماه رمضانی که به امام ختم شد

دیدار با امام در روز عید فطر آن هم پس از تلخی شکست در فاو قشنگ ترین خاطره من از دوران دفاع مقدس است.
کد خبر: ۷۶۴
تاریخ انتشار: ۰۸ تير ۱۳۹۲ - ۲۰:۰۸ - 29June 2013

ماه رمضانی که به امام ختم شد

 

فرا رسیدن روز مبارزه با سلاح های شیمیایی و میکروبی تلنگری است، تا پرده غفلت را کنار بزنیم و از زاویه ای جدید به دفاع مقدس نگاه کنیم. این روزکه  از آن می توان به عنوان یکی از تلخ ترین حوادث دوران  دفاع مقدس یاد کرد ما را به سوی سند های زنده آن دوران هدایت می کند. از این رو بر آن شدیم تا با اولین تکنسین خنثی کننده بمب های شیمیایی به گفتگو بنشینیم. آنچه در پی می خوانید گزیده ای از نشست صمیمی اعضای خبرگزاری دفاع مقدس با منصور احمدلو، جانباز شیمیایی دوران دفاع مقدس است.وی که در حال حاضر مدیریت امور ایثار گران شهرداری تهران را برعهده دارد قشنگترین خاطره دوران دفاع مقدس را اینگونه بیان می کند.

ما همیشه در دعاها می گوییم حول حالنا الی احسن الحال. تمام دوران دفاع مقدس برای ما احسن الحال بود. درواقع لحظه به لحظه این دوران برای ما زیبا بود.

من یک برادر عقد اخوتی  به نام محمدتقی مشکوری نجفی  داشتم. او طلبه مدرسه رضویه بود. امروز می خواهم از زیباترین لحظه زندگیم در آن دوران بگویم. همان زمانی که قرعه دیدار امام (ره) به ناممان افتاد. اواخر جنگ(سال67) عراق یک عملیاتی را با عنوان عملیات رمضان علیه ما انجام داد و طی این عملیات عراق توانست شهر فاو را از دست ما بگیرد و برآن مسلط شود.صحنه تلخی بود تا مطلع شدیم و خواستیم که بچه ها را جمع کنیم کار از کار گذشته بود.البته ناگفته نماند ما شهر فاو را قدرتمندانه از سال 64 تا 67 بدون هیچ کمک خارجی حفظ کردیم.این در حالی است که عراق با حمایت 36 کشور در طول این چند سال نتوانسته بود فاو را باز پس بگیرد. در واقع قدرت ما در فاو نمایان شد.

پس از سقوط فاو در اردوگاه  شهدای تخریب 3عدد کارت ملاقات امام برای ما ارسال شد.بنا بود امام به مناسبت فرا رسیدن عید فطر با مسئولین کشوردیدار کنند. در واقع این دیدار فقط برای مسئولین بود نه برای عموم مردم. با خود گفتم این 3 عدد کارت را بین چه کسانی تقسیم کنم؟ پس از این واقعه (سقوط فاو) دلهای رزمندگان گرفته بود و منتظر یک لحظه دیدار با امام بودند.من دوست داشتم که یکی از این کارتها به نام برادر اخوتی ام شهید مشکوری بیفتد. وقتی با شهید مشکوری  در حسینیه گردان تخریب عقد اخوت خواندیم هنگامی که به آخر ذکر عقد اخوت رسیدیم ناگهان بوی عطر عجیبی بلند شد و در حالیکه دستانم در دست تقی بود از او پرسیدم تقی این عطر خوش از کجاست ؟آنجا بیابان بود فضای بسته هم نبود که بگوییم کسی از عطر استفاده کرده باشد وبویش پخش شده باشد.آن لحظه یکی از بهترین لحظات عمرم بود با خود گفتم بالاخره یکی پیدا شد که بگوید ما به بهشت نمی رویم مگر اینکه تو هم با ما باشی.

به ناچار به قرعه پناه بردیم. خدا صدایم را شنیده بود و اولین قرعه به نام تقی افتاد. دومین قرعه به نام شهید امیر اسدی افتاد که 3 یا 4 سال پیش  هنگام خنثی کردن مین در سرپل ذهاب به شهادت رسید.اودر شهرستان گنبد معلم بود.قرعه سوم به نام یک برادر پاسدار وظیفه ای افتاد من هم چون منزلمان نزدیک حسینیه جماران بود به آنها گفتم من هم ممکن است با شما بیایم. بالاخره قسمت من هم شد که همراه آنان به دیدار امام بروم.

به طرف جماران راه افتادیم و در بین راه به تقی گفتم من راجع به شخص سوم این قرعه با شما حرف دارم. آخر پوشش این سرباز وظیفه با بقیه متفاوت و از طرفی لوتی مسلک بود.

به قهوه خانه رسیدیم من رو به تقی گفتم تو طلبگی خواندی با زبان خودت به این سرباز وظیفه بگو پوشش خود را تغییر دهد به گونه ای که مناسب دیدار با امام باشد او هم پذیرفت و به سرباز وظیفه گفت. نفسی کشیدم چون سختی کار گذشته بود حالا می توانستم برایش لباسی مناسب پیدا کنم. ناگفته نماند همین سرباز به دست عراقی ها اسیر شد و چه بلاها که بر سرش نیامد.

مادر من در ستاد پشتیبانی جنگ فعالیت داشت  و در خانه مان هر سایز لباسی برای رزمندگان پیدا می شد به خانه که رسیدیم قبل از صبحانه لباس را آماده کردم و به او دادم و راه افتادیم . وقتی به حسینیه جماران رسیدیم شهید مشکوری خم شد و پله ورودی حسینیه را بوسید و خاکش را به چشم و صورت خود به یمن متبرک بودنش مالید. بالاخره چشم ما به جمال آقا روشن شد. ایشان در آن دیدار از جوانان خواستند تا در بهار جوانی خودسازی کنند زیرا هرچه سن بالاتر رود در دنیا غوطه ورتر می شوند.

شهید مشکوری هم در زمان ولایت حضرت آیت الله خامنه ای به دست کومله ها درکردستان به شهادت رسید.من آخرین بار شهید مشکوری را در حسینیه ی نیمه آماده ویژه  دیدارمقام معظم رهبری با مردم دیدم. آخرین جملاتی که بین من و شهید مشکوری رد و بدل شد این بود که یادت هست که یک روز در حسینیه جماران با امام دیدار کردیم امروز هم با اماممان دیدار می کنیم. من آرزو دارم  جزو اولین شهدایی باشم که در زمان ولایت مقام معظم رهبری به شهادت می رسم. خدا را شکر که به خواسته قلبی اش رسید افسوس من ماندم و این خاطره زیبا از عید فطری که مهمان امام بودیم.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار