بازخوانی پرونده فرار رسواکننده

شامگاه ۷ مرداد ۱۳۶۰ یک جت فالکن بدون پرچم از پایگاه مهرآباد برخاست، با ۲ مسافر جنجالی؛ ابوالحسن بنی‌صدر و مسعود رجوی، پروازی که مسیر آن از تهران به پاریس ختم شد و نقطه پایانی بر یکی از پرتنش‌ترین فصل‌های تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی بود.
کد خبر: ۷۶۶۲۵۹
تاریخ انتشار: ۰۷ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۲۵ - 29July 2025

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، در صحن علنی مجلس شورای اسلامی، صدای ممتد زنگ ریاست جلسه در فضای نیمه‌ملتهب طنین انداخت. نمایندگان، چشم به تابلوی آرا دوخته بودند «۱۷۷ رأی موافق عدم‌کفایت سیاسی»، نه یک کودتا بود، نه استعفا. این، نخستین آزمون جدی جمهوریت در جمهوری اسلامی تازه تأسیس بود.

بازخوانی پرونده یک فرار

ابوالحسن بنی‌صدر، رئیس‌جمهوری که با بیش از ۱۰ میلیون رأی مردم به پاستور آمده بود، با رأی قاطع مجلس، از جایگاهش کنار گذاشته شد، اما ماجرای او به این نقطه ختم نشد، تنها چند روز پس از این رأی تاریخی، در شبی گرم و بی‌خبر از نگاه رسانه‌ها، بنی‌صدر همراه با مسعود رجوی، رهبر سازمان مجاهدین خلق، سوار بر جت نظامی، تهران را برای همیشه ترک کرد.

۷ مرداد ۱۳۶۰، روزی که پرونده سیاسی نخستین رئیس‌جمهور ایران نه در پاستور، که در آسمانِ بی‌پرچمِ شبانه بسته شد، این گزارش، روایت دقیق و مستند این مسیر پرفراز و فرود است.

 از سوربن تا پاستور

ابوالحسن بنی‌صدر در دوم فروردین ۱۳۱۲ در شهر همدان به دنیا آمد، پدرش، آیت‌الله نصرالله بنی‌صدر، از علمای سرشناس و فعالان مذهبی مخالف حکومت پهلوی بود. دوران کودکی و نوجوانی او در فضایی مذهبی و سنتی سپری شد، تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در کبودرآهنگ گذراند و دیپلم متوسطه را از دبیرستان شریعتی همدان دریافت کرد.

او تحصیلات عالی خود را در رشته اقتصاد در دانشگاه تهران ادامه داد و پس از آن، حدود چهار سال در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی فعالیت کرد، در آذر ۱۳۴۲، با مساعدت امیرعباس هویدا به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن، در رشته جامعه‌شناسی اقتصادی، موفق به اخذ دکترای اقتصاد شد، دوران اقامتش در فرانسه، یکی از مهم‌ترین دوره‌های شکل‌گیری فکری و سیاسی او بود.

بازخوانی پرونده یک فرار

در سال نخست ورودش به فرانسه، به جبهه ملی دوم شاخه اروپا پیوست و در سال ۱۳۴۳ همراه با ناصر تکمیل همایون، جبهه ملی سوم را تشکیل داد. آنها نشریۀ «خبرنامه جبهه ملی» را منتشر کردند، در سال ۱۳۴۸ نیز با حسن حبیبی، انتشارات «مصدق» را راه‌اندازی کرد، نخستین کتاب این انتشارات، ترجمۀ او و دکتر علی شریعتی از کتاب «دوزخیان روی زمین» نوشتۀ فرانتس فانون بود؛ اثری با محتوای ضداستعماری که بین جریان‌های چپ و روشنفکری اسلامی تأثیرگذار شد.

در سال ۱۳۵۱، بنی‌صدر به نجف رفت و با امام خمینی دیدار کرد. با شدت گرفتن مبارزات ضدسلطنتی، همکاری او با نیرو‌های اسلام‌گرای انقلابی افزایش یافت و روابط نزدیکی با اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان خارج از کشور برقرار کرد. در مهر ۱۳۵۶، زمانی که سیدمحمود طالقانی و حسین‌علی منتظری در ایران زندانی شدند، بنی‌صدر و همراهانش در کلیسای سن‌مری فرانسه، اعتصاب غذایی به‌راه انداختند. او در ترجمه و چاپ بیانیه‌های اعتراضی این حرکت، نقش فعالی داشت.

با تصمیم امام خمینی برای خروج از عراق در شهریور ۱۳۵۷ و سفر به فرانسه، بنی‌صدر ابتدا با این اقدام مخالف بود، اما پس از قطعی شدن سفر، او مأمور یافتن محل اقامت امام شد، به‌همراه حبیبی، قطب‌زاده و دیگر یاران، در نوفل‌لوشاتو به استقبال امام رفت. در دوران اقامت امام در پاریس، بنی‌صدر به‌عنوان رابط بسیاری از افراد با رهبر انقلاب اسلامی عمل می‌کرد و کنار قطب‌زاده و ابراهیم یزدی، وظیفه ترجمه پیام‌ها و بیانیه‌ها را به‌عهده داشت.

بازگشت به ایران و ورود به قدرت

دوازدهم بهمن ۱۳۵۷، بنی‌صدر پس از پانزده سال اقامت در فرانسه، همراه با امام خمینی به ایران بازگشت. در فروردین ۱۳۵۸ به عضویت شورای انقلاب اسلامی درآمد، در خرداد همان سال، روزنامه «انقلاب اسلامی» را تأسیس کرد که سردبیری‌اش را خود به‌عهده داشت و سرمقاله‌های آن را اغلب شخصاً می‌نوشت. بنی‌صدر با زبان تند و صریح، دولت موقت را به ناکارآمدی و بی‌کفایتی متهم می‌کرد و نسبت به نقش پررنگ روحانیون در اداره دولت معترض بود.

اختلاف میان دولت موقت و شورای انقلاب، آن‌قدر بالا گرفت که امام خمینی شخصاً وارد ماجرا شد. پس از جلساتی در تیرماه ۱۳۵۸، پیشنهاد نخست‌وزیری به بنی‌صدر مطرح شد، اما او شرط انتخاب وزرا را مطرح کرد و این خواسته از سوی شورای انقلاب پذیرفته نشد. بنی‌صدر هم‌زمان به مجلس خبرگان قانون اساسی نیز راه یافت و نماینده مردم تهران شد، در آنجا، مخالفت خود را با برخی اصول، به‌ویژه اصل پنجم قانون اساسی (ولایت فقیه) اعلام کرد. او اختیارات گسترده فقیه را مصداق «استبداد دینی» می‌دانست.

با استعفای دولت موقت، بنی‌صدر در آبان ۱۳۵۸ با حکم امام، وزیر امور اقتصادی و دارایی و سرپرست وزارت امور خارجه شد، در این جایگاه، با تسلط به زبان فرانسه و سابقه ارتباطات غربی، روابط نزدیکی با سفرا، رسانه‌ها و نخبگان برقرار کرد. چهره شیک، سواد دانشگاهی، زبان روشنفکری و تسلط رسانه‌ای، بنی‌صدر را میان قشر متوسط، تحصیل‌کرده و دانشگاهی، چهره‌ای جذاب و شاخص ساخت. او با حضور پررنگ در رسانه‌ها، مفاهیمی، چون «اقتصاد توحیدی»، «عدالت اسلامی» و «حقوق ملت» را به گفتمان عمومی آورد.

بازخوانی پرونده یک فرار

انتخاب به‌عنوان نخستین رئیس‌جمهور جمهوری اسلامی

در بهمن ۱۳۵۸، بنی‌صدر رسماً برای نامزدی در نخستین انتخابات ریاست‌جمهوری اعلام آمادگی کرد. جریان‌های چپ اسلامی، نهضت آزادی، برخی روشنفکران دینی و طیف ملی ـ مذهبی از او حمایت کردند، در مقابل، حزب جمهوری اسلامی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، و چهره‌هایی، چون شهید بهشتی، سیدحسن آیت و آیت‌الله خامنه‌ای، با او مخالفت جدی داشتند.

در انتخابات پنجم بهمن، بنی‌صدر با کسب بیش از ۱۰ میلیون و ۷۰۰ هزار رأی (حدود ۷۵ درصد آرا)، با فاصله زیاد از رقبا، به‌عنوان نخستین رئیس‌جمهور جمهوری اسلامی ایران انتخاب شد، این پیروزی خیره‌کننده، او را به یکی از قدرتمندترین چهره‌های کشور بدل کرد، اما همین قدرت، نقطه آغاز شکاف‌های عمیق سیاسی و تضاد با ساختار رسمی نظام شد.

پیروزی بنی‌صدر در بهمن ۵۸، اگرچه از نظر رأی مردمی بی‌سابقه بود، اما آغازگر دورانی شد که تضاد‌های او با بخش بزرگی از ساختار قدرت، نهاد‌های انقلابی و روحانیون حاکم، روزبه‌روز عمیق‌تر شد. بنی‌صدر از همان ابتدای ریاست‌جمهوری، خود را نماینده بی‌واسطه مردم می‌دانست و به‌صراحت در برابر حزب جمهوری اسلامی و چهره‌هایی، چون شهید بهشتی، آیت‌الله خامنه‌ای، دکتر باهنر و هاشمی رفسنجانی ایستاد.

شکاف با حزب جمهوری اسلامی

حزب جمهوری اسلامی که از حمایت قاطع بدنۀ روحانیت، نهاد‌های انقلابی و نیرو‌های مردمی برخوردار بود، به‌دنبال ایجاد یک ساختار منسجم و منطبق با نظریه ولایت فقیه بود، بنی‌صدر، اما حزب را به «انحصارطلبی» و «قدرت‌طلبی» متهم می‌کرد. او در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های مکرر، چنین اظهاراتی را مطرح می‌کرد: «این‌ها می‌خواهند همه چیز را در حزب خلاصه کنند؛ انگار انقلاب مال آنها بوده، من منتخب ملت هستم، نه محصول زدوبند‌های پشت‌پرده.»، بنی‌صدر صراحتاً خود را فراتر از احزاب و گروه‌های سیاسی می‌دانست و همین نگاه باعث شد از جریان‌های انقلابی و نهاد‌های رسمی، فاصله بگیرد و در نهایت، به انزوای سیاسی کشیده شود.

بازخوانی پرونده یک فرار

آغاز درگیری‌های علنی با مجلس و سپاه

با آغاز به کار مجلس اول شورای اسلامی در خرداد ۱۳۵۹، که ترکیب آن عمدتاً در اختیار جریان حزب جمهوری اسلامی بود، بنی‌صدر در موقعیتی قرار گرفت که از همان ابتدا رابطه‌اش با قوه مقننه با تنش همراه بود. او با بسیاری از وزرای پیشنهادی مخالفت می‌کرد، در سخنرانی‌های عمومی برخی نمایندگان را تحقیر می‌نمود، و آشکارا مجلس را مانع اصلاحات و پیشرفت کشور معرفی می‌کرد، در سوی دیگر، رابطۀ او با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز به‌تدریج تیره شد. بنی‌صدر نهاد‌های انقلابی مانند سپاه، کمیته‌ها و بسیج مردمی را «بی‌ضابطه» و «فاقد کارایی تخصصی» می‌دانست و تأکید داشت که فقط ارتش منظم و کلاسیک می‌تواند امنیت و دفاع کشور را تأمین کند، این نگاه، او را در برابر موج گسترده‌ای از بدنۀ نیرو‌های انقلابی قرار داد.

هشدار‌های مکرر امام؛ سکوتی که نادیده گرفته شد

امام خمینی که نگران تعمیق اختلافات در رأس قدرت بود، بار‌ها به‌صورت علنی و خصوصی، بنی‌صدر را به همکاری با مجلس، پرهیز از اختلاف و هم‌افزایی با نیرو‌های مؤمن به انقلاب دعوت کرد، در یکی از دیدار‌های خصوصی، به او گفت؛ "شما موظف‌اید با مجلس همکاری کنید، با همه نیرو‌های مؤمن به انقلاب وحدت داشته باشید. "، اما بنی‌صدر در پاسخ، مکرراً از جمله‌ای استفاده می‌کرد که بعد‌ها به شعار جریان حامی‌اش تبدیل شد؛ "نمی‌گذارند کار کنم...، باید کشور را از دست اینها نجات داد. "

این موضع، نه‌تنها او را از حلقۀ اطراف امام دور کرد، بلکه در افکار عمومی هم شکاف ایجاد کرد، حتی بسیاری از رأی‌دهندگان اولیه‌اش، از این تک‌روی‌ها نگران شده بودند.

فرماندهی جنگ

۳۱ شهریور ۱۳۵۹، ارتش بعث عراق با عبور از مرز‌های بین‌المللی، حمله‌ای همه‌جانبه به خاک ایران آغاز کرد. خرمشهر، قصرشیرین، سوسنگرد، بستان و دیگر شهر‌های مرزی به‌سرعت درگیر آتش جنگ شدند، در چنین شرایطی انتظار می‌رفت همه ارکان قدرت برای دفاع از کشور متحد شوند؛ اما در تهران، جدال سیاسی میان رئیس‌جمهور، سپاه، حزب جمهوری اسلامی و مجلس شدت بیشتری گرفت. بنی‌صدر طبق قانون اساسی، فرمانده‌کل قوا بود، او خود را مسئول اصلی هدایت جنگ می‌دانست و بار‌ها بر این موضوع تأکید کرد: "من به‌عنوان رئیس‌جمهور و فرمانده‌کل قوا، مسئولیت اصلی در هدایت جنگ را برعهده دارم و هیچ‌کس نمی‌تواند این مسئولیت را از من بگیرد. " (مصاحبه با روزنامه کیهان، ۱۳۵۹)

با این حال، عملکرد او در صحنه‌های نظامی، به‌ویژه عدم همکاری مؤثر با سپاه و بسیج، انتقادات گسترده‌ای را به‌دنبال داشت، بسیاری از فرماندهان جوان سپاه معتقد بودند بنی‌صدر نه‌تنها به نیرو‌های مردمی اعتماد ندارد، بلکه عمداً مانع تجهیز و تقویت آنان می‌شود. او به جنگ کلاسیک باور داشت و استفاده از بسیج مردمی را نوعی شعارزدگی می‌دانست. علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود می‌نویسد: «وقتی آبادان در محاصره بود، به آنجا رفتم و دیدم که به بچه‌های سپاه آرپی‌جی و گلوله توپ نمی‌دهند، می‌گفتند؛ "نداریم. "، در حالی‌که ما اطلاعاتی داشتیم که نشان می‌داد به‌اندازه کافی مهمات وجود دارد. فرماندهان توپخانه، پشت آبادان مستقر بودند، اما به آنها گلوله نمی‌دادند. بنی‌صدر مدام از گرانی مهمات و محدودیت منابع می‌گفت و عملاً از تحویل آنها خودداری می‌کرد.»

بازخوانی پرونده یک فرار

سقوط خرمشهر؛ نقطه تاریک کارنامه نظامی بنی‌صدر

خرمشهر، از مهر ۵۹ تحت فشار شدید نیرو‌های ارتش بعث قرار گرفت، مقاومت دلیرانه نیرو‌های مردمی و سپاه، ۳۴ روز ادامه یافت، اما در نهایت، در ۴ آبان، خرمشهر سقوط کرد. امام‌جمعه وقت خرمشهر در خاطراتش نقل می‌کند: "هرچه تقاضای کمک و نیرو می‌کردیم، پاسخی نمی‌آمد، دو نفر را برای دیدار با بنی‌صدر به اهواز فرستادیم، او گفته بود؛ "گلوله توپ و خمپاره مگر نقل‌ونبات است که به شما بدهیم؟! "، دوستان دست خالی برگشتند... "

سقوط خرمشهر، نقطه عطفی در افکار عمومی علیه بنی‌صدر شد. برخی، او را متهم به سهل‌انگاری در دفاع از خاک وطن کردند؛ اتهامی که بعدها، بخشی از مستندات بررسی عدم‌کفایت سیاسی‌اش در مجلس شد.

انفجار سیاسی در دانشگاه تهران

۱۴ اسفند ۱۳۵۹، مراسم سالگرد درگذشت دکتر مصدق، در دانشگاه تهران با حضور بنی‌صدر به یک صحنه سیاسی پرتنش بدل شد. او در این سخنرانی، برای نخستین‌بار از سازمان مجاهدین خلق با لحنی حمایتی نام برد و آنها را «بخشی از نیرو‌های انقلاب» دانست، وقتی این نام را به زبان آورد، دانشجویان حامی مجاهدین در سالن، با کف زدن‌های ممتد از او حمایت کردند، این لحظه، تصویری ماندگار در حافظه سیاسی آن سال‌هاست؛ جایی که رئیس‌جمهور کشور، عملاً کنار یک گروه مسلح مخالف ساختار رسمی ایستاد.

بازتاب این سخنرانی بسیار گسترده بود، رسانه‌های حزب جمهوری اسلامی، خواستار برکناری فوری او شدند. مجلس، خواهان بررسی صلاحیت سیاسی رئیس‌جمهور شد و شورای نگهبان نیز تخلفات قانونی‌اش را مورد بررسی قرار داد. امام خمینی، در پیامی صریح، از همه مسئولان خواست به اختلافات پایان دهند و هشدار داد؛ "رفتار‌هایی که دشمن را امیدوار می‌کند، باید متوقف شود. مردم خسته‌اند. "، اما دیگر دیر شده بود، سخنرانی دانشگاه تهران، به‌زعم بسیاری از تحلیل‌گران، نقطۀ بی‌بازگشت دوران ریاست‌جمهوری بنی‌صدر بود.

از عزل تا فرار؛ پایان یک رؤیا

پس از سخنرانی جنجالی بنی‌صدر در دانشگاه تهران و تشدید اختلافات سیاسی، اعتماد نهاد‌های اصلی نظام به رئیس‌جمهور به‌طور چشمگیری کاهش یافت. در خرداد ۱۳۶۰، مجلس شورای اسلامی، با استناد به اصل ۱۱۰ قانون اساسی، بررسی صلاحیت سیاسی بنی‌صدر را در دستور کار قرار داد، اتهاماتی که علیه او در مجلس مطرح شد، فهرستی سنگین بود؛ عدم هماهنگی با نهاد‌های رسمی در دوران جنگ، ناتوانی در مدیریت بحران‌های داخلی، بی‌توجهی به رهنمود‌های صریح امام خمینی، همراهی و هم‌صدایی آشکار با گروهک مسلح مجاهدین خلق، تضعیف نیرو‌های انقلابی و بدنه سپاه پاسداران.

در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰، امام خمینی در بیانیه‌ای سرنوشت‌ساز، موضع خود را نسبت به بنی‌صدر تغییر داد. ایشان که تا پیش از آن، به‌رغم همه انتقادات، نوعی حمایت ضمنی از بنی‌صدر داشتند، این بار صریح نوشتند: «ایشان دیگر مورد اعتماد من نیستند. من از این پس از هیچ‌کس حمایت نمی‌کنم. هرکس تخلف کند، مورد غضب من است.»

بازخوانی پرونده یک فرار

۳۸ روز پنهان در ایران

این جمله، عملاً مهر پایان بر دوران ریاست‌جمهوری بنی‌صدر بود. سیگنالی روشن به نمایندگان مجلس و افکار عمومی. در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰، جلسه‌ تاریخی مجلس برگزار شد. پس از بحث‌های طولانی، رأی‌گیری انجام شد: از ۱۹۰ نماینده حاضر، ۱۷۷ نفر به عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر رأی مثبت دادند. اندکی رأی مخالف یا ممتنع دادند. چند ساعت بعد، امام خمینی رسماً بنی‌صدر را از مقام ریاست‌جمهوری عزل کرد. این نخستین و بی‌سابقه‌ترین مورد عزل رئیس‌جمهور در تاریخ جمهوری اسلامی ایران بود. اتفاقی که نشان داد در ساختار جمهوری اسلامی، حتی بالاترین مقام اجرایی کشور نیز، اگر حمایت رهبری و نهاد‌های رسمی را از دست بدهد، بقایش تضمین‌شده نیست.

پس از این بود که شورش منافقین موسوم به سازمان مجاهدین خلق در تهارن شکل گرفت و اقدامات تروریستی و کشتارها شروع شد. هفتم تیرماه در همین زمان رقم خورد. در همه این وقایع بنی صدر فراری کماکان در ایران پنهان شده بود. 

فرار در شب؛ ۷ مرداد ۱۳۶۰

پس از عزل بنی‌صدر، وی در منزل ناصر تکمیل همایون، عضو حزب ملت ایران، مخفی شد. طبق اظهارات تکمیل همایون او فکر می‌کرد که بنی‌صدر قرار بود در ایران بماند. وی اظهار داشت:  «... به این شرط من خودم را داخل معرکه کرده‌بودم و با آخرین روز‌های سیاسی بنی‌صدر گره زده بودم که وی را صحیح و سالم به بیت امام بسپارم.»

ده روز پس از تأسیس شورای ملی مقاومت، بنی‌صدر و مسعود رجوی تصمیم به فرار از ایران می‌گیرند. البته خروش مردم ایران پس از وقوع انفجار در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و سپس نحوه شرکت عظیم مردم در دومین انتخابات ریاست‌جمهوری هرگونه امیدی را از ذهن رجوی و بنی‌صدر دور کرده بود.

با عزل رسمی، بنی‌صدر عملاً از قدرت کنار گذاشته شده بود. اما خطر محاکمه، بازداشت و افشای روابطش با گروه‌های اپوزیسیون، او را به تصمیمی بی‌بازگشت رساند: فرار. در شب ۷ مرداد ۱۳۶۰، ابوالحسن بنی‌صدر با پوشش مبدل و همراهی مسعود رجوی، رهبر وقت سازمان مجاهدین خلق، سوار یک جت نظامی (هواپیمای جت فالکن) شد. هدایت پرواز را سرهنگ معزی، از خلبانان نیروی هوایی بر عهده داشت. هواپیما بدون پرچم رسمی ایران، به‌صورت غیرقانونی از آسمان کشور عبور کرد و پس از ساعت‌ها پرواز مخفیانه، در خاک فرانسه به زمین نشست. این خروج شبانه، در غیاب هرگونه مجوز رسمی یا پوشش خبری، به‌عنوان یکی از جنجالی‌ترین فرار‌های سیاسی تاریخ معاصر ایران ثبت شد. فردی که با رأی مستقیم ملت به صدر نشسته بود، حالا در تاریکی شب، به‌همراه رهبر یک گروه مسلح اپوزیسیون، کشور را ترک کرده بود.

بازخوانی پرونده یک فرار

بهروز مدرسی یکی از خلبانان هوانیروز کشور به دلیل موقعیتش در نیروی هوایی ارتش اطلاعاتی از نحوه فرار بنی صدر و رجوی منتشر کرده است:

عملیات فرار بنی‌صدر و رجوی که واقعا یکی از پیچیده‌ترین و گسترده‌ترین نقشه‌های فرار محسوب می‌شود با همکاری طیف عظیمی از نیرو‌های فریب خورده مجاهدین و عوامل نظامی آن در نیروی هوایی ارتش انجام شد.

بدین صورت که یک عده، وظیفه اغفال و فریب عوامل دژبانی و حراست ورودی پایگاه را به عهده می‌گیرند. آنان از چند روز قبل از عملیات با یک دستگاه خودروی کاماروی زرد رنگ مرتب به پایگاه تردد می‌نمایند تا روز عملیات چهره این اتومبیل عادی تلقی شود. عده‌ای هم با ماشین آتش‌نشانی در اطراف پایگاه مستقر می‌شوند تا برای فرار دادن سوژه در صورت لو رفتن وارد عملیات شوند. عده‌ای هم از شاخه نظامی‌گروه مجاهدین با سلاح‌های سنگین مسؤولیت عبور سوژه‌ها رو به داخل پایگاه به عهده می‌گیرند. یک گروه دیگر از افراد نظامی فریب خورده ایستگاه‌های رادار مسیر را مختل می‌نمایند. به این صورت که با قرار دادن جعبه‌هایی در ایستگاه، خود در لحظه آغاز عملیات تلفن زده و اعلام می‌کنند بمب‌گذاری شده است.

عده‌ای دیگر هم با از کار انداختن هشت فروند هواپیمای شکاری اف - ۴ عملا از ره‎گیری و تعقیب آنها جلوگیری می‌کنند. خب بعد از همه این کار‌ها نوبت به اسکان سوژه‌ها می‌رسد. یکی دیگر از عوامل نیروی هوایی به نام سرهنگ ناوبر اسماعیل فرخنده منزل سازمانی خویش را در اختیار آنها قرار می‌دهد و به این ترتیب همه چیز از قبل طراحی و آماده می‌شود.

برنامه به این صورت بود که با یکی از پرواز‌های شبانه آموزش سوختگیری این عملیات آغاز شود.

قرار بود فرار چند روز دیرتر انجام شود، اما به دلیل اعلام حکم انتقال سرهنگ معزی به شیراز مجبور می‌شوند در شب شش مرداد که مطابق با ۲۷ رمضان بود این کار را به سر انجام برسانند.

طبق نقشه از پیش طراحی شده سوژه‌ها در داخل مینی‌بوسی که از منازل سازمانی کروی پروازی را به رمپ پرواز می‌برد و سوژه‌ها پنهان می‌شوند. یک مانع بزرگ در سر راه خود داشتند و آن عبور از دژبانی پایگاه بود که متاسفانه آقایون دژبانی و پلیس هوایی که معمولا داخل همه خودرو‌ها را بازدید می‌کنند و بعد از مشاهده کارت شناسایی افراد اجازه ورود می‌دهند، به خاطر احترامی‌که به قهرمان انقلاب قائل بودند، با دیدن سرهنگ معزی، بدون بازدید اجازه داخل شدن را می‌دهد.

ساعت ۱۹:۳۵ دقیقه سوژه‌ها در حالی که لباس پرواز بر تن داشتند و در تاریکی شب تشخیص قیافه‌ها ناممکن بود وارد رمپ پرواز می‌شوند.

در همین حال از پست فرماندهی اعلام می‌کنند که پرواز یک ساعت جلو افتاده است و به جای ساعت ۱۰:۳۰ شب، یک ساعت زودتر پرواز نمایند. سوژه‌ها همراه محافظ‌های خود در محوطه اتاقک سوختگیری پنهان می‌شوند. وقتی سایر خدمه از قبیل کروچیف و بوم اپراتور، مسؤول سوختگیری برای بازدید قبل از پرواز سعی دارند محوطه را چک نمایند، با در بسته مواجه می‌شوند.

سرهنگ معزی به مسؤول مربوطه می‌گوید چکار می‌کنی؟ و سعی می‌کند او را منصرف نماید. ولی طرف ول کن نبوده و با تبری که در هواپیما برای مواقع اضطراری تعبیه شده است سعی در شکستن در می‌نماید. در همین هنگام گارد ویژه در را باز کرده و با گذاشتن لوله اسلحه بر پیشانی همافر مربوطه از او می‌خواهد بی سر و صدا وارد شود. نفر بعدی با مشاهده غیبت همکارش کنجکاو شده و تا می‌خواهد وارد محفظه شود، او هم به همین ترتیب غافلگیر می‌شود. در این هنگام هواپیما شماره ۳۱۱ موتور‌های خود را روشن می‌کند.

سروان حسین اسکندری در صندلی چپِ خلبان اصلی نشسته و سرهنگ معزی در صندلی سمت راست می‌نشیند. همافر مهندس، پرواز بیژن وکیلی هم در بین آن دو می‌نشیند. طبق برنامه‌ریزی قبلی، که سرهنگ معزی مشخصات مسیر را به آنها داده بود، یکی از محافظان با اسلحه وارد کابین شده و با تهدید از آنها می‌خواهد که مختصات را به دستگاه (I.N.S) که نوعی دستگاه ناوبری کامپیوتری است وارد کنند.

معزی بعد از دور شدن از تهران به برج مراقبت اعلام می‌کند که یکی از موتور‌های من آتش گرفته و برای همین به سمت ورامین بر می‌گردد.

روی ایستگاه ورامین معزی بار دیگر به برج مراقبت تهران می‌گوید که یک موتور دیگر هواپیما هم آتش گرفته است و متعاقب آن برای پنهان ماندن از دید رادار اعلام می‌کند که به سمت شمال، یعنی کوه‌های البرز می‌رود. مسؤولان برج با ناراحتی فریاد می‌زنند که مواظب باش به کوه می‌خوری. لطفا به آن سمت نرو و این دقیقا همان چیزی بود که معزی می‌خواست برج تصور کند به کوه خورده است و در پاسخ برج که ارتفاع را می‌پرسد به دروغ ارتفاع ۱۲ هزار پا را اعلام می‌کند.

در حالی که برج مرتب فریاد می‌زند به کوه می‌خوری برگرد، هواپیما در ارتفاع ۱۸۰۰۰ پایی به مسیرش ادامه می‌دهد. معزی می‌دانست که در این مسیر ایستگاه‌های رادار کرج، بابلسر و تبریز قرار دارند. ولی خیالش از هر سو آسوده بود که قبلا توسط عوامل سازمان از کار افتاده‌اند همچنین می‌دانست هیچ هواپیمای فانتومی او را تعقیب نخواهد کرد و برای این که عوامل برج فکر کنند که به کوه خورده است دیگر پاسخ برج را هم نداد.

در همین هنگام مسؤولان رادار به پست فرماندهی نیروی هوایی اطلاع می‌دهند که هواپیما به سمت البرز رفته و احتمالا به کوه برخورد کرده است. سرهنگ خلبان جواد وارسته که زمانی شاگرد معزی بود با خنده به مسؤول رادار می‌گوید معزی به کوه نمی‌خورد، او فرار کرده است.

سرهنگ معزی برای گفت‌و‌گو‌های احتمالی ترتیبی می‌دهد که هواپیماربا گوشی‌های اسکندری و وکیلی را بگیرد تا شاهد مکالمه او نشوند. او برای این که هر چه زودتر از خاک ایران خارج شود و به گیر شکاری‌های اف - ۱۴ نیفتد، با حداکثر سرعت به هواپیما فشار می‌آورد. این را هم بگویم که حداکثر سرعت مجاز بوئینگ ۷۰۷ چیزی نزدیک ۸ تا ۹ دهم سرعت صوت است و در این شرایط در داخل کابین بوقی مرتب به صدا در می‌آید.

در همین موقعیت بود که رجوی و بنی‌صدر به کابین هواپیما می‌آیند. در همین حال ستاد نیروی هوایی به یک فروند شکاری اف - ۱۴ خود که در حال گشت‌زنی است ماموریت می‌دهد که به سوی شمال پرواز نماید.

در این شرایط بالاخره رادار تبریز موفق شد هواپیما را شناسایی کند. معزی برای گمراه کردن رادار تبریز می‌گوید ما تقصیری نداریم چند نفر از پرسنل نیروی هوایی ما را به گروگان گرفته‌اند. در همین هنگام شهید رجایی که نخست‌وزیر بود به اتفاق شهید فکوری فرمانده نیروی هوایی در پست فرماندهی از قول حضرت امام به آنها تامین می‌دهد، اما خدمه برای کش دادن زمان، بهانه می‌آورند که شخص آقای رجایی صحبت نماید ولی صحبت‌های هیچ یک از مسؤولان کار ساز نیست.

هواپیمای اف - ۱۴ به معزی اخطار می‌دهد برگرد وگرنه شلیک می‌کنم. سرهنگ معزی که خوب خلبان شکاری را می‌شناخته و روزگاری از شاگردانش بود خطاب به خلبان می‌گوید: «هواپیما ربوده شده است. لطفا شما بیا نزدیک ما تا اینها شما را ببینند و بترسند.» و در همین اثنا تمام چراغ‌های داخل و بیرون هواپیما را خاموش می‌کند و از بچه‌ها می‌خواهد از قسمت سوختگیری بیرون را نگاه کنند تا ببینند شکاری دیده می‌شود یا نه؟

در همین هنگام بنی‌صدر خطاب به معزی می‌گوید به خلبان شکاری اعلام کن که من داخل هواپیما هستم. آنگاه او ما را نخواهد زد. معزی که از این طرز فکر آقای رییس‌جمهور خنده‌اش گرفته بود، می‌گوید: «قربان خلبان شکاری اگر بداند که چه کسانی داخل هواپیما است، یا شلیک می‌کند یا اگر برگردد حتما اعدامش می‌کنند.» معزی برای پرهیز از گزند موشک‌های هاگ ایستگاه تبریز، به سوی مرز شوری حرکت می‌کند. در همین حال هم دو فروند میگ روس‌ها لب مرز به پرواز در می‌آیند تا به محض ورود به خاک آنها شلیک نمایند. معزی با اطمینان از این موضوع که هواپیما‌های اف -۵ مستقر در تبریز قادر به رهگیری در شب نیستند، از مرز شوروی به صورت نیم‌دایره از کنار تبریز می‌گذرد تا گیر موشک‌های هاگ نیفتد. هواپیمای تام کت همچنان تعقیب بوئینگ ۷۰۷ را ادامه داد. معزی با رفتن به خاک ترکیه، اعلام کرد که قصد نشستن در آنکارا را دارد.

مسؤولان ترکیه به او اجازه نمی‌دهند و با خاموش کردن چراغ‌های باند از آنها می‌خواهند خاک ترکیه را ترک کنند. اف - ۱۴ پشت سر بوئینگ وارد خاک ترکیه می‌شود. معزی به برج ترکیه می‌گوید یک شکاری دنبال من است به ایران بگویید برگردد و آنها چنین می‌کنند و بدین ترتیب شر شکاری از سر آنها کم می‌شود.

سرهنگ می‌دانست موشک‌های سوریه حتما او را خواهند زد به همین دلیل سعی می‌کند به سمت قبرس و یونان و از آنجا سمت پاریس برود. مسؤولان فرانسوی اعلام می‌کنند که اجازه نمی‌دهند. سرهنگ معزی کارکشته‌تر از این ترفندهاست و آخرین حقه خود را رو کرده و به آنها می‌گوید بنزین هواپیما تمام شده است و اگر اجازه ندهید روی شهر سقوط خواهم کرد و به این ترتیب آنها را به سمت فرودگاه اورلی پاریس راهنمایی می‌نمایند و در پایان بعد از پشت سر گذاشتن ساعت‌ها پرواز عاقبت در فرانسه پیاده می‌شوند.

سرهنگ دهقان یکی دو خدمه هواپیمای نظامی ۷۰۷ نیروی هوایی ارتش که خود شاهدان عینی ماجرا بود در بازگشت از فرانسه جزئیات ماجرا را شرح داد: به نظر می‌آمد که قبلا فرود این هواپیما به اطلاع دولت فرانسه رسیده بود و پس از صحبت بنی‌صدر با نخست‌وزیر فرانسه که در هواپیما انجام شد، ما در فرودگاه فرانسه به زمین نشستیم.

تبعات فرار؛ آغاز فصلی خونین

فرار بنی‌صدر و رجوی، سرآغاز فصل جدیدی از فعالیت‌های ضدانقلابی سازمان مجاهدین خلق در خارج از کشور بود. تنها چند هفته پس از این واقعه، ترور‌ها و بمب‌گذاری‌های گسترده‌ای در تهران و شهر‌های بزرگ آغاز شد؛ از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی تا ترور رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر.

نام بنی‌صدر، از آن پس به‌عنوان پناه‌جوی سیاسی در رسانه‌های خارجی باقی ماند. در حالی‌که در داخل کشور، مردم او را نه یک قهرمان مغضوب، بلکه فراری شکست‌خورده تلقی می‌کردند.

۷ مرداد ۱۳۶۰، تنها یک فرار شبانه نبود؛ نقطه پایان یکی از پرتنش‌ترین دوره‌های سیاسی در تاریخ جمهوری اسلامی بود. دوران ریاست‌جمهوری ابوالحسن بنی‌صدر، از سوربن تا پاستور، از وعده عدالت و آزادی تا هم‌پیمانی با سازمان مجاهدین خلق، نشان داد که در جمهوری اسلامی، مشروعیت سیاسی تنها با رأی مردم آغاز می‌شود، اما ادامه آن، به هماهنگی با ساختار قدرت، رهبری و نهاد‌های انقلابی نیاز دارد.

منبع: تسنیم

انتهای پیام/ 119

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار