"مهدی قلی رضایی" در گفت‌و‌گو با دفاع پرس روایت کرد؛

درخشش غواصان لشکر خوبان در خورشیدی‌ها

"کریم در داخل خورشیدی‌ها بود که تیر خورد. پس از مجروحیت بر روی خورشیدی‌ها افتاد و میله‌های خورشیدی در سرش فرو رفت. وقتی آب در جذر پایین رفت کریم از سرش آویزان شد. نیزه خورشیدی در سرش برایم تداعی‌گر سرهای شهدای کربلا بر سر نیزه‌ها بود."
کد خبر: ۷۶۶۷۸
تاریخ انتشار: ۲۱ فروردين ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۹ - 09April 2016

درخشش غواصان لشکر خوبان در خورشیدی‌ها

"مهدی قلی رضایی" راوی کتاب لشکر خوبان و از رزمندگان واحد اطلاعات و عملیات لشکر 31 عاشورا در رابطه با موانع خورشیدی و مظلومیت غواصان در عملیات والفجر8 در گفتوگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس گفت: این موانع را میشناسید؟ نامش خورشیدی است. میلگردهای ضخیم را با اندازه دو متر میبریدند و از وسط همانند تصویر فوق به یکدیگر جوش میزدند. ظاهرش همانند توپ بود و نوکاش را اریب میبریدند یا چیزی مانند نیزه جوش میزدند. اولین بار در عملیات والفجر8 در ساحل دشمن با خورشیدی مواجه شدیم.

کاربردش این بود که وقتی در ساحل رودخانه کنار هم میگذاشتند مانع خوبی بود که نمیشد به راحتی با دست تکانش داد چون کنار هم بودند. عبور از آنها به هیچ وجه ممکن نبود و اگر غواص یا قایق و یا نیرو از آب به سمت ساحل میرفتند خورشیدی مانع عمده بود.

در شناساییها متوجه شدند آب اروند در حالت مد تا بالای خورشیدیها میآید. شاید غواصها بتوانند در این حالت از روی آنها عبور کنند و یا از معبرهای عراقیها استفاده کنیم. اما عبور خیلی سخت بود و برای عبور قایقها هم وقتی غواصها به سیل بند دشمن رخنه میکردند تخریبچیها با اژدر بنگال که میان خورشیدیها میگذارند، موانع را منفجر میکردند تا محلی برای عبور قایقها ایجاد کنند.

عملیات والفجر هشت انجام و خط دشمن تصرف شد. صبح عملیات بنا به دستور فرماندهمان باید سریع از محل ماموریتهایمان به سیل بند دشمن در محلی بنام کشتی چینی برمیگشتیم تا در ادامه عملیات به هدایت اطلاعاتی نیروهای عمل کننده در ادامه عملیات کمک کنیم.

هنگام بازگشت در این فکر بودم به محلی که شب از کنار غواصان، شهدا و مجروحین غواص گذشته بودیم، برگردیم تا شهدا و مجروحین را به عقب برگردانیم.


مهدی قلی رضایی

نخستین شهیدی که دیدم محمد محمدپور بود. دوست وهمکلاسیام که از کودکی با هم بودیم. بدون اغراق بگویم که همچون برادرم بود. ترکشی به سینهاش اصابت کرده و شهید شده بود. هنگام شهادت به پشت افتاده بود. او را به رو برگرداندم. با او درد و دل کردم و برای آخرین بار صورتش را بوسیدم. صمد قاسمپور با تعدادی رسیدند و شهید را به عقب بردند.

جلوتر رفتیم نزدیک سیل بند غواص شهیدی نظرمان را جلب کرد. به سمتاش رفتیم. علی شیخ علیزاده هم ترکش گلویش را بریده بود و در حالی که از شدت درد میخواست بلوز غواصیاش را در بیاورد به شهادت رسیده بود. او همرزم ما در واحد اطلاعات بود. مادر نداشت. به اسم مادر حساس بود یقین دارم در عملیاتی که با نام و رمز یا زهرا بود علی به مادر رسید. یک روز قبل، علی به ما میگفت اگر شهید شدم به خانه ما بروید و برای من از زبان مادر گریه کنید.

بعد از علی، کریم وفا از دیگر نیروهای اطلاعات در داخل موانع خورشیدی گیر کرده بود. کریم در داخل خورشیدیها بود که تیر خورد. پس از مجروحیت بر روی خورشیدی میافتد و خورشیدی در سرش فرو میرود. وقتی آب در جذر پایین میرود کریم از سرش آویزان میشود. سرش داخل نیزه خورشیدی برایم تداعی گر سرهای شهدای کربلا بر سر نیزهها بود.

پشت سرش عبدالله شکوفه با آن قامت اکبر گونهاش افتاده بود. چه راحت خوابیده بود گویی سالها خستگی را به ساحل آرامش برده است.

بعد او سه غواص در میان سیم خاردارهای حلقوی روی هم افتاده بودند. نادر ناقل دانایی، راشد خاکپاکی و یک تخریبچی که اهل زنجان بود.

در گوشهای دیگر احمد مهدوی افتاده بود. آن بسیجی دلاور که سید ابوالفضل ایرانی میگفت وقتی تیر خورد از شدت درد دست و پا میزد و صدایش دشمن را متوجه محل ما میکرد. به همین جهت او را در آغوش فشردم. در آغوشم آرام شد و به شهادت لبخند زد. به عقیده من شهادت هم از مظلومیت غواصان شرمگین است.

آخرین شهید را که برداشتیم محمد شمس بود. لباس غواصیش به سیم خاردار چسبیده بود. پیکر او در داخل آب بود و امواج چون گهواره او را تکان داده و موهای سرش را نوازش میدادند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها