گروه فرهنگ وهنر دفاع پرس، علی عبدی. معروف است که وقتی از مارتین هایدگر حکیم آلمانی درباره زندگی ارسطو پرسیدند در پاسخ تنها به سه جمله کوتاه اکتفاء نمود :" او به دنیا آمد، کار کرد و مرد!" این سه جمله اگر چه بسیار کوتاه اند اما در عین حال بشدت عمیق اند و نگاه خاص هایدگر به هستی و وجود انسان را بازنمایی می کند. اینکه هستی انسان در گرو کار و فعل انسانی Praxisاست و پراکسیس نیز در گرو اندیشه و تفکر. پراکسیس ، ریشه یونانی دارد و از پراکسیس معادل لفظ Pragma به معنی " انجام دادن " است و از prag-sisآمده است .
اگر چه پراکسیس به معنای کنش و فعل انسانی است اما نه هر کنشی، بلکه کنشی خودآگاهانه که خود ، مقصد خود باشد ، نه کنشی که مقدمه کنشی دیگر است. در نگاه هایدگر اما ، پراکسیس مقامی والا دارد و فقط به فعل و کنش فیزیکی معطوف نیست بلکه پیش و بیش از آن ناظر بر تأمل و تفکر است و توأم با آن است و البته تأمل وجودی و نه متافیزیکی ( در معنای هایدگری آن). پراکسیس نزد هایدگر سویه ای اندیشه ای و وجودی نیز دارد، تفکری که معطوف به کشف معنای وجود و بودن انسان است. از این حیث میان پراکسیس و وجود انسانی رابطه ای دو سویه برقرار است.
هایدگر به زندگی انسان ها نیز این گونه می نگرد ؛ پراکسیس مهم ترین وجه و سویه ی زندگی انسان است از همین رو از نظر وی لازمه فهم درست و مناسب زندگی متفکرین بیش و پیش از دانستن زندگی ظاهری و تقویمی آنها ،متوقف است به نحوه حضور آنان در عالم که از همه بیشتر در آثار فکری آنان متجلی است. از رهگذر تأمل در این نحوه حضور آنان در عالم و نسبت آنان با وجود است که به فهم حقیقت زندگی ایشان و آثارشان نائل می شویم. چیزی قریب به همان شعر کهن فارسی که
ای برادر تو همه اندیشه ای
مابقی خود استخوان و ریشه ای
لذا از نظر هایدگر اگر به جای تأمل و تفحص در هستی و جهان زمینه اثر و صاحب اثر صرفاً به زندگی ظاهری صاحب اثر بیندیشیم، آن اثر معنا و حقیقت خود را به روی ما می بندد. بر این اساس هایدگر به ندرت درباره خود گفت و نوشت.
آوینیِ متفکر
حال هم بر این قیاس و با این رویکرد درباره آوینی نیز می توان چنین گفت :" آوینی به دنیا آمد، کار کرد و شهید شد." اما این همه ماجرا نیست. داستان تازه از همین جا شروع می شود. ما آوینی را عمدتاً بهعنوان یک هنرمند متعهد میشناسیم که روایت فتح را ساخته است و خودساخته و مهذب و پایبند به مبانی اسلام و انقلاب و... بود و کارکردن آوینی را در روایت فتح منحصر می بینیم و نهایتاً در سردبیری مجله سوره یا مدیریت واحد تلویزیونی جهاد سازندگی و حوزه هنری و یا تأسیس دفتر مطالعات دینی هنر و ... اما از مهم ترین پراکسیس حیات آوینی غافلیم و آن "تفکر" آوینی است . آوینی هنرمند، فیلم ساز، سردبیر ، نویسنده ، منتقد ادبی و سینمایی و آوینی شهید، همه آوینی اند اما مسبوق به " آوینیِ متفکر". تفکر و تأمل، شأن اولی و بالذات آوینی و پراکسیس اصلی او است که در چشم ما مغفول و مهجور مانده است. همان چیزی که نحوه ی حضور آوینی در عالم و نسبت او با حق و حقیقت و مطلق وجود بیش و پیش از هر جای دیگر در آثار فکری و اندیشه ای وی متجلی است. تفکر آوینی از دیگر شئون حیات ظاهری وی روشن تر و دقیق نحوه حضور او در عالم و نسبت وی با حقیقت عالم را بازنمایی می کند.
آوینی در مواجهه با عالم جدید و تمدن مدرن غربی و تمامی مظاهر تکنیکی ، سیاسی ، فرهنگی و مدنی غرب چون رسانه ، سینما و تکنولوژی ، دمکراسی و .. ، پرسشگر ذات و ماهیت آنها میشد و میدانیم که پرسش از ذات اشیاء و امور، در حاق خود پرسشی حِکمی و فلسفی است. ما محتاج معرفت به ماهیئت و اعیان اشیاء هستیم، چراکه "با این معرفت، رفته رفته لوازم خروج از غفلتِ فراگیر ناشی از سیطره تمدن غرب فراهم خواهد شد" (آینه جادو، ج 1، ص 146). از این حیث، آوینی را میتوان "متفکری غرب اندیش" دانست؛ یعنی کسی که پروای پرسش از ذات و ماهیت غرب را دارد و غرب را هم چون موضوع اندیشه خویش یافته است اگر چه رویکردش سوبژکتیو نیست و هیچ اعتقادی به سوبژکتیویسم ندارد.
این اما همه حیثیت تفکر و اندیشه فکری مرتضی نیست بلکه تنها یک وجه از اندیشه وی را بازتاب می دهد. آوینی متفکری زنده است چنانچه تفکر وی زنده و پویا است. تفکر وی زنده است از آن رو که آوینی فرزند زمان خود بود و به دنبال پاسخ به پرسش های زمانه ی خویش بود، پرسش هایی که برای وصول به پاسخ آنها و تقرب به حقیقت حاضر بود تاوان آن را هر چه که باشد نیز بپردازد آنچنان که چنین نیز کرد. با زندگی و عرف روشنفکری وداع گفت و به دامان امام و انقلاب پناه آورد و تا انتهای حیات ظاهری و نیز باطنی اش بر عهدی که با امام و حقیقت امام که ولایت بود پایدار و استوار ماند.
آوینی فرزند زمانه ای بود که مهم ترین پرسش زمانه اش را نسبت میان « انقلاب اسلامی ایران» و « تحول باطنی انسان» یافته بود . به تعبیری دیگر مسئله و دغدغه اصلی وی ، نقش و جایگاه« انقلاب اسلامی» در دگرگونی «وضع کنونی عالم» و بازگشت به «حیات باطنی» انسان بود . انقلاب اسلامی برای سید مرتضی آوینی نه یک پدیده سیاسی و حتی تاریخی که « موقف» ای فکری بود. ماهیت و حقیقت انقلاب اسلامی یکی از مواقف فکری سید مرتضی بود که البته فراتر از آنکه موضوع اندیشه وی قرار گیرد به عنوان موقفی بود که دیگر مسائل جامعه و تاریخ خود و وضع جهان و عالم کنونی را از مبنا و بنیاد چنین موقفی طرح کرد و بدان اندیشید.
مختصات فکری آوینی
پرسش هایی که بیشترشان در ذیل و پرتو همین پرسش و موقف اصلی طرح می شوند. پرسش از نسبت اسلام و دنیای جدید، هویت انسان معاصر، جهانی شدن تمدن و ارزش ها و سبک زندگی غربی و تکلیف ما، نسبت ما و تکنیک ، آزادی و تعهد و مسئولیت ، جایگاه و رسالت انقلاب اسلامی در جهان امروز، آخرالزمان و مسئولیت ما به عنوان شیعه ، جایگاه تاریخی حضرت امام (ره) در وضع کنونی عالم و ... پرسش هایی که آوینی به آنها اندیشید هنوز هم در زمره مسائل اساسی جامعه ایرانی اسلامی ماست، لذا است که می توان و باید با آوینی متفکر وارد یک گفتگوی فکری و فلسفی شد و در یک داد و ستد فکری پرسش هایمان را بدان عرضه کرد ( پرسش هایی که آوینی به اجمال یا به تفصیل صریح یا ضمنی به آنها اندیشید) و از او پاسخ شنید. آوینی هنوز هم برای ما یک تجربه زنده پویا و فعال و کنشمند است نه خاطره ای تمام شده و پایان یافته که فقط حسرتش را خورد. وظیفه امروز ما هم سخنی، هم اندیشی و گفتگوی فعال فکری با آوینی متفکر و تکامل و رشد تجربه ناتمام فکری اوست و عرضه جدی ترین مسائل فکری و معرفتی مان به او و پاسخ شنیدن از اوست. چه اینکه آوینی متفکری جدی است که پروایی جز حق و حقیقت نداشت. البته مواقف فکری سید مرتضی تنها به این یک موقف ختم نمی شود اما طرح آن را به فرصتی دیگر وا می نهیم.
حقیقت اینست که جایگاه آوینی در تاریخ فکری و تاریخ اندیشه معاصر ایران ناشناخته مانده است و او هنوز در حجاب معاصرت به سر می برد. این مهجوریت اما دو دلیل عمده دارد.
نخست کوتاهی دوستداران فکری و اعتقادی که از این هر دو حیث خود را با مرتضی هم جبهه می بینند و درست هم می بینند اما بیشتر به وجه نوستالژیک و شهید بودن وی اکتفا کرده و از مرتضای متفکر یا غافلند و یا نسبت به آن احساس استغناء می کنند. و دوم جماعت روشنفکری که عرصه فکر و ادب و اندیشه این ملک را ملک طلق پدریشان می دانند و با هرکس که نپسندند و مخالفشان باشد یا لجن مال و منکوبش می کنند ( مانند جلال آل احمد) و یا با توطئه سکوت مواجهش می سازند که با آوینی چنین کرده اند. به راستی این پرسش به جاست که آیا آوینی به اندازه فلان مترجم یا نویسنده دست چندم روشنفکری هم در تاریخ فکری و تاریخ اندیشه دو سه دهه اخیر ایران سهم نداشته است که حتی به اندازه آنها هم نباید مطرح شود؟ ایا ادبیات فاخر و منحصر به فرد وی که در گونه ادبیات انقلاب اسلامی بی نظیر است ارزش توجهی هرچند کوتاه هم ندارد؟ البته آوینی و تفکر را هیچ نیازی به توجه جماعتی که آوینی خود نیز عرف و آدابشان را مکروه می داشت نیست بلکه فقط میزان الحراره آزادگی و جوانمردی و البته سواد و دانش این جماعت پر مدعا است.
حیثیت فکری و تأملات نظری و معرفتی آوینی را اما می توان در یک صورت بندی عام و کلی به صورت ذیل احصاء نمود:
ا. آوینی در مقام متفکر مسلمان ایرانی. این وجه از تفکر آوینی ناظر بر تأملات نظری آوینی است در پاسخ به پرسش هایی که در دوران معاصر متوجه جامعه ایرانی اسلامی ما بوده است. این تأملات البته وجه عمیق انتقادی دارند که به یک رویکرد کامل انتقادی نسبت به غرب می انجامد.پرسش انتقادی از نسبت ما با غرب مهم ترین این پرسش هاست. پرسش از اسلام و دنیای جدید و توسعه غربی و مدرن شدن و پرسش از علوم و معارف غربی و نسبت سنجی آن با معارف اسلامی و وحیانی نیز از این جمله اند. آوینی به دین و مبانی و مفاهیم دینی نیز بسیار اندیشیده ست لذا تفکر آوینی وجه غلیظ و پرنگ دینی نیز دارد. آثار او سرشار از استناد به آیات کلام الله مجید و روایات حضرات معصومین است. همان نصوص دینی که البته وی با آنها انسی عمیق داشت. آوینی البته در آثارش تأملات فراوانی نسبت به مفاهیم و معارف دینی نشان داده و در موارد بسیاری دریافت ها و تأویل و تفسیر های عمیق و ژرفی را به نمایش می گذارد که آدمی را به حیرت وامی دارد. آوینی در عین حال بشدت در تفکر نیز بشدت شیعی بود و مفاهیم شیعی چون ولایت جایگاه خاصی در تفکر وی دارند که البته عاشورا در این میان سهمی منحصر بفرد یافته است که در کتاب " فتح خون " به خوبی مشهود است. درکنار این تأملات سلوک عارفانه و اشراقی او را نیز نباید مغفول نهاد که نمود و بازتابی روشن در ادبیات و تفکر دینی وی دارد. آوینی انسانی بشدت دیندار و مؤمن است که به آداب شریعت در حد استحباب مقید است در عین آنکه اهل سلوک عرفانی نیز بود.
2. آوینی در مقام متفکری جهان سومی. این وجه از تفکر آوینی ناظر بر تأملات نظری است در پاسخ به مسائل کشورهای جهان سوم. آوینی همان گونه که متفکری ایرانی و مسلمان است از مسائل جهان سوم نیز فارغ و غافل نیست و درصدد یافتن پاسخ آنها است. از این جمله اند وجه پسا استعماری اندیشه آوینی. آوینی بشدت نسبت به سلطه سیاسی، فرهنگی و تمدنی غرب در کشورهای جهان سوم بیمناک است و این نگرانی در آثار وی مشهود است. در این میان البته سیطره فرهنگی غرب بر جهان سوم و عدم خودآگاهی تاریخی ملل جهان سوم به این امر او را بیشتر می آزارد. تفکر جهان سومی آوینی در رویکرد انتقادی وی به جشنواره های سینمایی اروپایی و سینمای جشنواره ای نمودی روشن و صریح دارد. تحلیل "نامه سرگشاده به سرآمدان جهان سوم" احمد بابا میسکه رهبر جنبش ضد استعماری موریتانی و عضو سابق جبهه پولیساریو در مقاله "گرداب شیطان" هم البته یکی از درخشان ترین مقاطع اندیشه جهان سومی آوینی را به نمایش می گزارد.
3. آوینی در مقام متفکری جهانی و معاصر. این وجه از تفکر آوینی ناظر بر تأملات نظری است در پاسخ به مسائل انسان معاصر و جهان پیوسته امروز است. آوینی در عین آنکه متفکری مسلمان و ایرانی و جهان سومی است به شدت دغدغه انسان معاصر و جهان معاصر و مسائل مبتلابه آن را دارد. وی دردها آلام بشر امروز را خوب می شناسد و دردمند دردهای اوست . مسائلی چون بحران هویت ، فقدان و بحران معنا، غلبه تکنیک بر همه ساحات حیات انسان معاصر، غلبه ی نیست انگاری ، جهانی شدن و جهانی سازی و ... آخرین نوشته وی با عنوان " یادداشتی ناتمام درباره هویت و حقیقت انسان" که تنها چند روز قبل از شهادتش به نگارش درآمده و البته ناتمام هم مانده بهترین دلیل بر این مدعاست.
آوینی البته متفکری خاص و ویژه است که چهارچوب و روش فکری منحصر بفردی دارد و هر کسی را یارای تقرب به اندیشه وی نیست . البته آنان که هنوز با عقل فطری شان وداع نگفته اند می توانند با اندیشه وی انس گیرند. اندیشه وی کج تابی و عجب و مغلق گویی و فضل فروشی روشنفکران و پرمدعیان کم دان را ندارد. بشدت ساده و صادقانه و در عین حال شیرین و پر حلاوت است که به لطافت خاصی که از روح وی بر می خاست آغشته است.
4. آوینی در مقام متفکر انقلاب اسلامی. آوینی در زمان خویش تنها متفکری است که فارغ از نگاه سوبژکتیو انقلاب اسلامی را اساس تفکر خویش قرار داده است. انقلاب اسلامی برای وی نه یک پدیده یا انقلاب سیاسی که خود مبدأ و خاستگاه تفکر است. این گونه است که انقلاب اسلامی معنایی ممتاز در اندیشه وی می یابد و به مثابه نشانه رهایی بشر از دوران معاصر و نوید بخش فردایی دیگر، نزد آوینی در جایگاه یک پارادایم فکری می نشیند. پارادایمی که آوینی در پناه و مأمن آن دنیای جدید و بحران های آن را مورد تفکر و تأمل قرار می دهد . انقلاب اسلامی برای وی در حکم آغاز دوران توبه بشری ماقبل ظهور است که با پدیداری آن آخرزمان وجهی عینی تر و جدی تر یافته است که متضمن معرفت و بصیرتی است که اگر چه اکنون در عالم اجمال است اما با تفصیل و فراگیری آن، ظهور و قیام موعود آخرالزمان رقم خواهد خورد. آنچه برای آوینی جدی و اصل است این بصیرت و معرفت اجمالی نهفته و مندرج در انقلاب اسلامی است که از نظر آوینی از جنس حکمت دینی و الهی است. بصیرت و حکمتی که از نظر آوینی در وجود حضرت امام(ره) به طور کامل تعین و تحقق یافته است. امام خود انسان طراز انقلاب اسلامی است که دین و شریعت را در وجود خود محقق کرده و فعلیت بخشیده است و در عین حال خود حامل بصیرت و حکمت انقلاب اسلامی است.
حکمت تأویلی ؛ منهاج تفکر آوینی
روش و منش تفکر آوینی در چنین منظومه فکری نیز با روش ها و اسلوب های مرسوم متفکران معاصر و جریان های فکری متمایز است. از آنجا که تفکر آوینی نه از جنس "علم حصولی" که از جنس "علم حضوری" است در واقع پیش و بیش از آنکه معرفت باشد، حکمت است. حکمتی دینی و اصیل. او خود در این رابطه می گوید:" مسئله من اینجاست. ببینید حرف هایی که نوشته ام مبتنی بر یافته هایی مجرد از سینما و رمان و تکنولوژی و تمدن جدید و این طور چیزهاست. این یافته ها مسلط بر اینهاست... من یافته هایم را از طریق دیگری گیر آورده ام."