اقتباس نظامی از سکانس‌های «بازی مرکب» در فاز نهایی نسل‌کشی 

دستورالعمل‌های سریال «بازی مرکب» این‌بار به جای دکور‌های رنگارنگ، در کوچه‌های ویران و صف‌های نان کارگردانی می‌شود. هر قدم، آزمونی برای بقاست و هر مکث، فرصتی برای کشیدن ماشه. در چنین شرایطی روایت نفس‌گیر یک پرستار بیست‌ساله از فاز نهایی نسل‌کشی پرده برمی‌دارد.
کد خبر: ۷۷۲۳۳۱
تاریخ انتشار: ۰۱ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۶:۴۷ - 23August 2025
به گزارش خبرنگار بین‌الملل دفاع‌پرس، یک پرستار بیست ساله که از ابتدای جنگ تا امروز ۱۲ بار آواره شده، یک هفته از زندگی خود را به صورت روزشمار برای روزنامه گاردین به نگارش درآورده است. وی که به همراه والدین و چهار برادرش در ویرانه‌های خانه سابق خود زندگی می‌کند، از مشابهت معنی‌دار جنایات جنگی اسرائیل با سریال نفرت‌انگیز «بازی مرکب» پرده‌برداری می‌کند. فصل اول سریال «بازی مرکب» به عنوان قدرت‌نمایی فرهنگی طبقه ممتاز حاکم بر جهان در شهریور ۱۴۰۰ منتشر شد و نقش مهمی در عادی‌سازی نسل‌کشی و جنایات جنگی در سال‌های بعد ایفا کرد. 
 
اقتباس نظامی از سکانس‌های «بازی مرکب» در فاز نهایی نسل‌کشی 
 
 
یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۴
امروز باید کاری هیجان‌انگیز انجام دهم. برای اولین بار به محل توزیع غذای انسان‌دوستانه می‌روم؛ جایی که به آن «لاتاری مرگ» گفته می‌شود. حدود ۳۰ دقیقه دیگر راه می‌افتم. قبل از آن با خانواده‌ام خداحافظی کردم و همه را در آغوش گرفتم. مجبورم که خطر مرگ را به جان بخرم و حق انتخابی ندارم. مدت زیادی است که ما هر روز به جز یک کف دست نان و یک کاسه عدسی چیزی نمی‌خوریم. 
 
دیروز برای لحظه‌ای، شادی کوچکی را تجربه کردم. من و برادرم احمد، موفق شدیم ۲۰۰ گرم شکر واقعی بخریم؛ شکر سفید کریستالی، نه شکر مایع. از آن برای ساخت کیک‌های کوچک استفاده کردیم. خیلی شیرین نبودند، اما هنوز خوشمزه به حساب می‌آمدند. البته به جای تخم‌مرغ، از پودر سفیده‌ی تخم‌مرغ استفاده کردیم. تقریباً دو سال است که تخم‌مرغ واقعی نخورده‌ام. 
 
امروز صبح، دوستی از «سیدنی» عکسی از راهپیمایی باشکوه روی پل «هاربر» را برایم فرستاد. با دیدن آن اشک از چشمانم جاری شد. جمعیت زیادی از مردم برای حمایت از ما راهپیمایی کرده‌اند و من به این اتفاق افتخار می‌کنم. 
 
ارتش اسرائیل دیشب پهپادی را بر فراز محله ما به پرواز درآورد و از یک دختر ۱۶ ساله در حال دوش گرفتن فیلم‌برداری کرد. مردم هنگام حمام از ورق‌های پلاستیکی و برزنت به عنوان دیوار استفاده می‌کنند و از سقف خبری نیست. ما در غزه حریم خصوصی نداریم. پهپاد، بلندگو داشت و از آن صدای سربازی که عربی را به صورت شکسته حرف می‌زد، پخش شد: «ما از تو فیلم‌برداری کردیم.‌ای هرزه! فیلم برهنه تو به زودی در فضای مجازی منتشر خواهد شد...» این اتفاق قلب مرا شکست. نمی‌توانم خودم را به جای والدینش تصور کنم.
 
دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۴
آیا سریال «بازی مرکب» را می‌شناسید؟ قسم می‌خورم که اسرائیل در غزه مشغول بازی مرکب با ماست. در نزدیکی مرکز توزیع کمک‌های بشردوستانه تقریباً سه ساعت بدون حرکت روی زمین دراز کشیدم، چون اگر کسی حرکت می‌کرد، به او شلیک می‌کردند؛ مثل پیرمردی که جُم خورد و بلافاصله گردنش هدف گلوله تک‌تیرانداز قرار گرفت. به سمت او خزیدم و سعی کردم زخمش را بررسی کنم، اما وقتی رسیدم او تقریباً مرده بود. اغلب اوقات نمی‌توانیم اجساد را جمع کنیم و معمولاً بعداً هلال احمر این کار را انجام می‌دهد. آنها قبل از هر کاری به ارتش اسرائیل اطلاع می‌دهند تا خودشان هدف قرار نگیرند.
 
بعد از این اتفاق، کامیون‌ها آمدند و مردم به سمت آنها هجوم بردند. من هم برای اینکه چیزی بدست آورم، ناامیدانه دویدم. حداقل ۱۰ هزار نفر آنجا بودند؛ زنان، مردان، بچه‌ها و سالخوردگان. صحنه دلخراشی بود. مدام به این فکر می‌کردم که قبلاً با کرامت و احترام زندگی می‌کردیم و حالا برای غذا باید مثل حیوان از روی هم عبور کنیم. ساعت ۸ شب با اشک و با دست خالی به خانه رسیدم. قبل از جنگ، وقتی در بیمارستان کار می‌کردم نمی‌توانستم خون یا جسد را تماشا کنم. اما حالا کاملاً عادی شده است. این اولین باری بود که برای دریافت کمک می‌رفتم و آخرین بار هم خواهد بود. 
 
اقتباس نظامی از سکانس‌های «بازی مرکب» در فاز نهایی نسل‌کشی 
 
سه‌شنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۴
من معمولاً از پیگری اخبار اجتناب می‌کنم چون نمی‌توانم درد اخبار و سیاسی‌کاری رسانه‌ها را تحمل کنم. کمی در اینستاگرام بالا و پایین می‌کنم و گاهی به امید یافتن بورسیه برای خروج از اینجا در اینترنت چرخ می‌زنم. از خروج دسته‌جمعی به همراه خانواده ناامیدم. اما امروز چیزی را در اخبار دیدم که نتوانستم نادیده بگیرم. فشار بر اسرائیل در حال افزایش است. تصاویر شوکه‌کننده کودکان گرسنه آنقدر وحشتناک است که حتی بسیاری از اسرائیلی‌ها را هم شوکه کرده. آنها دیگر نمی‌توانند انکار کنند که چه اتفاقی در حال رخ دادن است. مردمی که پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های‌شان در اروپای شرقی تحت تعقیب قرار گرفته و مورد نسل‌کشی واقع شدند، حالا روش‌های مشابهی را بر دیگران تحمیل می‌کنند. 
 
به دلیل افزایش اعتراضات عمومی در جهان، امروز کامیون‌های بیشتری اجازه ورود به غزه را دریافت کردند. شماری از تاجران نیز مجوز واردات کالا به غزه را بدست آوردند. قیمت‌ها اندکی کاهش یافته، اما برای افرادی مثل ما که کاملاً به کمک‌های بشردوستانه وابسته هستیم، همه چیز به شکل دردناکی گران است. تجار فقط پول نقد می‌گیرند و پرداخت آنلاین را قبول نمی‌کنند. می‌ترسند که اشغالگران حساب‌های‌شان را مسدود کنند یا رد معاملات‌شان را بزنند. یک کیلو آرد الان حدود حدود ۱۸ دلار (۱ میلیون و ۷۰۰ هزار تومان) و یک کیلو عدس حدود ۳۰ دلار (۲ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان) است. بازار شلوغ‌تر از قبل است، اما اغلب مردم مثل من دست خالی به خانه برمی‌گردند. 
 
پنج‌شنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴
بنیامین نتانیاهو امروز اعلام کرد که می‌خواهد غزه را از نقشه پاک کند و ما را به اردوگاه‌هایی در جنوب بفرستد تا احتمالا منتظر کشوری باشیم که قرار است به ما ترحم کند و ما را بپذیرد. مردم وانمود می‌کنند که اتفاقی نیفتاده، مثل اینکه چیزی نشنیده‌اند، اما می‌توانید ترس را در چشمان‌شان ببینید. مردم کجا باید بروند؟ ما هنوز تا جایی که می‌توانیم به هم کمک می‌کنیم، اما اگر بخواهم صادق باشم، بسیاری از مردم اینجا فقط یک مرگ آنی را می‌خواهند. مادرم هر روز دعا می‌کند که یک موشک به ما شلیک شود و همه ما را با هم ببرد. اینجوری هیچ‌کس باقی نمی‌ماند که داغدار دیگری باشد. مادرم امیدوار است همه در بهشت دوباره دوره هم جمع می‌شویم. 
 
بسیاری فکر می‌کنند که دستور تخلیه منطقه به این معناست که فقط باید وسایل را جمع کرد و رفت. اما موضوع آنقدر‌ها هم ساده نیست. آوارگی برای ما در حکم شکنجه است. به همین دلیل بسیاری سرپیچی می‌کنند، چون یا وقتی برای تخلیه ندارند، یا پول ندارند، یا خسته‌تر از آن هستند که ادامه دهند. 
 
جابجایی نیازمند کامیون است، اما اغلب کامیون‌ها در بمباران نابود شده است. اگر هم کامیونی پیدا شود، هزینه هنگفتی دارد. یک لیتر سوخت در غزه ۱۰۰ دلار (۹ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان) قیمت دارد. اسباب‌کشی از غزه به رفح حدود ۵۰۰ دلار (۴۷ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان) آب می‌خورد. سوخت در اینجا به روشی بدوی تولید می‌شود. مردم پلاستیک را در زباله‌دانی می‌سوزانند و در یک فرآیند دشوار، از آن سوخت استخراج می‌کنند. محصول نهایی بسیار گران و خطرناک است.
 
ما خوش‌شانس هستیم که دو پنل خورشیدی و تعدادی باتری داریم. کمی برق از خورشید می‌گیریم برای اینترنت و از سیمکارت‌های اسرائیل استفاده می‌کنیم. اما معمولاً باید به پشت بام برویم تا به اینترنت وصل شویم. وقتی سربازان ارتش اسرائیل به ما نزدیک می‌شوند، سیگنال اینترنت تقویت می‌شود. 
 
برگردیم به دستور تخلیه؛ طبعا قبل از جابجایی باید جایی پیدا کنیم. اینجا ۲ میلیون نفر در حدود ۷۰ کیلومتر مربع فشرده شده‌اند و همه باید در چادر زندگی کنند. اگر جایی پیدا کنی، باید همه چیز را جمع کنی؛ تشک‌ها، پتوها، لباس‌ها، مبلمان کوچک، گالن‌های آب و ظروف غذا. سپس نوبت به جمع کردن چادر می‌رسد. تصور کن چقدر خسته‌کننده و تحقیرآمیز است. ارتش اسرائیل در اغلب مواقع دستور تخلیه را در نیمه‌شب صادر می‌کند. حداکثر دو ساعت وقت داری تا همه کار‌ها را انجام بدهی؛ در غیر این صورت، با خطر تیراندازی «اخلاقی‌ترین ارتش جهان» مواجه می‌شوی.
 
اقتباس نظامی از سکانس‌های «بازی مرکب» در فاز نهایی نسل‌کشی 
 
جمعه ۱۷ مرداد ۱۴۰۴
مردم غزه دیگر به چیزی اهمیت نمی‌دهند. امروز یک لحظه کوچک و خوشحال‌کننده را تجربه کردم و چای را با مقدار زیادی شکر نوشیدم. من دچار سرماخوردگی‌ام و خودم را قرنطینه کردم، چون نمی‌خواهم خانواده‌ام را بیمار کنم. بدن‌های ما پس از همه چیز‌هایی که پشت سر گذاشتیم، بسیار ضعیف شده. الان فقط ۴۳ کیلوگرم وزن دارم، در حالی که قبلاً ۷۰ کیلوگرم بودم. برای ماه‌ها، مردم حتی نمی‌توانستند شکر بخرند. حالا که شکر دوباره برگشته، آنقدر خوشحالند که انگار فراموش کرده‌اند نتانیاهو قصد دارد ظرف چند روز آینده همه را از غزه اخراج کند. اگر زنده بمانم و از زندان غزه خارج شوم، بقیه زندگی‌ام را وقف سفر می‌کنم و بیش از سه ماه در یکجا نمی‌مانم.
 
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴
باورم نمی‌شود که «انس الشریف» خبرنگار شبکه الجزیره شهید شده است. انس هیچ‌گاه با حماس ارتباط نداشت و برای آنها کار نمی‌کرد. همه کسانی که در غزه او را می‌شناختند، می‌دانند که او منتقد حماس بود. با این حال، ارتش اسرائیل کل تیم الجزیره را در غزه کشت. احساس می‌کنم که این اقدام، اولین قدم به سوی فاز نهایی نسل‌کشی است. مردم در خارج از غزه نمی‌دانند که انس برای ما چه معنایی دارد. اسرائیلی‌ها به خوبی فهمیدند و به همین دلیل او را کشتند. خانواده‌ام، به‌خصوص مادرم، برای او گریست. امید ما و قهرمان ما از دست رفت. انس صدای غزه بود و حقیقت را درباره ما به جهان می‌گفت. او بسیار دوست‌داشتنی بود. من در حالی این جملات را می‌نویسم که نیمه‌شب است و توپخانه اسرائیل بی‌وقفه بخش جنوبی غزه را بمباران می‌کند. برای ما، این نشانه‌ای از پیشروی آرام ارتش اسرائیل است. دعا می‌کنم که زندگی‌مان هرچه زودتر و بدون درد تمام شود. با این حال می‌ترسم که لحظه پایان همه چیز نزدیک باشد. ما در حال محو شدن هستیم.
 
انتهای پیام/ 944
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار