خاطرات شنیدهنشده از سردار حسین املاکی؛ کار در مزرعه در دوران مرخصی
همرزم سردار شهید املاکی گفت: در که زدم، مادر حسین در را باز کرد. از او سراغ حسین را گرفتم. گفت در «چای باغ» است. آدرس داد. از یک بلندی بالا و پایین رفتم تا اینکه به مزرعهشان رسیدم. حسین داشت توی مزرعه کار میکرد و یک سبد بزرگ به دوشش بسته بود.
به گزارش
دفاعپرس از رشت، «مسلم حبیبنیا» یکی از همرزمان سردار شهید املاکی با یادآوری خاطرهای از این سردارِ قهرمان اظهار داشت: خاطرهای که برایتان تعریف میکنم از قول یک شهید است. شهید سیدمهدی حسینی از بچههای اطلاعات- عملیات بود. ایشان یک بار برایم تعریف کرد: «تازه به مرخصی رفته بودم که دلم برای حسین املاکی تنگ شد. تصمیم گرفتم به خانهشان بروم. (خانه پدری شهید املاکی در یکی از روستاهای منطقه کومله از توابع لنگرود بود. روستای شان در یک منطقه صعب العبور است که همین الان هم با امکانات فعلی دسترسی به آنجا کار راحتی نیست) خودم را به لنگرود رساندم و، چون ماشین نبود، با پای پیاده به کومله و روستای انها رفتم.

وی میگوید: در که زدم، مادر حسین در را باز کرد. از او سراغ حسین را گرفتم. گفت در «چای باغ» است. آدرس داد. از یک بلندی بالا و پایین رفتم تا اینکه به مزرعهشان رسیدم. حسین داشت توی مزرعه کار میکرد و یک سبد بزرگ به دوشش بسته بود. تا من را دید با خوشرویی به استقبالم آمد و پرسید اینجا چه کار میکنی؟ گفتم دلم برایت تنگ شده بود. گفت مرد حسابی مگر چند روز از هم دور بودیم که دلت تنگ شد. خلاصه کمی حرف زدیم و پرسیدم چرا داری در مزرعه کار میکنی؟ انگار کمی توی خودش رفت. بعد از من قول گرفت به کسی چیزی نگویم و گفت که مخارجش تأمین نمیشود و برای اینکه کمکی به خانواده پدری و خانواده خودش بکند، باید در مزرعه کار کند. شهید حسینی میگفت: «خیلی دلم برای حسین سوخت.
همرزم شهید اینگونه روایت میکند: در جبهه سمت و مسئولیتی داشت، با این وجود در روستایشان مثل یک کارگر کار میکرد. من هم زنبیلی برداشتم و کمی به او کمک کردم. نکته جالب در خصوص این خاطره شرایطی است که حسینی آن را برایم تعریف کرد. سال ۶۵ ما در هورالعظیم شناسایی میکردیم و معمولاً سیدمهدی حسینی همراه من بود. یک بار که با هم تنها بودیم، دیدم در فکر فرورفته است. گفتم به کدام شهید فکر میکنی که این طور توی خودت هستی؟ گفت شهید نیست، ولی مطمئنم روزی شهید میشود. بعد ماجرای دیدن حسین در مزرعه را تعریف کرد و گفت: «حسین از من قول گرفته بود به کسی این قضیه را نگویم، ولی فکر کردم اگر من شهید شدم، حیف است این خاطره جایی بازگو نشود. برای همین برای تو تعریف کردم.» شهید حسینی کمتر از یک ماه بعد به شهادت رسید.
گفتنی است شهید حسین املاکی قائم مقام لشکر ۱۶ قدس گیلان بود که در عملیات والفجر ۱۰ واژه ایثار را به خوبی معنی کرد و با دادن ماسک شیمیایی خود به یک بسیجی، جان او را نجات داد، اما خودش بر اثر استشمام گازهای سمی سیانور، دهم فروردین ماه ۱۳۶۷ در ارتفاعات بانی بنوک به شهادت رسید. شاید گفتنش برای ما آسان باشد، اما در وقت عمل است که مرد واقعی شناخته میشود و ایثار خالصانه به منصه ظهور میرسد.
انتهای پیام/