روایتی از زندگانی و شهادت محمد مهدی ثامنی اولین شهید روابط عمومی در دفاع مقدس

اگر چه در زمستان به دنیا آمد و چهارم بهمن ۱۳۳۰ هوای اراک خیلی سرد بود، اما تولدش به کانون خانواده ابراهیم ثامنی گرما بخشید. تولدش را جشن گرفتند و آوای دلنشین اذان را در گوشش زمزمه کردند و او چه سعادتمند بود که در چنین خانواده‌ای به دنیا آمد.
کد خبر: ۷۷۶۶۹۳
تاریخ انتشار: ۲۰ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۸:۵۳ - 11September 2025

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از اراک، اگر چه در زمستان به دنیا آمد و چهارم بهمن 1330 هوای اراک خيلی سرد بود، اما تولدش به کانون خانواده ابراهيم ثامنی گرما بخشيد. تولدش را جشن گرفتند و آوای دلنشين اذان را در گوشش زمزمه کردند و او چه سعادتمند بود که در چنين خانواده ای به دنيا آمد.

روایتی از زندگانی و شهادت محمد مهدی ثامنی اولین شهید روابط عمومی در دفاع مقدس

خانواده ای که دوستدار خاندان رسول و آيين نجات بخش اسلام بودند؛ آنها که در تربيت محمد مهدی در سايه اعتقادات و زمينه های اسلامی از هيچ کوششی دريغ نکرد و به زيبايي او را با تعليمات نجات بخش اسلامی آشنا کردند. جمعی صميمی که از پدر و مادر و يک خواهر تشکيل می شد و وجود مهدی و بعدها چند برادر ديگر زينت بخش آن گرديد.

محمد مهدی دوران کودکی را در اين کانون گرم و با صفا گذراند تا به سن دبستان رسيد؛ دوران ابتدايي را در دبستان فردوسی آغاز کرد و کوله باری از خاطره ها و آموخته ها را در اين مدرسه اندوخت. در اين دوره، کودکی کنجکاو و تيز هوش بود و علاقه ی شديدی به کتابهای مذهبی داشت. پس از آن، دوران راهنمايي را در مدرسه ی صالحين به کسب علم پرداخت و زمينه های اخلاقی- اجتماعی خود را تقويت نمود. آن گاه در دبيرستان پهلوی، زمينه های فکری و سياسی خود را در کنار يادگيری رياضيات گسترش داد.

بعد از کسب ديپلم رياضيات در سال 1350 برای خدمت سربازی به اهواز اعزام شد و پس از اتمام دوره ی سربازی در سال 1352، به عنوان آموزگار پيمانی در آموزش پرورش منطقه ی فراهان مشغول به کار شد.

ابتدا در روستاهای منطقه ی فراهان به عنوان معلمی دلسوز، علی رغم مشکلات فراوان و سختی تدريس در روستا، عاشقانه به زمزمه ی درس ايثار مشغول بود، اهالی اين روستاها، خصوصا روستای تلخاب، خاطرات بسيار از او در ذهن دارند، می گويند خانه اش در حاشيه ی روستا قرار داشته و کلاس های آموزش قر آن و نهج البلاغه برگزار می کرده است.

بعد از آن در روستاهای خنداب به کار پرداخت و خاطرات زيبايي از خدمت او در اين منطقه نقل کرده اند. از آن جمله بی باکی و شجاعت او در فعاليت عليه رژيم پهلوی است؛ به طوری که يک بار شديدا تحت پيگرد نيروهای ساواک قرار می گيرد و در روستای گازران خنداب از دست مأموران می گريزد و خود را به آب رودخانه می زند و در روستاهای پايين رودخانه با کمک ديگران به حالتی بی رمق از آب بيرون می آيد.

زمانی هم که به شهر نزد خانواده برمی گشت، در مساجد و پايگاه های مذهبی از جمله مسجدالرحمن تدريس قرآن و نهج البلاغه را ادامه می داد. در سال 1355 به استخدام رسمی آموزش و پرورش منطقه تفرش درمی آيد و با همت و پشتکار و اراده ی استوارش، موفق می شود در سال 1357 در دانشگاه تربيت معلم تهران در مقطع کارشناسی در رشته ی رياضی پذيرفته شود و به صورت مأمور به تحصيل راهی آن دانشگاه شود.

دانشگاه به عنوان پايگاه فکری ديگری در زندگی محمد مهدی بسيار مؤثر بود، او ابتدا در انجمن اسلامی دانشجويان به فعاليت پرداخت و در جهت روشنگری عليه رژيم پهلوی بسيار کوشا بود.

از کارهای مهم او در اين دوران اين بود که به همراه برادرش کاظم و جمعی ديگر از همشهريانش به منظور کمک به زلزله زدگان طبس، راهی آن ديار شد. از ديگر اقدامات محمد مهدی در اين دوران اقدام جسورانه و قابل ستايش او و جمع زيادی از دانشجويان بود که به سرنگونی مرکز فساد و لانه ی جاسوسی آمريکا انجاميد. آنها با شجاعت و بی باکی، آشيانه ی کفر و ستم و مرکز فساد و تباهی را ويران کردند و چه زيبا در تاريخ ماندگار شدند.

فعاليتها و روشنگری های محمد مهدی همچنان ادامه داشت و به پيروی از رهنمودهای رهبر انقلاب برای تعليم و تربيت و به شوق آموختن، به کردستان رفت. پس از مدتی به عنوان مسئول سياسی، جذب استانداری کردستان شد. بعضی از همراهان و همسنگرانش در آن زمان از خلوص و روحيه دلاورانه محمد مهدی ياد می کنند و روزه داری و ايمانش را می ستايند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار