به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، مهندس قهرمان میگوید:آن موقع خیلی هم نازک نارنجی و اتوکشیده بودم طوری که مثلاً شمال که میرفتیم عینک آفتابی میزدم و آفتاب و سایه میکردم تا یک وقتی گرمازده نشوم، اما چه شد که من با این روحیه در شلمچهای که خودم دمای بالای ۴۵ درجه آنجا را با دماسنج ثبت کردم ماندم تا این بنا به بسازم تنها به لطف خداوند میسر شد.
چند سالی است که ساخت بنای المان یادمان شلمچه به پایان رسیده و من از دیار شلمچه برگشتهام اما دلم را در شلمچه جا گذاشتهام. من تکه تکههای روحم را در لابه لای سنگهای بنای یادمان شلمچه گذاشتم.
فقط همینقدر بگویم روز آخری که بعد از چهار سال ساخت بنای شلمچه به پایان رسید، قرار بود آخرین آجر المان این یادمان که یک کاشی فیروزهای بود و روی آن یا فاطمه الزهرا(س) نوشته شده بود و معمار باید آن را سر در یکی از هشت ضلع یادمان نصب میکرد. وقتی او از نردبان بالا رفت تا این کاشی را در جایش نصب کند من که پایین ایستاده بودم بلند بلند گریه میکردم و از خودم میپرسیدم یعنی تمام شد و من باید از شلمچه برگردم؟
طاقت نیاوردم از معمار خواهش کردم اجازه بدهد من جای او این کار را انجام دهم، خودم از نردبان بالا رفتم و آن کاشی فیروزهای با اسم مبارک حضرت فاطمه(س) را بر قلب و چشمهایم گذاشتم، بوسیدم، زیارتش کردم و آخرین سنگ را گذاشتم و ساخت بنای شلمچه به پایان رسید. از نردبان که پایین آمدم به شکرانه نعمتی که خدا به من داده بود دو رکعت نماز شکر خواندم و گفتم خدایا شکر، همین.
من صادقانه اعتراف میکنم که در ساخت یادمان با شکوه شلمچه سختیها و مرارتهای بسیاری کشیدم اما باز هم صادقانه اعتراف میکنم از آن مرارتها و روزهای سخت چیزی شیرینتر و لذتبخشتر در این دنیا وجود ندارد.
من هنوز با ذخیره آن چهار سال زندگی میکنم و خدا را شکر میکنم که ساخت یادمان شهدای شلمچه را نصیب و روزیام کرد و لحظه به لحظه مرا یاری رساند تا تجربهای بینظیر و لذتبخش را نه در کارنامهی هنریام بلکه در زندگیام به ثبت برسانم تا انشاءالله در این دنیا و آن دنیا به آن ببالم و افتخار کنم.
منبع: ایسنا