گروه فرهنگ دفاعپرس_ اکبر صفرزاده؛ «مزرعه پدری» فیلمی به کارگردانی و نویسندگی رسول ملاقلیپور و تهیهکنندگی حبیبالله کاسهساز محصول سال ۱۳۸۲ است.
مزرعه پدری در مورد مرحله اول عملیات فتح المبین است. عملیات فتحالمبین در فروردین ۱۳۶۱ انجام شد و هفت روز به طول انجامید. این عملیات با پیروزی قاطع نیروهای ایرانی و عقبنشینی نیروهای عراق از سرزمینهای اشغالشده، به پایان رسید.
عملیات فتحالمبین باعث آزادسازی دو هزار و ۴۰۰ کیلومتر مربع از سرزمینهای اشغالی، شامل دهها بخش و روستا و نیز چندین جاده ارتباطی مهم در استان خوزستان شد. همچنین شهرهای دزفول، شوش، دهلران و اندیمشک و پایگاه هوایی دزفول از دید و تیر مؤثر نیروهای عراقی خارج شد.
فیلم مزرعه پدری بازسازی رشادتها و شهادتهای گردان «حبیب ابن مظاهر» به فرماندهی محسن وزوایی است که در ارتفاعات «علی گره زد» با دشمن درگیر شده و در نهایت با انهدام توپخانه سپاه چهارم عراق عملا دشمن را فلج کرده و موجبات پیروزی نهایی در دو مرحله بعدی فتح المبین را فراهم کردند. تمام جزئیات عملیاتی که گردان «حبیب ابن مظاهر» انجام دادهاند در فیلم موجود است.
در فیلم مزرعه پدری همه جور شخصیت و تیپی در گردان «حبیب ابن مظاهر» دیده میشود. برای نابود کردن توپخانهای که روی سر خانوادههای این سرزمین گلوله میریزد همه کمک میکنند؛ از نیروهای به شدت مومن و انقلابی تا افرادی که گذشته بسیار بدی داشتهاند. از این منظر میتوان این فیلم را در ساحت «اتحاد ملی» تعریف کرد.
یکی از شخصیتهای این گردان محمود است که ذاتا ترسو و جنگ گریز است، اما به دلیل عشق بسیار زیادی که به خانواده و مخصوصا همسرش دارد در این ماموریت با رزمندگان همراه میشود. یکی دیگر از رزمندهها «پرنده باز» است و یک پرنده شکاری را جلب خود کرده است.
«حمود» یکی دیگر از رزمندهها است که عراقیها روستایشان را تصرف کرده و بسیاری از بستگان او را کشتهاند. جوانی که پل را منفجر میکند قبل از شهادت اعتراف میکند که پدر و مادرش را خیلی اذیت کرده است. دیالوگ یکی از رزمندها که اصالتا خوزستانی است بسیار زیبا است: من عربم، اما اول ایرانیام.
شخصیت «محمد سکوت» با بازی درخشان «جمشید هاشم پور» یکی از بهترین شخصیتهای فیلم است. او خلافکاری قدیمی است که وقتی به جبهه میآید به کفاره گناهان زبانی خود، نیت کرده تا هیچ کلامی نگوید و تمامی قدرت و توان خود را در جهت مبارزه با دشمن صرف کند.
یکی از بهترین لحظات فیلم زمانی است که جمشید هاشم پور پوتینهای نو خود را به رزمندهای جوان هدیه میدهد. تلاش و خواست مصرانه او برای پاک کردن خالکوبی روی دستش با اصابت ترکش موشک و قطع شدن دستش به پایان میرسد و شهادتی بسیار زیبا را برای او رقم میزند.
با کنار گذاشتن برخی پیچیدگیهای روایی و فرمی بیهودهای که به فیلم تحمیل شده میتوان داستان یک خطی فیلم را به شرح زیر تعریف کرد: زن و بچههای محمود که در دزفول زندگی میکنند در اثر حمله توپخانه دشمن به شهادت میرسند. محمود که خانواده اش مخصوصا همسرش را بسیار دوست دارد برای گرفتن انتقام از قاتلان خانواده اش با دیگر رزمندگان همراه میشود و به ارتفاعات «علی گره زد» میرود.
انتهای پیام/ 121