گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: جنگ هشتساله ایران و عراق در حالی رخ داد که ۲ قدرت جهانی و همپیمانان آنها در دوران جنگ سرد، در حمایت از یک طرف جنگ اتفاق نظر داشتند و همچنین مهمتر از همه، عدم حل و فصل نهایی جنگ و بسیاری مسائل دیگر، سبب شد تا علت نحوه و نتایج جنگ، تا سالهایی مدید همچنان مورد بحث و بررسی قرار گیرد؛ بنابراین شکلگیری زمینهها و مجموعه عواملی که امکان وقوع جنگ را فراهم ساخت، بهدلیل ابعاد و نتایج نظامی سیاسی و حقوقی آن، همواره بهعنوان یکی از جدیترین مباحثی بوده که از زمان وقوع جنگ و پس از آن، مورد بحث و بررسی قرار داشته است. حال باید به این سوال پاسخ داد که آیا این امکان وجود داشت که از وقوع جنگ جلوگیری شود؟ طبیعتاً بدون توصیف و تشریح اوضاع حاکم بر ایران انقلابی پس از سقوط رژیم شاه و التهاب و نگرانیهای موجود در مورد نتایج و تاثیرات ناشی از پیروزی انقلاب اسلامی در منطقه و سپس کالبد شکافی دلایل عراق برای تجاوز به ایران، نمیتوان به درک و پاسخ درستی در این زمینه دست یافت.
انقلاب اسلامی ایران و آثار و نتایج آن، به عقیده اغلب محققین غربی بیشترین تأثیر را در وقوع جنگ تحمیلی داشته است؛ بدین معنا که با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، بنای استراتژی آمریکا که بر دو ستون ایران و عربستان سعودی پیریزی شده بود، فروریخت و این مسئله مناسبات میان دو کشور ایران و عراق را دستخوش تغییر و تحول کرد؛ بدینترتیب که «موازنه نسبی قوا» که بین ایران و عراق حاکم بود، تغییر کرد و با پیدایش خلاء قدرت در منطقه، موج اسلامی میتوانست ثبات منطقه را مورد تهدید جدی قرار دهد؛ در نتیجه اعاده نظم پیشین، لازمه تأمین منافع آمریکا و غرب در منطقه بود.
ارزیابی غربیها از علل وقوع جنگ و ماهیت آن که به اعتباری نشاندهنده نحوه نگرش غربیها و مفهومسازی آنها در مورد جنگ، با هدف توضیح و تشریح رخداد وقایع آن است، ناظر بر این معناست که انقلاب اسلامی ایران نظم موجود و حاکم بر منطقه و ایران را برهم زد و نتایج ناشی از این تحول، زمینههای وقوع جنگ را به وجود آورد. در واقع در غرب، جنگ ایران و عراق از زاویه تجاوز و دفاع که بیانکننده واقعیات جنگ و مبین دیدگاه و نظریات ایران است، مورد بررسی قرار نمیگیرد؛ بلکه بیشتر وضعیتی که منجر به وقوع جنگ شد، مورد نظر است. در این نگرش، مفهوم جنگ بهعنوان یک امر نامطلوب پس از جنگ جهانی دوم، در چارچوب نظریه توسعه و تکامل مورد بررسی قرار میگیرد؛ به همین دلیل، جنگ یک عامل بالقوه مغایر با نظم مطلوب جهان ارزیابی میشود. بر پایه این مفهوم، غربیها وقوع انقلاب اسلامی و تأثیرات ناشی از آن را برای منافع غرب شامل نفت، ثبات کشورهای مرتجع منطقه، امنیت اسرائیل و همچنین مقابله با نفوذ شوروی به عنوان جنایتی علیه نظم جهانی قلمداد میکنند.
چنین باوری در مورد انقلاب اسلامی، مقابله با آن را با استفاده از زور و کلیه ابزار و وسایل مورد لزوم نهتنها ضروری؛ بلکه اجتنابناپذیر میکند؛ زیرا مسئله اصلی مفهوم درگیری و جنگ نیست؛ بلکه در این جنگ، هدف بهعنوان هسته مرکزی ضرورت واژگون ساختن نظام انقلابی حاکم بر ایران و یا تعدیل و مهار آن بهمنظور اعاده نظم پیشین بوده است. در این راستا «جیمز بیل» یکی از کارشناسان مسائل منطقه خلیج فارس و خاورمیانه، در مورد دلیل واقعی جنگ در کتاب خود نوشته است: «دلیل واقعی جنگ، درگیری سیاسی برای دست یافتن به برتری و سلطه یافتن بر خلیج فارس بود. در این روند عراق امیدوار بود انقلاب ایران را در نطفه خفه کند و نابود سازد که این برای کشورهای منطقه نظیر عربستان سعودی و شیخنشینهای خلیج فارس، هدف چندان ناخوشایندی نبود».
عراقیها در توضیح علل شروع جنگ، بر مفهوم حقوقی «پیشگیری» تأکید میکنند و در اظهارات خود، بدون آنکه دلایل روشن و درستی ارائه نمایند، میگویند پس از پیروزی انقلاب اسلامی در برابر وضعیتی قرار داشتند که به جز مقاومت و برخورد با تجاوزگری، راهی برای حفظ کشور خود نداشتند. در نهمین کنگره حزب بعث - که برای نخستینبار مباحث آن در مورد جنگ ایران و عراق منتشر شد - تاکید میشود که در برابر رهبران عراق تنها اختیار یک راه وجود داشت، یا مقاومت و جلوگیری از تجاوزات دشمن و یا اینکه تسلیم شدن به برنامههای (امام) خمینی. همچنین «مجید خدوری» عراقیالاصل مقیم آمریکا در کتاب خود، در توجیه علل تجاوز عراق به ایران نوشته است: عراق در موقعیتی قرار داشت که ناگزیر شد برای دفاع از خود، دست به اقدام بزند. وی در عین حال به دلیل اینکه چنین ادعایی فاقد مبانی حقوقی روشن و مشخص میباشد، اضافه میکند: «البته مناسب بود که عراق به شورای امنیت متوسل میشد و خود رأساً دست به کار نمیشد».
در هر صورت وجود اختلاف مرزی و ارضی میان ایران و عراق - که با انعقاد قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر حل و فصل شده بود و حتى وقوع تشنج مجدد میان دو کشور - که مبانی و راهحلهای رفع اختلافات در قرارداد الجزائر تعیین شده بود - به تنهایی نمیتوانست انگیزه و علت اصلی تجاوز عراق به ایران باشد؛ زیرا پیش از این، دو کشور ایران و عراق در اوضاع بسیار حادتری قرار داشتهاند که هرگز به یک جنگ تمام عیار متوسل نشدهاند. مهمتر آنکه ایران بهدلیل وضعیت انقلابی و منازعات داخلی - که بهطور طبیعی انقلابها پس از پیروزی درگیر آنها هستند - فرصت و امکان آن را نداشت که عراق را تحریک و یا مورد تهاجم قرار دهد.
بررسی اوضاع داخلی ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی هرچند بهصورت اجمالی و گذرا، نشاندهنده این معناست که ایران نهتنها برای جنگ که حتی برای دفاع نیز آمادگی نداشته است؛ زیرا علاوهبر منازعهای که در داخل کشور بلافاصله پس از پیروزی انقلاب میان نیروهای انقلابی و لیبرالها آغاز شد، اقتصاد کشور فوقالعاده ضعیف شده بود و بسیاری از جریانات ضدانقلابی در مناطق مختلف کشور برای تضعیف دولت مرکزی تلاش میکردند. منابع تسلیحاتی ایران بهدلیل ماهیت ضدآمریکایی قطع شده بود و در مجموع ایران بسیار آسیبپذیر به نظر میرسید. در این میان وضعیت نیروهای ارتش که وظیفه دفاع از مرزهای ایران را برای مقابله با تهدیدات و تهاجم دشمن بیگانه بر عهده داشتند، بسیار نامطلوب بود. گروههای سیاسی شعار انحلال ارتش را سر میدادند که با درایت و هوشمندی امام خمینی خنثی شد؛ ولی در عین حال ارتش با مشکلات اساسی که بسیاری از آنها ریشه در ساختار"، «هویت»، «آموزش» و «فرماندهی و کنترل» داشت، برای انتقال از یک ارتش طاغوتی به ارتش اسلامی دست و پنجه نرم میکرد. این روند همچنان ادامه یافت و حتی جریان ضدانقلابی در درون ارتش برای اعاده وضعیت پیشین، کودتای نقاب را در تیر سال ۱۳۵۹ و تنها ۵۰ روز قبل از آغاز تجاوز دشمن، سازماندهی و اجرا کرد و از طرفی هم سپاه پاسداران در این وضعیت با ماموریت دفاع از انقلاب، درگیر ماموریتهای امنیتی در داخل کشور و در شهرها بود و بخشی از توان آن در کردستان در مصاف با گروههای ضدانقلاب صرف میشد. همچنین بسیج نیز که به فرمان امام خمینی در ششم آذر سال ۱۳۵۸ تشکیل شد، بهدلیل موانع موجود، فاقد هویت نظامی بود؛ این درحالی است که رژیم بعثی حاکم بر عراق دقیقاً به چنین وضعی آگاه بود. در واقع وضعیت نظامی ایران نشاندهنده کاهش توان دفاعی کشور و در نتیجه از میان رفتن قدرت بازدارندگی ایران در برابر عراق بود و این مسئله قطعاً نقش بسیار اساسی در تصمیمگیری عراق برای تجاوز به ایران داشته است.
رژیم عراق بهمنظور دستیابی به نقش جدید در منطقه و در فضای برخورد خصومتآمیز آمریکا و غرب علیه نظام انقلابی ایران بیثباتی ناشی از انقلاب در داخل ایران را به مثابه یک فرصت استثنایی برای تسلط بر خلیج فارس، به سود خود ارزیابی میکرد. در واقع روند تحولات ظاهراً به نفع عراق تمام شده بود؛ زیرا به جای یک ایران قوی در مقابل یک عراق ضعیف و منزوی، یک عراق قوی در مقابل یک ایران ضعیف و متفرق قرار گرفته بود. در این مرحله، گرایش سیاسی عراق که بهطور سنتی به سوی شرق بود، تدریجاً به سمت غرب به چرخش درآمد؛ زیرا برای عراق، مقابله با انقلاب اسلامی در چارچوب منافع و سیاستهای غرب در مقایسه با شرق عملی و امکانپذیرتر بود. عراقیها احتمال قطع ارسال تسلیحات روسی را پیشبینی کرده بودند و با توجه به سلاحهایی که پیش از این خریداری کرده و انعقاد قرارداد تسلیحاتی چهار میلیارد دلاری با فرانسه، تصور میکردند در یک جنگ سریع و کوتاهمدت دچار مشکلات اساسی نخواهند شد. البته این مسئله نیز قابل پیشبینی بود که روسها هم با تهاجم عراق به ایران موافق باشند؛ زیرا این مسئله علاوه بر اینکه تمرکز و انرژی ایران را به جنگ با عراق منتقل میکرد، می توانست جمهوری اسلامی ایران را به گسترش روابط بهویژه در زمینه نظامی با مسکو سوق دهد.
شمارش معکوس برای شروع جنگ متعاقب ناامیدی آمریکاییها از حل معضل گروگانها در تسخیر لانه جاسوسی در سال ۱۳۵۸ آغاز شد. در تیر سال ۱۳۵۹ برابر اعترافات «رکنی» یکی از عناصر کودتای نقاب، آمریکاییها در مورد تقدم و تأخر کودنا و جنگ به بحث و بررسی پرداختند و اجرای کودتا را در تقدم اول قرار دادند؛ زیرا در صورت موفقیت کودتا، دیگر نیازی به تهاجم نظامی عراق نبود. ضمن اینکه شکست کودتا با توجه به نقش محوری ارتش در اجرای آن، میتوانست موقعیت روحی و روانی آن را متزلزل کند. همچنین بنابر برخی گزارشها، رهبران عراق از ناحیه هوایی ایران بسیار نگران بودهاند؛ بنابراین وقوع کودتا میتوانست تا اندازهای نگرانی عراق را که در اندیشه تجاوز به ایران بود، نیز برطرف سازد. سرانجام با شکست کودتای نقاب و فرار عناصر کودتاچی به عراق و تشریح وضعیت نظامی ایران، عراقیها که از چندماه قبل برای تجاوز به ایران در آمادگی به سر برده و همزمان با کودتای نقاب نیز در ۲۰ نقطه مرزی درگیری ایجاد کرده بودند، بر نقل و انتقالات خود افزودند و سرانجام در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ تهاجم سراسری خود را آغاز کردند.
با توجه به آنچه که توضیح داده شد، تهاجم عراق به ایران در واقع تهاجم به یک انقلاب بود. بهعبارت دیگر، ایران بهای انقلاب خود را پرداخت؛ زیرا راهحلهایی که فراروی خود داشت، امکان ممانعت از وقوع جنگ را از میان برده بود. ایران برای جلوگیری از وقوع جنگ که زمینههای آن به نحو اجتنابناپذیری در حال شکلگیری و تکوین بود، سه راه حل شامل «بازدارندگی»، «یارگیری سیاسی» و «ارائه امتیاز» فراروی خود داشت. قدرت بازدارندگی ایران ظاهراً به دلیل وضعیت نیروهای ارتش کاهش یافته بود و نیروهای انقلابی نظیر سپاه و بسیج نیز از لحاظ امکانات در وضعیت مناسبی قرار نداشتند. حضور لیبرالها در رأس هرم قدرت سیاسی در این مقطع، عوارض نامطلوب و غیرقابل جبرانی بهدنبال داشت؛ زیرا لیبرالها به لحاظ بینش و تفکر و عدم درک ماهیت و مبانی انقلاب، قادر به حل معضلات انقلاب نبودند. بنیصدر در حد فاصل اسفند سال ۱۳۵۸ تا شهریور سال ۱۳۵۹ علاوه بر ریاست جمهوری، بهعنوان فرمانده کل قوا منصوب شده بود؛ لیکن نه تنها نیروهای انقلابی را منزوی کرد؛ بلکه در به کارگیری ارتش برای بازدارندگی در برابر عراق نیز ناتوان بود.
یارگیری سیاسی و مشارکت در یک ائتلاف سیاسی منطقهای یا جهانی نیز بهدلیل فقدان ثبات سیاسی در کشور برای تصمیمگیری و همچنین بهدلیل ماهیت انقلاب اسلامی عملی نبود؛ زیرا وضعیت کشور مانع از شکلگیری روابط سیاسی پایدار بود. ضمن اینکه ارائه امتیاز آشکار نیز کاملاً با خط مشی انقلاب در تضاد بنیادین بود و عملاً هیچگونه تاثیری در ممانعت از وقوع جنگ نداشت و تنها میتوانست زمان آن را به تأخیر اندازد. در نتیجه مردم ایران بر پایه هویت جدیدی که با انقلاب اسلامی کسب کردند، تهاجم عراق را در چارچوب سیاستهای آمریکا و با هدف براندازی نظام انقلابی حاکم بر ایران تفسیر و به دفاع در برابر متجاوزین مبادرت کردند.
انتهای پیام/ 113