به گزارش خبرنگار دفاعپرس از زاهدان، شهید «غلامحسن خدری» یکم دی ماه ۱۳۳۹، در شهرستان زابل دیده به جهان گشود. پدرش عباس نام داشت و مادرش فاطمه، تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. آبان ۱۳۶۰ ازدواج کرد و صاحب سه فرزند شد. به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و نهایتا شانزدهم اسفند ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ در شلمچه به شهادت رسید. مزار وی در بهشت مصطفی شهرستان زاهدان واقع است. برادرش غلامحسین نیز به شهادت رسیده است.
در فرازی از وصیتنامه این شهید آمده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
اینجانب غلامحسن خدری وصیت نامه خود را در حالی مینگارم که عازم کربلای حسین (ع) در صحت کامل عقل و جسم است هستم.
به نام خداوند بخشاینده مهربان. به نام آن کس که قطرات پاک را در سیره وجود بنهاد و به نام آن کس که آدمی را آفرید و نام آدم را بر او نهاد، اما تنها نامی بر او نهاد و آدم بودن و آدم شدن را به خود او واگذار نمود. آری صحبت از انسان شدن است و خدا آفرید انسان را نه کامل بلکه، ناقص و کامل شدن را به خود آدمی تخصیص نمود. آری انسان در کالبد انسان، خلاصه نمیشود، بلکه ابعاد گستردهای دارد و گفتیم که انسان را ناقص آفرید و کامل شدن را در شناخت خویش خواند و آن هنگام بود که ندای ملکوتی «من عرف نفسه فقد عرف ربه» را بر راستای حقیقت بودن به صدا در آورد. چه بگویم و یا چه بنویسم. هر چه فکر میکنم که نمیتوانم قلم قاصر و زبان عاجز، خواهند بود، تا بتوانند احساسات درونی را در این لحظه بیان کنم و باز میخواهم بنویسم.
چند کلامی برای بازماندگان، برای آنان که قلب خویش را سنگ صبوری از بلاها و دردها کرده و وجودشان را سپر بلایی ساختهاند و با صبرشان اجری همچون اجر شهید میبرند. سخن از شناخت خویشتن کردیم، آری چه مشکل است شناخت، چه پیران ۷۰ سال عبادتی که خویش را نتوانستند بشناسند و در یک آن و در یک لحظه از قله بلند انسانیت به پایینترین درجه از آدمیت رسیدند. انسان همیشه در محل زندگی دو سیر را که یکی سیر نزولی و دیگری سیر صعودی است، طی میکند. نزول انسانی همیشه آسانتر از صعود آنها بوده همچون صعود به قله کوهی و یا بالعکس سقوط یا نزول از آن. این یک قیاس کوچک از وقایع هستی اوست. آری هنگامی رسیده است که باید دیگر وداع کنم از هر کس از هر چیز از این دنیای فانی. خدایا من عشق به صعود که نهایتش رسیدن بـه تــو است دارم و حال که در مقدسترین مکان دنیوی در این دانشگاه، ایثار و معرفــت ایــن حجله گاه خونین یاران این دشت وسیع انسانیت، این حرم پاک شهیدان، حضور دارم، خود را از همه اوقات و زمانها ضعیفتر حس میکنم. خدایا نمیدانم با چه رویی دست نیاز به سوی تو دراز کنم.ای کسی که هستیام از توست و مرگم به سوی توست، با کوله باری پـــر از گناه به سویت آمدهام، گناهانم به قدری است که روی سر بر سجده و تربـت پـاکـت مینهم و ندای الهی العفو را به درگاهت سر میدهم، شاید که مورد عفوت قرار بگیرم. هدفم از نوشتن وصیت نامه این نیست که دلی را بسوزانم و یا اینکه بخواهم چهرهای گریان و یا بخواهم اثری و نشانی از خود بگذارم. بلکه تنها نوشتن آن به این خاطرات کـه میخواهم آنچه را که در آخرین لحظات عمرم به فکرم میرسد به نگارش درآورم، شاید کلماتی را بیان کنم که تنها آنها بتوانند مسیر زندگی آیندگان و بازماندگانم را مشخص نماید و آنها با درک و باور مسیر این مطلب که مهمتر از مسئله جان و جسم آدمـی هـدف اوست و این انسانهای واقعی هستند که میتوانند تاریخ را دگرگون کنند و آینده را بسازند.
من در این روز و در این مکان مقدس خواستههایی از بازماندگانم دارم که امیدوارم آنها را انجام دهند، حال که همگی شاهد هجوم و فشار ابرقدرتها از هر طرف به سویمان و هم رژیم وابسته به این ابر جنایت کاران که عراق هست نیز از یک طرف هر روز خونابههایی و هر روز جویهایی از خون را در مملکت اسلامی به پا میکند، هر روز کودکان در بغل مادر و هر روز که چه جوانهایی به وسیله بمبارانهای وحشیانه به خاک و خون میغلتند و در این برهه از زمان که ماهیت و موقعیت اسلام در خطر است و پیر جماران این نایب برحق مهدی (عجل الله تعالى فرجه الشریف) اکنون بعد از خدا به شما ملت مینگرد. آری میدانم که شما فریادی غیر از «اماما ما اهل کوفه نیستیم» ندارید و وفاداری خودتان را به امام امت و خداوند ثابت کردهاید. اما سخنم این است که هیچ گاه مگذارید مصائب و مشکلات شما را از پای درآورند. زیرا که انسان هیچگاه به سعادت نمیرسد مگر اینکه در راه آن عزیزترین کسان خود را در راه اهداف خویش از دست بدهد و رسیدن به هدف میسر نمیشود الا مگر با ایثار و از جان گذشتگی.
کلامی چند با پدر عزیزم میگویم: یاد آن صورت که بر رویش چین و چروکها نقش بسته میافتم، آری هر چند صورتت یادآور دردی دائمی و بزرگ است. پدر عزیز میدانی که تو چه رنجها کشیدی و قلبت را چنان استوار و مقاوم گرفتی که کوه در مقابلت ادای عجز میکرد صحبت و سخنم با توست. تویی که فرزندانی تربیت نمودی که توانستند صحت اسلام را حفظ کنند و غم از دست رفتن عزیزانت را به دل کشیدی، از تو طلب عفو و بخشش دارم و امیدوارم که اگر از من بدی دیدی از من در گذری و از تو میخواهم که امام مان را هیچگاه تنها نگذاری و سعی کنی زندگی را از دریچه این دنیا ننگری و برایم ناراحت نشوی، زیرا که من به تنها آرزوی گمشدهام که همان شهادت بود رسیدم. آخرین کلمهای که میتوانم بگویم این است که دوست دارم پدر عزیز درست است که اگر سواد زیادی نداشتی، اما قلبت دانشگاهی بزرگ برای ما بود و افتخار میکنم که سعادت داشتم که الگویی همچون شما داشته باشم؛ و توای مادر عزیزای زینب دوران،ای اسوه صبر و مقاومت،ای شیر زن صحرای کربلا نامت را بر لب میآورم، بی اختیار اشک از چشمانم روان میشود. حال که سرود رفتن را میسرایم در این دشت وسیع شهیدان، به یاد تو میافتم. به یاد مهربانی هایت به یاد گذشته هایت در زندگی، آری تو نیز قلبی آکنده از دردها داشتی، غم از دست رفتن فرزند عزیزت شهید غلامحسین و دردهای دیگر، نتوانست قامتت را خم کند و تو نیز به استواری کوه فرزندانت را در دامن پاکت پروراندی و درس ایثار و از خودگذشتن را به آنها آموختی. شیر پاکت قطرهای خون شد که در راه خدا فرزندانت را ایثار کردی و مادر عزیزم و حال آرزو دارم زحمات شبانه روزی که برایم کشیدهای حلالم کنی و از تــو میخواهم موقع شهادتم شاد باشی و گریه و زاری نکنی و افتخار کن که دومین فرزند حقیر خانواده ات نیز به شهادت رسیده. همان شهادتیست که مدتی دنبال رو آن بودم و امید آن که در این مسافرت پرتلاطم و بسی مشکل به این آرزو برسم و این موقعیت است کـه بنده عزم را جزم کرده و آماده حرکت به کربلای حسین (ع) میباشم انشاء الله.
سلام بر خواهرانم، سلام بر عزیزانم و سلام بر بازماندگانم و سلام بر کسانی که آینده سازان این جامعه اسلامی هستند و سلام بر شیرزنان تاریخ و از خودگذشتگان این دنیا خواهران عزیز صبر را پیشه خود سازید که همانا صبر و رستگاری ما در دنیا و آخرت همین خواهد بود و بر شهادتم خوشحال باشید که امید است همچنین باشد.
سلام مرا به یکایک خانواده و خویشان و اقوام برسانید.ای خواهران و برادرانای حامیان قرآن وای دشمن مستکبران، اگر من شهید شدم لباس هایم را از تنم در نیاورده و مرا غسل ندهید، امید است صاحب حق نظر لطفی کرده و مولایم در موقع شهادتم حاضر شده و مرا با دست مبارک خویش غسل دهد؛ و اکنون که خداوند عزوجل این سعادت را نصیب بنده حقیر خــود گردانیده سپاسگزارم و شکر او را به جا میآورم که مرا در ردیف رزمندگان جبهههای نور علیه ظلمت قرار داده و مدیون لطف بیکران او میباشم و اکنون روز، روز امتحان است.
اما فرزندان سلام، شما را توصیه به صبر و جهاد در راه خدا میکنم و بدانید که این دنیا و این جهان سست بنیاد است و زودگذر. در مراسم و جلسات و دعاهای مختلف شرکت جسته به خداوند تبارک و تعالی توکل کنید که توکل مایه خیر و برکت است.
حدیثى بسیار جالب در نظرم آمد که مناسب بود آن را به نگارش درآورم. «القلـب حــرم الله فلا تسکن حرم الله غیر الله»
کلامی با توای همسر عزیزم:
سلام علیکم طاهره جانم سلام بر توای شیرزن محترم، سلام بر توای مجاهدگر فی سبیل الله، سلام بر توای اسوه تقوی و از خودگذشتن.
سلام بر توای محبوبۀ دنیوی من، سلام بر توای هاجر زمان، سلام بر توای کوه استوار، سلام بر توای زینب (س) صابر، عزیزم هر چه برایت در وصفت هر چه بنویسم حقاً که کم گفته و کم نوشتهام، چه کنم مسئولیت بس دشواری است خدا بهتر میداند که شما را چقدر دوست دارم. لکن چه کنم که دوستی با تو و همکاری با تو خیلی کم بود و در این مدت نتوانستم آنچه حقت و وظیفهام بود ادا نمایم. چه کنم دوستی خدا اینقدر زیاد است که دیگر دوستی با دوستان فراموش کردنی است. حالا که عازم کربلای حسینم امیدوارم صابر و استوار بوده و زحمات و رنجهای متحمل شده از طرف اینجانب را حلال کرده و مرا عفو بنمایید.
میدانم خدا چقدر به شماها مباهات و افتخار میکند. امید است به همین افتخار و مباهات الهی باقی بمانی و از پدر و مادرت و برادران و خواهرانت برایم طلب عفو و بخشش نموده که میدانم و قبول دارم که هر چه دارم و هـر چـه هـستـم لطف و مدیون زحمات این عزیزان بوده و خدا را شکر میکنم که در این مدت زندگیام با آنها درسی خوب و بسیار مناسب را گذراندم. درس زندگی کردن و از خود گذشتن را از این خانواده آموختم. الهی به حق و عظمت و بزرگیت که همه شان را حفظ و محافظت بفرما انشاءالله. اما خود شرمندهام که آنچه وظیفهام بوده ادا نکرده و نتوانستم، خدا گواه است کـه بنـده کوششم را کردم و بیشتر از این قدرت اداء تکلیف را نداشتم. امید است بعد از بازگشت انشاء الله تعالی آنچه وظیفهام بوده و عمل نکردهام انجام دهم.
اماای پسر عزیزم وای دختر بزرگوارم جناب آقای مصطفی خدری و محدثه جـان بـه خدا قسم این قدر به شما افتخار میکنم و اینقدر از او راضی هستم، چون فرزندی به من عنایت کرده که در این مدت بارها خواسته قلبش بود که با من همراه به جبهه بیاید. شما کوچکید، اما قلبتان بسیار عظیم و بزرگ است. پدر اگر اسلحهام به زمین افتاد او را بی درنگ برگیر و به طرف دشمن خون آشام هجوم بر و مردانه آنها را به فلاکت برسان. پــدر جان این را به خود بقبولانید که پسرتان در راه حق گام برداشت و از هیچ گونه سختی و مشکلاتی هراس به دل راه نداده و شما هم انشاء الله تعالی این چنین باشید.
بنده در خواب امام را زیارت نمودهام و ایشان وعده پیروزی و شهادتم را نوید و بشارت داد و وعده شهید خدری هم همین بود. حالا که لطف بی پایان الهی و اجل بر ایــن است که دیگر برنگردم، شما بر شهادتم افتخار نموده و صبر و تقوی را پیشه خود نموده و همیشه در حال مجاهدت و مهاجرت به سوی الله کنید.ای فرزندان و عزیزانم اگر ناقص و کم بود، با عرض معذرت و، چون همین الان عازم کربلای حسینم (ع) و حسین (ع) دعوتم نمود، و توصیه میکنم به چند مطلب:
۱- قرآن زیاد تلاوت نموده و ذکر زیاد بـه جـا بیاورید. نمازهایت را طولانی کن که رستگاری در همین جاست. در مراسم و جلسات مذهبی و سیاسی و دعاهای مختلف شرکت کن و شما تنها کسی هستی که از مادر غریبت و خواهر مهربانت مواظبت میکنی؛ و همیشه قرص و محکم و دلی قوی داشته باش، خواهرت را همیشه در جهت مطالب فوق توصیه کرده و حجابش را مواظب باش و توصیه کن که اگر خواستی راه پدرت را ادامه دهی، همان حجاب است و بس، و مطالب دیگری که تذکر دادم؛ و از توای همسر عزیزم عاجزانه خواستارم برای حفظ مسئولیت در جامعه و بعد مواظب فرزندانم باشید و همیشه یار و یاورشان باش و همیشه با آنها خوش رفتاری کن و توصیه به کارهای نیک کن و خود نیز چنین باش. دوست دارم زینب (س) و هاجروار مقاوم بوده و فرزندانم را خوب تربیت کنی و همیشه دنبال مسائل و مشکلات آنها جهت رفع این موارد باش؛ و همسرم دوست بدار آنچه را که خود دوست داری و برهان آنچه را که خدا برهانید. با پدر و مادرم و خواهرانم و دیگر بازماندگانم مهربان باش و هیچ وقت قلب آنها را از دوری خود نرنجان که امید است احترام به این مایه خیر و برکت خانه مان گردد خود را یک مدت جایم بگذار و بدان که چقدر محبت به دیگران و بزرگان و سروران و عزیزان لذت دارد. نیک باش که خدا نیکوست و سلام بر عزیز دیگر اشرف خانم بزرگ امید است مرا حلال نموده و از حق خود بگذری و امید است همچون که تا به حال صابر و مقاوم بودهای، همین طور باقی بمانی. بنده در رابطه با اوصاف شما هر چه بگویم کم گفتهام و زبان و قلمم از نگارش مطالب قاصر است. شما اینقدر عظمت در نزد خدا خواهید داشت که هیچ بندهای را خدا به جز شهدا و صالحان خداوند نخواهد داد و امیداست به فرزندان شهید خوبی کرده و همیشه مربی آنان باشی. امید است بار دیگر برگردم وآنچه که تکلیف بر گردنم بوده اداء نمایم.
سلام بر محسن عزیز و بزرگ سلام بر نجمه خانم شریف و سلام بر مفید و صادق و سلام بر یکایک شما اهل بیت امید است به آنچه شهید عزیز و بزرگتان فرموده جامه عمل پوشید و مرا از دعاها و خیرات و برکاتتان محروم نسازید. عموی حقیرتان خدری؛ و همسر عزیزم، اشرف جان و بدانید آنچه را که در اوصاف و موارد ذکر شده همسرم بوده و نگاشتهام کاملاً روی شما صدق میکند و، اما بالاتر شما کسی بودهاید که در جلوه گه حق امتحان پس داده و استوار و محکم بودهاید و من هم به چنین همسری افتخار میکنم. از دوری و شهادتم نگران و پریشان نباشید و سعی کنید همیشه در کنار همدیگر شما با هم زندگی خوشی را بگذرانید. دیگر وقت وداع و خداحافظی و وقـت از هـم جـدا شدن نامه وقت برداشتن خودکار از روی سرنوشت. خدایا آگاه باش که بنده جز اهداف مقدسه اسلامی به چیز دیگر جز رضای تو نمینگرم و از تو توفیق در این راه را طلب دارم؛ و همیشه و در همه جا توکل بر خدا نموده و راه حق را بپیمایید. دیگر عرضی نیست و خدا لعنت کند، مخالفین به بیت و سنت رسول اکرم (ص). تمام موارد و نگارشات توسط دست خط اینجانب بوده و کاملاً تأیید میباشد امید است خداوند مهرتأیید بر آن بزند.
توصیهای به برادران پاسداران ناحیه غرب امید است مرا عفو نموده و اگر کوتاه مدتی در بین شما بودم و الان نیستم مرا در نمازهای شب در موقع پاس و نگهبانی در دل شب از خدا برایم طلب مغفرت نموده و بنده تا موقعی که زنده باشم، دعاگویی شما عزیزان هستم؛ و عزیزان پاسدار لباس شما و هدف و مسئولیتتان بس سنگین و مقدس است و مواظب اعمال و رفتارتان باشید، شیطان در هر جا و هر مکان کمین کرده، تا بزرگترین ضربه پلید خود را به شما سبزپوشان و حافظان حامیان به نظام جمهوری بزند. پس موظب و آگاه باشید و با دشمنان داخلی و خارجی و مزدوران شرق و غرب مردانه بجنگید که این رزم کردن و از بین بردن دشمن سعادت دنیایی و اُخروی شما است. توکل بر خدا نموده و صبر و جهاد را پیشه خود سازید و این بار مسئولیت سنگینی را به دوش کشیده و به سر مقصد پیروزی نهایی برسانید. همیشه و همه جا یار و یاور مظلومان و دشمن ستمگران باشید و از کلامهای شیوای امام درس گرفته و جامه عمل بپوشید. مرا در دعای کمیل و توسل و دیگر دعاها محروم نسازید، امید است خداوند عنایت خاص دیگر به شما عزیزان داشته باشد که دارد و سلام گرم و صمیمانهام را به یکایک پاسداران برسانید؛ و سلام مرا به امام جمعه حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای عبادی و دیگر روحانیت برسانید و بگویید که مرا از دعای خیر و سعادت خود در نماز جمعه و دیگر جاها محروم نسازند. التماس دعا.
دعاگوی همگی شما
برادر کوچکتان حقیر خدری
۱۳۶۵/۱۰/۰۳
انتهای پیام/