در گفت‌وگو با دفاع‌پرس مطرح شد؛

روایت سربازی که از میان آوار موشک‌باران سپاه البرز زنده بیرون آمد

این روایت جان‌فشانی و دلهره، تصویری زنده از لحظات نفس‌گیر نبرد و پیوند عاطفی میان سربازان و خانواده‌هایشان و در عین حال یادآور فداکاری‌هایی است که باید ثبت شوند تا نسل‌ها بفهمند بهای امنیت چقدر است و چرا باید آن را قدر دانست.
کد خبر: ۷۸۴۸۰۷
تاریخ انتشار: ۲۲ مهر ۱۴۰۴ - ۰۷:۰۰ - 14October 2025

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از البرز، تیرماه ۱۴۰۴ و در جریان جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، ساختمان سپاه استان البرز مورد اصابت موشک‌های رژیم صهیونیستی قرار گرفت و جمعی از سرداران، پاسداران، سربازان و مردم عادی به شهادت رسیدند و جمعی نیز مجروح شدند.

«محمدیاسین میرسلیمی» سرباز و مجروح این جنگ ۱۲ روزه کسی است که تا آخرین لحظه دست در دست شهید «رمضانعلی چوبداری» داشت و بر اثر شدت انفجار و تخریب ساختمان زیر آوار گرفتار شد، اما پس از ساعاتی توسط امدادگران نجات یافت. وی در گفت‌وگو با دفاع‌پرس، از آن لحظات سخت و نفس‌گیر روایت کرده است. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

سربازی که از میان آوار موشک‌باران سپاه البرز زنده بیرون آمد/ او ماند تا روایت کند

میرسلیمی اظهار داشت: من سرباز معاونت روابط عمومی سپاه استان البرز هستم. روز واقعه هم مانند همیشه در محل کار حاضر و مشغول به کار بودیم. نزدیک اذان ظهر بود، آقای چوبداری از من خواست تا درب حسینیه را باز کنم؛ کلید را برداشتم و به سمت راهرو حرکت کردم که صدای انفجار مهیبی در سالن و ساختمان پیچید و مرا پرتاب کرد.

این مجروح جنگ ۱۲ روزه مطرح کرد: صدای شکستن شیشه‌ها و انفجار‌های پی در پی تمام تمرکز ما را بر هم ریخته بود و نمی‌دانستیم چه کنیم. آقای چوبداری از اتاق بیرون آمد و بچه‌ها را به آرامش دعوت می‌کرد و همزمان از ما می‌خواست ساختمان را ترک کنیم. از راه‌پله به سمت پایین حرکت کردیم و به طبقه دوم رسیدیم.

میرسلیمی افزود: صدای انفجار دوم سرعت بچه‌ها و ریزش ساختمان را بیشتر کرد. دود و خاک و آتش همه جا را فراگرفت، مسیر مشخص نبود و نمی‌توانستیم مقابل پاهایمان را ببینیم. آقای چوبداری دست مرا گرفت و کشید و گفت: «میرسلیمی بدو». همه به سمت پایین در حرکت بودیم. ما جلوتر و سربازان دیگر پشت سر ما بودند و سروصدای عجیبی به راه افتاد. تا طبقه اول دست آقای چوبداری در دست من بود و با هم می‌دویدیم.

وی ادامه داد: به درب خروجی ساختمان رسیدیم، قصد خروج داشتیم که ساختمان ما هدف اصابت موشک سوم قرار گرفت. موج انفجار شدید بود و هر کس را به سمتی پرتاب کرد و ساختمان فرو ریخت. من و آقای چوبداری هم هر یک به سویی پرتاب شدیم. من مقابل درب ورودی افتادم، اما نمی‌دانم چه اتفاقی برای آقای چوبداری افتاد، اما ریزش ساختمان را می‌دیدم.

این مجروح جنگ ۱۲ روزه اظهار داشت: زیر آوار گیر کرده بودم و بی‌هوش شدم و دیگر چیزی نفهمیدم. نمی‌دانم چقدر طول کشید، اما وقتی به هوش آمدم، بالای سرم را نگاه کردم، تکه‌های بلوک و سیمان را می‌دیدم که در اندازه‌های مختلف بر زمین می‌ریخت. برخی از آنها روی بدنم می‌ریختند، اما دردی را احساس نمی‌کردم و فقط نظاره‌گر بودم.

میرسلیمی عنوان کرد: صدای اذان می‌آمد، حجم دود و آتش به‌قدری زیاد بود که نور آفتاب را نمی‌دیدم، آنچه می‌دیدم دود بود و سیاهی. نمی‌دانستم چه اتفاقی برای چه کسی افتاده است، هر طرف را نگاه می‌کردم همه‌جا تاریک بود. هیچ‌کس را نمی‌دیدم، گوشم سوت می‌کشید، نگاهی به خودم انداختم، سر و دستانم بیرون از آوار بود، اما بدنم زیر آوار گیر کرده بود.

وی توضیح داد: چند بار تلاش کردم خودم را از زیر آوار بیرون بکشم، اما با هر تکان‌خوردنِ من، حجم زیادی از سنگ و خاک و شیشه روی بدنم می‌ریخت و همین سبب شد دیگر تکان نخورم تا شرایطم بدتر نشود و اگر کسی از آنجا عبور کرد، سر و دستانم که بیرون از آوار بود را ببیند و مرا نجات دهد.

سربازی که از میان آوار موشک‌باران سپاه البرز زنده بیرون آمد/ او ماند تا روایت کند

میرسلیمی ادامه داد: احساس کردم به آخر خط رسیده‌ام؛ ولی برای زنده ماندن تلاش می‌کردم، اما از یک جا به بعد که نتیجه نگرفتم خسته و ناامید شدم، دست و زبانم قفل شده بود، هیچ‌چیز به مغزم خطور نمی‌کرد، فاصله‌ای تا مرگ نمی‌دیدم، اشهدم را خواندم و سرم را روی بلوک سیمانی که آنجا بود گذاشتم و در همان حال از هوش رفتم.

وی مطرح کرد: دوباره به هوش آمدم، این بار از حجم دود کاسته و بر نور آفتاب افزوده شده بود، داخل و خارج ساختمان را می‌دیدم. چند نفر در محوطه بیرون از ساختمان در پی مجروحان و شهدا بودند، صدای آنها را می‌شنیدم و شروع به فریاد زدن کردم: «کمک، من اینجام، کمک» صدایم توان چندانی نداشت، نفس کشیدن برایم سخت شده بود، اما تلاش کردم.

این مجروح جنگ ۱۲ روزه گفت: سر و دستانم بیرون از آوار بود و امدادگر‌ها مرا پیدا و از زیر آوار خارج و به آمبولانس منتقل کردند و به سمت بیمارستان به راه افتادند. لحظات نفس‌گیر و جدال میان مرگ و زندگی تمام شد. وارد آمبولانس که شدم، دوباره از هوش رفتم و دیگر چیزی متوجه نشدم. چشمانم را که باز کردم، خودم را روی تخت بیمارستان دیدم و نظاره‌گر تلاش‌های کادر درمان بودم که سراسیمه به دنبال درمان مجروحان بودند.

میرسلیمی در پاسخ به سوال خبرنگار دفاع‌پرس در خصوص شرایط دشوار زیر آوار نیز اظهار داشت: بیشترین فکری که به ذهنم خطور می‌کرد، این بود که آیا بار دیگر خانواده‌ام را می‌بینم؟ آیا کسی مرا پیدا خواهد کرد؟ آیا فرصت دوباره زندگی کردن را خواهم داشت؟ سرنوشت آقای چوبداری هم فکرم را مشغول کرده بود و نمی‌دانستم سالم مانده یا مجروح و یا شهید شده است؟

وی در خصوص دلیل حضور خود در محل کار توضیح داد: می‌دانستیم که سپاه البرز یکی از اهداف اسرائیل است و بار‌ها در پادگان با دیگر سربازان در این‌خصوص صحبت می‌کردیم، حتی روز قبل از حمله هم در منزل با مادرم در این باره صحبت می‌کردیم و مادرم تأکید داشت که هر کشوری در شرایط جنگی باشد، سربازانش باید از آن دفاع کنند. حرف‌های او برایم قوت قلب بود و انگیزه‌ام برای حضور در محل کار را چند برابر می‌کرد.

این سرباز وطن گفت: پدر و مادرم زمان حادثه در کرج حضور نداشتند و به طالقان رفته بودند و وقتی خبردار شدند، به کرج بازگشتند، اما خواهر و دایی من مقابل درب بیمارستان حاضر شدند و دایی‌ام موفق شد به داخل اورژانس بیاید و از حالم جویا شود، وقتی مطمئن شد زنده هستم به خانواده خبر داد تا آنها نیز نگران نباشند. روز‌های بعد که خانواده‌ها امکان حضور در بیمارستان را داشتند، مادر و پدرم را دیدم و از دیدن آن‌ها خوشحال بودم.

میرسلیمی ادامه داد: روز‌های اول در بیمارستان شرایط مناسبی نداشتم و نمی‌دانستم برای سایرین چه اتفاقی افتاده است. پس از چند روز که حالم مساعد شد، در فضای مجازی به دنبال خبری از شهدا و مجروحان بودم، اسامی تک تک دوستانم را در میان آمار شهدا می‌دیدم و با دیدن اسامی آن‌ها بی اختیار اشک از چشمانم جاری می‌شد. دلم می‌سوخت هم برای آن‌ها که رفتند هم برای خودم که مانده بودم.

وی افزود: اعتراف می‌کنم لابه لای اسامی به دنبال نام آقای چوبداری بودم، اما نه از او خبری داشتم و نه خانواده و همکاران چیزی می‌گفتند، همه از خوبی حالش خبر می‌دادند، اما نمی‌دانم چرا نمی‌توانستم باور کنم او از میان آن همه دود و آتش و آوار سالم و زنده بیرون آمده باشد؛ البته بعداً متوجه شدم که خانواده زودتر از من از ماجرای شهادت و زیر آوارماندن وی خبردار شده‌اند، اما به خاطر شرایط جسمی و روحی، آن را عنوان نکردند.

میرسلیمی توضیح داد: روز چهارم بود که در میان اخبار خبرگزاری بسیج، خبر شهادت آقای چوبداری را دیدم، چشمانم را با دست مالیدم، فکر کردم اشتباه دیده‌ام، صفحه گوشی را بالا و پایین کردم، خبر درست بود، من یار و همدم همیشگی را از دست داده بودم و دیگر دستان گرمش را نداشتم، او برایم مانند یک برادر بزرگتر بود و من اکنون او را از دست داده بودم، سخت بود، باورش خیلی سخت بود.

وی خاطرنشان کرد: پتو را روی سرم کشیدم و فقط دلم می‌خواست با لحظات با او بودن فکر کنم. نمی‌خواستم قبول کنم دیگر ندارمش. به دخترش فکر می‌کردم که چقدر برای به دنیا آمدن و دیدنش ذوق داشت. گریه اجازه نمی‌داد آرام شوم. نمی‌توانستم آرام باشم. برای خودم گریه کنم یا برای همکارانم؟ رفیق شفیقم، یا نبودن همراه و همدمم در محل کار؟

این مجروح جنگ ۱۲ روزه در خصوص میزان مجروحیت ود نیز اعلام کرد: ریه، دنده‌ها و ستون فقرات و مهره‌های کمرم در این حادثه آسیب دیدند، گوش سمت راستم نیز دچار پارگی پرده شده و عصب شنوایی‌ام هم آسیب دیده است. در ناحیه کمر نیز سوختگی نسبتاً عمیقی دارم. در حال حاضر بهتر هستم، اما درمان را ادامه می‌دهم.

سربازی که از میان آوار موشک‌باران سپاه البرز زنده بیرون آمد/ او ماند تا روایت کند

میرسلیمی با تاکید بر حضور سربازان به عنوان نیرو‌های خط مقدم مقابله با دشمن نیز تصریح کرد: دشمن به دنبال فرار ما از مهلکه و خالی‌کردن پادگان‌های نظامی به‌عنوان خط مقدم داخل شهرهاست و ما نباید بگذاریم به اهدافش برسد. باید هر طور شده نقشه‌های دشمن را نقش بر آب و آنان را ناامید کنیم. ما در قبال شهدا مسئولیم و وظیفه داریم راه آنها را ادامه دهیم.

وی گفت: شهدایی که تا آخرین نفس جنگیدند و از میان ما به آسمان پرکشیدند، علایق و دلبستگی‌هایی داشتند، اما دفاع از وطن را بر همه چیز ترجیح دادند و با وجود همه تهدید‌ها حضور در خط مقدم را انتخاب کردند و خداوند هم پاداش این فداکاری آنان را با شهادت داد، بنابراین برماست که محکم‌تر از قبل بایستیم و آینده این سرزمین را بسازیم و شاهد پیشرفت‌های روزافزون آن باشیم.

میرسلیمی افزود: دشمن بداند ما مردم ایران تا آخرین قطره خون ایستاده‌ایم و از این مرزوبوم دفاع می‌کنیم، به‌هیچ‌عنوان عقب‌نشینی نخواهیم کرد و به دشمن اجازه نخواهیم داد به اهداف پلید خود دست یابد. قطعاً انتقام خون شهدا را نیز خواهیم گرفت. آقای چوبداری همیشه در صحبت‌هایش تأکید داشت که جنگ امروز، جنگ رسانه است و ما باید میدان‌دار این جنگ باشیم و تمام‌قد در مقابل دشمن بایستیم و با او مقابله کنیم.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار