روایت جانباز شیمیایی از تلاش نافرجام برای اعزام به جبهه

«سرهاد مدنی»، جانباز و پیشکسوت دفاع مقدس، یکی از رزمندگان دوران جنگ است که خالصانه سلاح ایمان در دست داشته و پس از حضور چندین ساله در میادین جنگ، این بار در قامت استاد دانشگاه و دبیر آموزش و پرورش، قدم در مسیر رشد علمی و فکری جامعه گذاشته است.
کد خبر: ۷۸۶۳۳۶
تاریخ انتشار: ۲۷ مهر ۱۴۰۴ - ۱۱:۲۳ - 19October 2025
به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از استان اردبیل، آیا می‌دانستید که جنگ و جبهه و شهادت نیز ادبیات خاص خود را دارد؟ ادبیاتی که با واژه‌های ایثار و از خودگذشتگی شکل یافته و جمله‌جمله سطر‌های دفتر حماسه آن را کلماتی از جنس مقاومت، پایداری و عرقِ به مرز و بوم فرا گرفته است.

روایت پنهان جنگ که خبرنگار دفاع‌پرس را بهت‌زده کرد!
 
حال که مشغول ورق زدن این تاریخ حماسه‌وار هستیم، بیایید ذره‌ای به آنچه در هشت سال مقاومت و پایداری ملتی رخ داده، بیاندیشیم. به راستی چه عاملی سبب شد تا امروز پس از گذشتن چندین دهه، همچنان کلید واژه مقاومت ملت ایران، به مکتبی جهانی و همه‌گیر بدل شود؟
 
هر صفحه از دفتر حماسه هشت ساله ایران را ورق که می‌زنیم، خاطراتی به بلندای تاریخ را می‌بینیم که عناصر از خودگذشتگی در سطر سطر آن نقش بسته و نمود تجلی فرهنگ عاشورایی با مضامین ایثار و مقاومت را شکل داده است.
 
آنچه پس از این همه سال مشهود بوده، تا حدی توانسته به طرق مختلفی روایتی از واژه‌های ایثار را در کتاب کهن تاریخ ایران ثبت کند؛ با این وجود هستند لایه‌های پنهانی از جنگ و جبهه و شهادت که مکتوم مانده و به هر دلیلی، از تشریح ماحصل میادین جنگ و جبهه، باز مانده‌اند.
 
روایت‌هایی که بوی ایثار می‌دهند و خالصانه سخن از قهرمانانی می‌گویند که پس از گذشت سالها، همچنان بدون منّت، خادمان عرصه‌های مردمی در میادین علم و جهاد و آموزش هستند.
 
«سرهاد مدنی»، جانباز و پیشکسوت دفاع مقدس، یکی از همین افراد است؛ او که خالصانه سلاح ایمان در دست داشته و پس از حضور چندین ساله در میادین جنگ، این بار در قامت استاد دانشگاه و دبیر آموزش و پرورش، قدم در مسیر رشد علمی و فکری جامعه گذاشته است.
 
اولین بار دیدن او برایم تعجب‌آور بود؛ بعد که مصاحبه را شروع کرده و داستان جانبازی و مجروحیت او را شنیدم، بیشتر شوکه شدم؛ سال‌ها بود که به عنوان معلم خود او را می‌شناختم، اما حتی یک بار هم متوجه جانبازی شیمیایی او و ترکشی که در بدن به یادگار داشت، نشده بودم.
 
دفاع‌پرس: نخستین بار در چه سالی عازم جبهه شده و با کدام شهدا همرزم بودید؟
 
از سال ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۶ به طور متناوب و در چند مقطع در خدمت جبهه و جنگ بودم. در والفجر ۴ با شهیدان مهدی و حمید باکری آشنا شدم. مدتی را در لشکر ۵۷ لرستان بودم و از فرماندهان ارشد لشکر می‌توان به شهیدان شکاری و موسوی اشاره داشت. پس از مقطعی مجدد به لشکر عاشورا برگشتم و آنجا نیز فرمانده ما آقای اکبری بود.
 
اولین حضورم در سال ۱۳۶۲ بود و حدود ۱۶ سال داشتم و یک بار شهید باکری را از نزدیک دیدم. دقایقی برای گردان صحبت کردند. بعد از آنکه نماز جماعت را خواندیم و قصد حرکت به سمت اراضی تحت تصرف دشمن را داشتیم، در آن هوای تاریک، حمید باکری نیز چند دقیقه سخنرانی کرده و موقعیت جغرافیایی را تشریح کرد.

چندین تلاش نافرجام برای اعزام به جبهه
 
دفاع‌پرس: ماندگارترین خاطره شما از شهیدان باکری کدام است؟
 
سخنرانی ماندگار حمید باکری که پس از جنگ بسیار مشهور شد؛ من آنجا نبودم، اما خیلی وقت‌ها پیش این سخنرانی زیبا را خواندم. می‌گوید: یک روزی جنگ تمام می‌شود و رزمندگان امروزی به سه گروه تقسیم می‌شوند و پیشگویی این جوان متفکر جالب بوده است.
 
 این چنین تشریح می‌کند: عده‌ای غرق در ثروت شده و حال و هوای دوران جبهه و جنگ را فراموش کرده و دنبال رفاه و تجملات می‌شوند. عده‌ای بی تفاوت می‌شوند و نسبت به مسائل بی‌تفاوت عبور می‌کنند و گروه سوم نیز گروهی خواهد بود که با دیدن این شرایط دق مرگ می‌شوند و به نحوی احساس خستگی و ناامیدی می‌کنند که چرا شرایط به این نحو شد. به راستی که شهید حمید باکری جوان متفکر و صاحب اندیشه‌ای بود.
 
دفاع‌پرس: چگونه از میدان جنگ راهی کلاس درس شدید؟
 
برای بار نخست، در سال ۱۳۶۰ بود که می‌خواستم عازم جبهه شوم، اما به دلیل شرایط سنی، قبول نکردند. در سال ۱۳۶۱ بود که پس از پایان امتحانات خردادماه، با شهید «بهروز محمدی» که از دوستان من و جزء بچه‌های روستا‌های نمین بود، بار دیگر برای اعزام داوطلب شدیم.
 
من در آن مقطع از لحاظ فیزیکی لاغر بودم و بهروز کمی فربه به نظر می‌رسید. از آنجایی که از لحاظ جسمی و فیزیکی و دیگر ویژگی‌ها نیز از من بهتر بود، او را برای حضور در جبهه قبول کردند، اما من باز ماندم تا پس از یک و نیم ماه، شاهد شهادت بهروز باشم.
 
در نهایت و در سال ۱۳۶۲ بود که بالاخره پس از چندین تلاش ناموفق، مجوز من برای حضور در جنگ صادر شد و از همان ایام، رابطه من با جبهه و جنگ و بسیج شروع شد. از آنجایی که دانش‌آموز مقطع پایانی دبیرستان بودم، اسفند سال ۱۳۶۵ دیپلم را اخذ کرده و در کنکور نیز شرکت کردم.

بار‌ها اتفاق افتاد که در جبهه مجروح شده و پس از مداوا مجددا به میادین جنگ برگشتیم. شاید اگر امروز به مناطق مختلف بروید و رزمندگانی را که این چنین پس از مداوا به میادین جبهه بازگشتند را پیدا کنید، خاطرات و صحبت‌های زیادی برای گفتن داشته باشند؛ آنان که حتی برای تشکیل یک پرونده جانبازی نیز اقدام نکردند.
آن زمان در شلمچه بودم و از رادیو شنیدم که نتیجه کنکور تربیت معلم را اعلام کردند. یک روز مرخصی گرفتم که ببینم قبول شدم یا نه. به هر باجه روزنامه‌فروشی سر زدم گفتند تمام شده. 
 
یک آقا من را راهنمایی کرد و گفت در چهارراه نادری دکه روزنامه‌فروشی وجود دارد که می‌توانی از آنجا تهیه کنی. به خوبی به یاد دارم که روزنامه را از یک طناب آویزان کرده بودند که من نیز یک روزنامه خریدم و با مطالعه آن فهمیدم که از کد ۶۸ قبول شده‌ام.
 
بالاخره اواخر شهریور شد و به مرخصی آمدم. اوایل نمی‌دانستم کد ۶۸ چه بود و متوجه شدم که از علوم اجتماعی قبول شده‌ام. مجدد برای تسویه حساب به جبهه بازگشتم و روز ۱۲ مهر ۱۳۶۶، آخرین حضور من در میادین جبهه بود. از آن پس وارد دانشگاه تربیت معلم یا همان دانشگاه فرهنگیان شدم.
 
در شرایط جنگی، جنگ را به درس ترجیح می‌دهم
 
دفاع‌پرس: حضور در میادین جبهه سخت‌تر بود یا تدریس برای دانش‌آموزان در کلاس درس؟
 
شرایط اجتماعی تعیین می‌کند کدام یک سخت‌تر است؛ انسان همه چیز را اولویت‌بندی می‌کند؛ لذا زمانی که جنگ باشد، جنگ را به درس ترجیح می‌دهم. چون اگر در جنگ شکست بخوریم، تحصیلات نیز از بین خواهد رفت. پس این اولویت است که هر فرد خودساخته از کشور دفاع بکند تا اوضاع آرام شود بعد برود سمت درس و کلاس.
 
با اینکه در دوران تربیت معلم مجدد می‌خواستم در ارومیه به جبهه بروم، گفتند این شرایط بعد‌ها مشکل ایجاد می‌کند و احتمالا نتوانیم مجدد وارد دانشگاه شویم. به هرحال نتوانستم مجدد در خدمت جبهه باشم و پس از سپری کردن ۱۰ ماه در تربیت معلم، در نهایت آتش‌بس اعلام شد. 
 
دفاع‌پرس: کدام ویژگی جبهه سبب شد تا این‌چنین جنگ را به درس ترجیح دهید؟
 
درس ارزش والایی داشته و مهم است، اما زمانی که دشمن به خاک و خانه شما حمله می‌کند، باید اولویت‌بندی کرده و بگویید دفاع از کشور واجب و ضروری است و سرنوشت خاک و آینده مملکت در خطر خواهد بود. پس درس در اولویت بعدی خواهد بود.
 
بهترین مقطع زندگی‌ام، دوران حضور در میادین جنگ و جبهه بود
 
جنگ و جبهه در آن مقطع حال و هوای دیگری داشت؛ بهترین دوره زندگی‌ام همان دوران جبهه بود، چون همه رزمندگان، راستگو و درستکار و فداکار بودند. مثلا اگر یک شکلات داشتی یا آن را نمی‌خوردی یا تنهایی نمی‌خوردی. کسی در فکر ثروت‌اندوزی نبود. وقتی بعد از دو سه ماه به مرخصی می‌آمدیم برایمان تعجب‌آور بود، چون واقعا پول و مادیات مفهومی نداشت. 

آن دوره و جوانان آن دوره استثنایی بودند. این قابل وصف نیست. در لشکر ۵۷ ابوالفضل لرستان که من و دیگر دوستانم مجروح شدیم، اما همچنان می‌دیدم که با چه عشقی می‌جنگند! هیچ ترسی نبود. در فکر پول و ماشین نبودیم. فقط هدف این بود که دشمن یک وجب جلو نیاید. 
 
حال آنکه معلم شدیم و دانش‌آموز تربیت دادیم، تفاوت بسیاری با آن مقطع دارد. در آن زمان به یاد دارم که یک کلاس درس بودیم و ۱۰ نفر از همکلاسی‌های من شهید شدند؛ آن نسل، حماسه‌ای آفرید که تا سال‌ها سخن از آن گفته می‌شود.
 
بحران افزایش عوامل تاثیرگذار در نسل امروز
 
دفاع‌پرس: باتوجه به اینکه بیش از ۳۰ سال در کلاس درس تدریس داشته‌اید، آیا نسل امروز نیز توانسته از فرهنگ دفاع مقدس الگو بگیرد؟
 
امروزه تفاوت‌هایی میان دانش‌آموزان عصر حاضر با دانش‌آموزان آن مقطع وجود دارد. اکنون، الگوبرداری‌ها متفاوت‌تر شده است. مثلا در دوره دهه ۵۰ که کودکی ما بود، بیشتر تحت‌تاثیر خانواده بودیم، چون تلویزیون و ماهواره و فضای مجازی وجود نداشت و بیشترین اثر تربیتی را اول خانواده داشت و بعدا مدرسه.

در بین عوامل تاثیرگذار فرهنگی درحال حاضر من به عنوان معلم، تنها یک عامل هستم که بعد از من خانواده و فضای مجازی و.. نیز وجود دارد که همه آنها تاثیرگذار بوده و درصد اثرگذاری من روی دانش‌آموز کمتر خواهد بود. این درصد اثرگذاری نسبت به زمانی که فضای مجازی وجود نداشت بسیار کمتر شده است.
 
دانش‌آموز امروز محو فضای مجازی شده، چون تکنولوژی فرهنگ را تغییر می‌دهد. باید این تکنولوژی را در مسیر صحیح قرار داده و طریقه استفاده آن را آموزش دهیم، چون نمی‌توان گفت فضای مجازی تماما مخرب است؛ لذا در مقطع حاضر قدرت تأثیرگذاری عوامل‌مختلف در جامعه ما بیشتر شده و شاید یک دهم آن به خانواده و معلمان مربوط شود. بقیه عوامل خارج از عهده خواهد بود.
 
دفاع‌پرس: به نظر شما حفظ و نشر آثار مربوط به دفاع مقدس از چه نظر ضرورت دارد؟
 
با صراحت باید گفت که بچه‌های جنگ فراموش شده‌اند؛ بیش از ۳ میلیون نفر در طول هشت سال رزمنده داشتیم. تعدادی از آنها شاید در هیچ جا اسم و رسمی ندارند و حتی پرونده جانبازی ندارند. با این وجود آنها پر از خاطره هستند و باید به دنبال آنها رفت و خاطرات آنها را تالیف کرد.
 
بار‌ها اتفاق افتاد که در جبهه مجروح شده و پس از مداوا مجددا به میادین جنگ برگشتیم. شاید اگر امروز به مناطق مختلف بروید و رزمندگانی را که این چنین پس از مداوا به میادین جبهه بازگشتند را پیدا کنید، خاطرات و صبحت‌های زیادی برای گفتن داشته باشند؛ آنان که حتی برای تشکیل یک پرونده جانبازی نیز اقدام نکردند.
 
دفاع‌پرس: به‌عنوان سوال آخر، از آنجایی که ما به عنوان دانش آموز در کلاس درس شما حضور داشتیم، حتی یک بار هم متوجه جراحات یا جانبازی شما نشدیم؛ این اتفاق به سبب کدام عامل بود؟
 
بنده در عملیات والفجر ۴ سینه‌ام شیمیایی شد و در عملیات حاج عمران ۱۷ ترکش خوردم که هنوز یکی از آنها را در قسمت نخاع به یادگار دارم؛ در کربلای ۸ نیز از ناحیه سر و بالای چشم ترکش خوردم؛ با این وجود کمتر کسی از این میزان جراحات باخبر است.
 
شاید این به ویژگی فردی من مربوط شود که کمتر جایی یا کمتر افرادی می‌دانند که من جانباز هستم و در کلاس درس هیچ‌گاه این را بروز ندادم. هیچ‌گاه نخواستم دانش‌آموزان به خاطر موقعیت جانبازی من مجبور به احترام گذاشتن شوند یا بین من و دیگری فرق بگذارند.

انتهای پیام/
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار