به گزارش خبرنگار
دفاعپرس از گلستان، شهید «موسی تاکر» سیام بهمن ۱۳۵۰ در شهرستان کلاله به دنیا آمد. پدرش قاسم، کشاورزی میکرد و مادرش مریم نام داشت. دان شآموز سوم راهنمایی بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و هشتم مهر ۱۳۶۵ در سردشت توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
سرمای سخت در کردستان آدمی را یاد سیبری و قطب شمال میانداخت. نگاهم در داخل سنگر به کیف موسی افتاد که روی آن با ماژیک نوشته بود. «لاله خونین خمینی» بعد دیدم بر روی پیشانی بند خود در حال نوشتن حرف «لا» است. گفتم: روی این پیشانی بند که خود «لااله الا الله» نوشته شده است، دیگر نوشتن تو چه معنایی دارد.
بعد از اتمام نوشتن دیدم دوباره عبارت «لاله خونین خمینی «را تکرار نمود. وقتی علت راجویا شدم در جوابم گفت:خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران
غروب آن روز قرار بود ماشین تدارکات، جیره شش ماهه ما را پای قله بیاورد. با آمدن ماشین من به اتفاق موسی با پیشانی بندی که روی آن «لااله الا الله» و زیر آن با خط قرمز جمله همیشگی و مورد علاقه خود یعنی «لا اله الا الله» و زیر آن با خط قرمز جمله همیشگی و مورد علاقه خود یعتی «لاله خونین خمینی» نوشته شده بود حرکت کردیم. در طول راه به فکر آن بودیم که منظور موسی از این جمله چیست.
میدانستم که تفکار و دنیای من با موسی خیلی تفاوت دارد، احساس حسادت میکردم. آنچه را که راجع به ایثار، گذشت، احسان، اخلاص، شهامت، شهادت و ... در کتابها خوانده بودم در موسی میدیدم. با رسیدن به پایین قله لارها را برداشتیم و به طرف سنگر خود حرکت کردیم.
در نیمههای راه با انبوه خمپارههای عراقیها مواجه شدیم. گلولهها یکی از دیگری به طرف ما شلیک میشد.
ناگهان یکی از آنها نزدیک موسی فرود آمد، با عجله خود را به او رساندم. غرق در خون بود. با اصابت چند ترکش به سرش پیشانی بندش سوراخ سوراخ و خونین شده بود. با صدای ضعیفی یا حسین یا حسین میگفت: دیگر رمقی برایش باقی نمانده بود، در حالی که سرش را در بغل گرفته بودم به خواب ابدی فرو رفت.
موسی جان خوشا به سعادتت،ای لاله پاک و مطهری که با خونین شدنت، وفاداریت را نسبت به آرمانهای الهی خمینی عزیز اثبات نمودی.
انتهای پیام/