به گزارش دفاعپرس از خراسان رضوی، در عصری که جهان باید بیش از هر زمان دیگری به امنیت و کرامت انسانی بیندیشد، هنوز رژیمی وجود دارد که مرگ را سیاست رسمی خود قرار داده و حمله به غیرنظامیان را ابزار تحقق اهدافش میداند. جمعهای که میتوانست برای خانواده صابر، فرصتی برای گردهمآمدن و تسلیخاطر باشد، با حمله موشکی رژیم صهیونیستی به شهر آستانه اشرفیه، به یکی از تلخترین روزهای تاریخ این شهر بدل شد؛ روزی که بوی خاک و خون، جای عطر فاتحه را گرفت.

شهیده دکتر مهسا احمری
مهسا احمری سوم تیرماه ۱۳۶۷ در مشهد چشم به جهان گشود. دختری باهوش، پرشور و پر از استعداد که از همان کودکی حافظهای قوی و روحیهای فعال داشت. دوران تحصیلش را با موفقیت پشت سر گذاشت و در جشنواره خوارزمی نیز خوش درخشید. علاقهاش به هنر و ایمانش به خدا، او را به دختری کامل و محبوب خانواده بدل کرده بود. او در دانشگاه فردوسی مشهد روانشناسی بالینی خواند و تا مقطع دکتری در دانشگاه تبریز ادامه داد. بعدها بهعنوان استاد دانشگاه هرمزگان، هم در کلاس درس و هم در کلینیک مشاوره، چراغی برای دانشجویان و مراجعانش بود. کتابها و مقالات علمیاش همچنان یادگار اوست.
شهید حامد صابر
مهندس حامد صابر یکم اردیبهشت ۱۳۶۵ در استان گیلان، شهر آستانه اشرفیه، در خانوادهای مؤمن و اصیل چشم به جهان گشود. او کوچکترین فرزند خانواده بود و چهار خواهر و یک برادر بزرگتر از خود داشت.
دوران کودکی و نوجوانیاش در زادگاهش سپری شد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدارس آستانه اشرفیه و ولاهیجان گذراند. علاقهمندی به دریا و کشتیرانی سبب شد رشته مهندسی کشتی و دریانوردی را برای ادامه تحصیل انتخاب کند. او در دانشگاه دریانوردی و علوم دریایی چابهار پذیرفته شد و چهار سال در این دانشگاه به تحصیل پرداخت. در طول دوران دانشجویی، بخشی از آموزشهای عملی خود را بر روی کشتی گذراند و برای تکمیل تجربه دریانوردی به کشورهای مختلف از جمله چین سفر کرد.
پس از پایان تحصیلات کارشناسی و گذراندن خدمت سربازی، در سازمان بنادر و دریانوردی استخدام شد و در بندرعباس مشغول به کار گردید. روحیه تلاشگر و علاقهاش به علم باعث شد همزمان با کار، تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی ارشد ادامه دهد و موفق به اخذ مدرک فوقلیسانس شود.
حامد صابر دهم بهمن ۱۳۹۲ با شهیده دکتر مهسا احمری ازدواج کرد و سال ۱۳۹۴ زندگی مشترک خود را آغاز کردند. او مردی مهربان، با محبت و خانوادهدوست بود که بیشترین وقت خود را در کنار همسر و فرزندش میگذراند و خانواده را محور زندگی خویش میدانست.
سرانجام، این انسان وارسته و مهندس متعهد، چهارم خرداد سال جاری در شهر زادگاهش آستانه اشرفیه، بر اثر حمله موشکی رژیم صهیونیستی به شهادت رسید و نامش در زمره جاویدانان راه ایثار و مقاومت ثبت شد.
حامد، مردی آرام، متعهد و خدوم بود. سالها در ادارهکل بنادر و دریانوردی هرمزگان خدمت کرد و بهویژه در بندر شهید باهنر، چهرهای آشنا برای دریانوردان کشور بود. بسیاری از ملوانان، افسران و ناخدایان، او را نه فقط بهعنوان یک کارمند، بلکه بهعنوان برادری مهربان و یاوری صادق میشناختند. اخلاق خوش و روحیهی خدمتگزاریاش، او را در دل جامعه دریایی جاودانه کرد. او عمر خود را وقف آموزش و رفاه دریانوردان ایرانی کرد و بهخاطر حرفهایگری و صداقت، در جامعه دریایی کشور شناختهشده بود.
شهید میلان صابر
میلان، تنها فرزند این خانواده، ۳۱ شهریور ۱۳۹۷ در مشهد متولد شد. کودکی زیبا، باهوش و پرجنبوجوش که از همان خردسالی نشانههای نبوغ در او آشکار بود. در سه سالگی در مهدکودک، مربیانش از تیزهوشیاش شگفتزده شدند. او در مدرسه نیز درخشان ظاهر شد و در کنار درس، در ورزش اسکیت به مقام قهرمانی استانی رسید. مهربانی و محبتش به دوستان، او را محبوب همه کرده بود. اما تقدیر چنین رقم زد که در همان کودکی، در کنار پدر و مادرش، بال در بال فرشتگان بگشاید.
روز شهادت
چهارم تیرماه ۱۴۰۴، همزمان با روز تولد دکتر مهسا احمری، این خانوادهی سهنفره در جریان حمله موشکی رژیم صهیونیستی به آستانه اشرفیه، به شهادت رسیدند. این حادثه تنها یک «خسارت جانبی» نبود؛ بلکه ترور هدفمند تمام افراد یک خانوادهی غیرنظامی بود. در این حمله، نهتنها حامد، مهسا و میلان، بلکه پدر و مادر سالمند، خواهر، خواهرزاده، داماد و چند تن دیگر از اعضای خانواده نیز به شهادت رسیدند. فاجعهای که زمین را در سوگ فرو برد و آسمان، ستارگان بسیاری را در آغوش گرفت.
خانوادهی صابر و احمری، نمونهای از پیوند علم، ایمان و عشق بودند. پدری خدوم، مادری فرهیخته و فرزندی باهوش و مهربان، در کنار هم به شهادت رسیدند تا یادشان برای همیشه در حافظهی این سرزمین زنده بماند.
این جنایت دل مردم ایران را سوزاند. در هیاهوی سرد و خاموش رسانههای غربی، پیکرهای در خوننشستهی خانوادهای سهنفره، معنای واقعی مظلومیت را فریاد زدند؛ مظلومیتی که دشمن میکوشد در لفافههای امنیت ملی و دروغهای دفاعی پنهانش کند.
اما این پایان ماجرا نیست. تصویر آرام حامد، نگاه مهربان مهسا و لبخند کودکانه میلان، حالا بر سنگمزارهای تازه حک شدهاند و یادشان در حافظه ملی ایران، جاودانه خواهد ماند.
ایران، برای آنها میگرید؛ برای کودکی که فرصت نوجوانی را نیافت، برای مادری که رؤیاهایش را ناتمام بردند، و برای پدری که با غیرت و شرافت، در میانه سوگ، جان خود را نثار وطن کرد.
وطن، اما شما را فراموش نخواهد کرد. خون پاکتان سندی است بر مظلومیت این ملت و رسوایی همیشگی رژیمی که جز کشتار، راهی نمیشناسد.
انتهای پیام/