به گزارش گروه فرهنگ دفاعپرس، سیزدهم آبان، در حافظه جمعی ملت ایران تنها یک تاریخ نیست؛ روزی است که جوانان انقلابی، دانشجویان پیرو خط امام، با شهامت و بصیرتی مثالزدنی، پای در مسیری گذاشتند که مسیر تاریخ انقلاب اسلامی را تغییر داد.

تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در سال ۱۳۵۸ نه فقط اقدامی سیاسی، بلکه نمادی از استقلالخواهی، غیرت ملی و ایمان نسلی بود که حاضر نشد در برابر سلطه و تحقیر بایستد. در این میان، دختران دانشجو نیز شانهبهشانه برادران خود در میدان حضور یافتند؛ دخترانی که شور ایمان و آگاهی را با جسارت جوانی درآمیختند و بیهیاهو سهمی از تاریخ را به نام خود نوشتند.
کتاب «خیابان تا صبح بیدار بود» به قلم فاطمهسادات حیائی طهرانی روایتی است از همین زنان؛ دخترانی که در سحرگاههای پر التهاب آن روزها، نه برای نام و نان، بلکه برای پاسداری از آرمان انقلاب تا صبح بیدار ماندند. این اثر با بازخوانی خاطرات ده تن از دانشجویان دخترِ پیرو خط امام، گوشههایی کمتر شنیده از ماجرای تسخیر لانه جاسوسی را زنده میکند؛ روایتی که نشان میدهد حضور زنان در لحظات سرنوشتساز انقلاب نه حاشیه، بلکه متن ماجرا بوده است.
کتابی که در آستانه ۱۳ آبان، یادآور آن است که تاریخ انقلاب را نمیتوان بیصدای زنانش روایت کرد؛ همانهایی که در سکوت خیابانها، تا صبح بیدار ماندند تا بیداری یک ملت را رقم بزنند. به همین منظور با نویسنده کتاب به گفتوگو پرداختیم.
ایده نگارش این کتاب از کجا و چگونه شکل گرفت؟
همیشه برایم سوال بود که چرا دانشجوها تصمیم گرفتند سفارت آمریکا را تسخیر کنند؛ جایی به آن بزرگی و اهمیت. مگر نه اینکه ایران سالها مظلومانه زیر فشار و سلطه انگلیس و آمریکا رنج کشیده بود؟ چه شد که اینبار دانشجویان به این نتیجه رسیدند که باید چنین حرکتی انجام دهند؛ چه کسانی بودند و با چه انگیزهای قدم در این راه گذاشتند؟
مدتها دلم میخواست این موضوع را نه از روی روایتهای تکراری و کلی، بلکه از نزدیک و بر پایه تجربه واقعی کسانی که در دل ماجرا بودهاند، بررسی کنم. بیشتر کتابهایی که درباره تسخیر لانه جاسوسی منتشر شده، از زاویه نگاه آقایان نوشته شده و نقش زنان در آنها کمتر دیده میشود. همین موضوع باعث شد پیشنهاد آقای روزیطلب، معاون پیشین سازمان اسناد انقلاب اسلامی را با علاقه بپذیرم. ایشان مجموعهای از مصاحبههای قدیمی با خانمها و آقایانِ حاضر در آن واقعه در اختیارم گذاشتند و من تصمیم گرفتم بر پایه آنها کار کنم.
نتیجه آن تلاش شد کتاب «خیابان تا صبح بیدار بود» اثری که خودم دوستش دارم، چون در میان حرفها و خاطرات آن زنان و مردان، پاسخ بسیاری از پرسشهایم را پیدا کردم و توانستم سهم نادیده دختران دانشجوی پیرو خط امام را از آن روزها بازگو کنم.
عنوان «خیابان تا صبح بیدار بود» اشاره به چه مفهومی دارد؟ چرا این نام را انتخاب کردید؟
عنوان «خیابان تا صبح بیدار بود» از دلِ یکی از همان روایتها زاده شد. یکی از خانمهای شرکتکننده در ماجرای تسخیر، وقتی از روزها و شبهای بعد از آن واقعه میگفت، با شوق تعریف میکرد که مردم چطور از این حرکت دانشجویان استقبال کرده بودند؛ هر شب جمع میشدند پشت درِ سفارت، حرف میزدند، خبرها را دنبال میکردند و آنجا تبدیل به پاتوقی پر از شور و هیجان شده بود. حتی بساط دستفروشها هم برپا بود و تا صبح، خیابان از حضور مردم روشن میماند.
همان جمله ساده و صادقانه «خیابان تا صبح بیدار بود» تصویری زنده از آن روزها در ذهنم ساخت؛ تصویری از شوری جمعی، از بیداری یک ملت. همان شد که این جمله را به عنوان کتابم برگزیدم.
در فرآیند جمعآوری خاطرات، با چه چالشهایی مواجه بودید؟
خاطرات و مصاحبهها پیشتر جمعآوری، آرشیو و مکتوب شده بود و من تنها آنها را تدوین کردم و با قلم خودم نوشتم.
آیا دسترسی به زنان حاضر در ماجرای تسخیر آسان بود یا با مقاومت و سکوت آنها روبهرو شدید؟
برای دریافت چند فایل صوتی به دیدار خانم دکتر ضرغامی رفتم؛ آن روز ایشان در مطب مشغول ویزیت بیماران بودند. از همان ابتدا، رفتار گرم و متینشان برایم بسیار دلنشین بود. در گفتوگوی کوتاهی که داشتیم، احساس کردم هنوز همان دختر پرشور و پرانرژی روزهای تسخیر است؛ زنی که سالها گذشته، اما شعله باور و آرمان در نگاهش خاموش نشده است.
سایر خانمها را از نزدیک ندیدم، اما هر یک از روایتهایشان در ذهنم تصویری روشن از آن روزها ساخت؛ روزهایی که با ایمان، جسارت و شور جوانی معنا پیدا میکردند.
چه معیاری برای انتخاب این ۱۰ نفر از میان دختران دانشجو داشتید؟
شاید بهتر باشد این سؤال را از زاویهای دیگر پاسخ دهم؛ افتخارِ همراهی در این کتاب، از آنِ من نبود، بلکه از آنِ همان خانمهایی بود که پذیرفتند در متن حضور پیدا کنند و با روایت خاطراتشان، به صفحات کتاب جان بدهند. در واقع، این من بودم که از حضورشان در این اثر بهرهمند شدم.
به نظر شما نسل جوان امروز، بهویژه دختران دانشجو، چه تفاوتی با آن نسل از دختران انقلابی دارند؟
این سوال مهم و درعین حال ترسناک است. مواجهه با این نسل احتیاط و دستبهعصایی میطلبد. هنوز در بسیاری از جوانان ما همان شور و همان خون انقلابی میجوشد اما تفاوت این دوره با سال ۵۸ در هیاهویی است که رسانه و بهخصوص فضای بسیار در دسترس و غوغاسالار مجازی جوانان ما را دوره کرده است. آن سالها رسانهها اینقدر گستاخ و فریبکار نبودند و دروغ اینهمه یقه واقعیتها را نچسبیده بود؛ حق و باطل اینهمه نزدیک هم ننشسته بودند و تشخیص درست از نادرست بسی آسانتر از امروز بود؛ بااینهمه همچنان معتقدم که نسل جوان ما بهجز عدهای انگشتشمار از آن نسل مقاومتر و اندیشمندترند و اگر پایش بیفتد دیوارها در برابرشان فرومیریزند.
فکر میکنید بازخوانی چنین خاطراتی در فضای فعلی جامعه چه تأثیری میتواند داشته باشد؟
پیشتر هم در معرفی کتاب گفته بودم که سعی کردهام زبان اثر صمیمی، روان و بهدور از پیچیدگیهای ادبی باشد تا خاطرات، هم بر دل بنشیند و هم ذهن را درگیر کند.
خواندن این کتاب را به همه و بهویژه به نوجوانها توصیه میکنم؛ چون دختران دانشجوی سال ۵۸ نشان دادند که برای زن مسلمانِ محجبه، هیچ محدودیتی در عرصه حضور اجتماعی وجود ندارد. میشود زن بود و اسلحه به دست گرفت، میشود زن بود و کشیک شبانه داد و حتی در برابر سایههای مشکوک، با شجاعت شلیک کرد.
انتهای پیام/ 121