دلنوشته یکی از یادگاران دفاع مقدس؛

یادش بخیر، جبهه که مدینه اهل بلا و بستان که مزرعه عشق بود

یاد جبهه بخیر که مدینۀ اهل بلا بود. یاد قرارگاه بخیر که بی قراری می آورد. یاد ایستگاه صلواتی بخیر که آدمی را از بیراهگی و انحراف نجات می داد.
کد خبر: ۷۹۷۰۱
تاریخ انتشار: ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۲۱:۵۴ - 26April 2016

یادش بخیر، جبهه که مدینه اهل بلا و بستان که مزرعه عشق بود

به گزارش گروه فضای مجازی دفاع پرس، یاد بچه های جبهه بخیر، دلنوشته یکی از یادگاران لشکر انبیاء دفاع مقدس است.

 یاد جبهه بخیر که مدینۀ اهل بلا بود. یاد قرارگاه بخیر که بی قراری می آورد. یاد ایستگاه صلواتی بخیر که آدمی را از بیراهگی و انحراف نجات می داد. یاد تابلوهایی بخیر که راه جاودانگی را مشخص می کرد. یاد سنگرهایی بخیر که مفصل ترین مهمانی اشک و خلوص را بدون خرج های کلان ترتیب می داد. یاد حسینیه شهرک دارخوئین بخیر که شاهد قوم اهل بیت (ع) بود. یاد بستان بخیر که مزرعۀ عشق بود و سوسنگرد که آن همه شقایق در دل کاشت و آبادان که از ویرانیِ دل جلوگیری می کرد.


 یاد خرمشهر عزیز بخیر که شهرداران آسمان به زیباسازیش پرداختند. یاد اروندرود که هزاران دل در او آبتنی کردند. شلمچه که کبوترهای بی نام و نشان را در گوشه و کنارش منزل داد. جزیرۀ مجنون که شاهد عشق بود و جزیرۀ سهیل که ستاره های زمینی را به آسمان عروج فرستاد بخیر . یاد اُمّ القَصر که اهالی ویلا و کاخ نشین را هرگز و هرگز به خود ندید هورالعظیم که عظمت را مَحَک می زند خورعبدالله که میزان بندگی را برقرار می کرد. یاد میمک و مهربانی مهران بخیر. کله قندی که شیرینی جهاد و مبارزه را تعارف می کرد. آن رودخانه وحشی دویرج که برای شهادت، قلب ها را مرتب و مرتب چنگ می زد واقعا" که یادش بخیر .یاد کمرهایی که در راه خدا تا آخر به صندلی های چرخدار تکیه زدند در مقابل دشمن خم نشدند و دست هایی که به عباس (ع) پیوست و هیچگاه جلو دشمن دراز نشد و پاهایی که قبل از مرگ به سمت بهشت قدم گذاشتند و یک قدم به عقب و به سمت دنیا گام برنداشتند چشم هایی که رفتند و بصیرت را به ارمغان آوردند و بدن هایی که بی سر به خاک افتادند و پیکرهایی که پودر شدند و ذرّه ذرّه به ابدیت شتافتند و جنازه هایی که هرگز تشییع نشدند و در خلسۀ سکوت، هم صحبتِ نیزار شدند بخیر.یاد فکه بخیر که سید اهل قلم از آنجا پرواز کرد. یاد آفتاب جبهه بخیر که گرمتر می تابید، ماه منطقه که محزون نگاه می کرد و ستاره ها که به حال ستاره های زمینی غبطه می خوردند. یاد یاران جبهه بخیر که جان را جَلا می دادند.

یاد مین بخیر که سکوی پرواز بود. یاد پیراهن خاکی بسیجی بخیر که آفتابی از نور را پشت خود پنهان می کرد. یاد چفیه بخیر که علامت زهد بود و برآورندۀ بسیاری از نیازها. یاد منوّرها بخیر که به دیدار چهره های نورانی می آمد و سرانجام از شدت حسادت چراغ عهدشان خاموش می شد و آخرین پوست خود را می انداختند. یاد کفش های سادۀ کتانیِ بسیجی بخیر که زیر آن آپارتمان راحت طلبی و بنای ترس فرو ریخت. یاد پلاک هایی بخیر که شمارۀ پرواز بود و یاد گروه خون هایی بخیر که همه مثل هم بودند.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار