جانباز مدافع حرم:

جانباز کسی است که قرار است با یک حسرت دائمی و بزرگ زندگی کند

۴ ماه از ۲۱ دی ماه سال ۹۴ یعنی تاریخ مجروحیتش می‌گذرد. حالا وقتی از او می‌پرسم: «جانباز یعنی چه؟» پس از مکث کوتاهی، پاسخی عمیق و تلخ می‌دهد و می‌گوید: به نظر من جانباز یعنی جامانده؛ کسی که حسرتش دائمی است و قرار است با یک حسرت دائمی و بزرگ زندگی کند.
کد خبر: ۸۲۰۳۸
تاریخ انتشار: ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۵:۵۳ - 11May 2016

جانباز کسی است که قرار است با یک حسرت دائمی و بزرگ زندگی کند

به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس،  «تک تیرانداز تکفیری محمد اینانلو را زده بود و او زخمی شده بود. بعد از حدود 40 دقیقه که حجم آتش کم شد. محمد را روی برانکارد گذاشتیم. من سر برانکارد را گرفتم تا با بچهها او را به داخل تویوتا ببریم. همین طور که میدویدم تیربار تکفیریها تیر میریخت. یک تیر به پای چپم اصابت کرد اما من متوجه نشده بودم. یک لحظه سوخت اما آن لحظه فکر کردم خاری به پایم فرو رفته است. برانکارد را عقب تویوتا در قسمت بار گذاشتیم. وقتی خواستم سوار شوم. دیدم نصف بدنم بالا نمیآید. تا آمدم ببینم پایم چه شده که بالا نمیآید، یک موشک از جانب تکفیریها به ماشین اصابت کرد و منجر به شهادت خیلی از بچهها شد. چند تا از بچههای عراقی، چند پاکستانی و چند تا از بچههای ایرانی از رفقایم، کسانی مثل مرتضی کریمی، مصطفی چگینی و محمد اینانلو آنجا شهید شدند. در آن معرکه فقط من بودم که از آن جمع زنده ماندم.» این ها را جانباز مدافع حرم حبیب عبداللهی تعریف میکند.

4 ماه از 21 دی ماه سال 94 یعنی تاریخ مجروحیتش میگذرد. حالا وقتی از او میپرسم: «جانباز یعنی چه؟» پس از مکث کوتاهی، پاسخی عمیق و تلخ میدهد و میگوید: «به نظر من جانباز یعنی جامانده؛ کسی که حسرتش دائمی است و قرار است با یک حسرت دائمی و بزرگ زندگی کند.» متولد تیرماه سال 1367 یعنی آخرین روزهای هشت سال جنگ تحمیلی است. جنگ را ندیده و درک نکرده است. اما زندگی شهدا و جانبازان این دوران را الگو سرمشق قرار داده. معتقد است: «امروز اگر ما مدافعان حرم قدم کوچکی برداشتهایم در محضر این جانبازان دوران انقلاب و هشت سال دفاع مقدس درس پس دادهایم.» و تأکید میکند: «این حرف را خالصانه میگویم.»

حتی آنجایی که قرار بود مادر را راضی کند تا قلبا به سوریه رفتن او رضایت دهد، از روشی هوشمندانه استفاده کرد که به گفته خودش آن را مدیون فرهنگ همین شهدا و الگوبرداری از زندگی آنها میداند. او به مادر میگوید: «راضی نباشی نمیروم ولی فردای قیامت میتوانی به حضرت زهرا(س) جواب دهی و بگویی 4 پسر داشتم و حتی یکی را در راه دفاع از حرم دختر علی(ع) نفرستادم؟» و مادر بعد از چند لحظه سکوت بغض کرد و گفت: «باشد برو. خدا پشت و پناهت.»

هرچند چهره حبیب عبداللهی در کسوت یک مداح اهل بیت(ع) برای برخی بچه هیأتیها آشنا بود. اما بیشتر آشنایی مردم با او از انتشار عکسش بعد از مجروحیت که در دیدار امام خامنهای با مداحان در نخستین روزهای سال 95 از او گرفته شده بود، آغاز شد. همان عکسی که در آن قاب عکس دوست شهیدش، محمد اینانلو را در بغل گرفته و به حسینیه چشم دوخته است.

او حالا میگوید: «خوشحالم وامدار کسی هستم که ارزش این وامداری را دارد. از اینکه واسطه اشنایی من برای مردم وبرخی رسانهها، رسانه منسوب به آقا بوده، خوشحالم.» قاب عکس او که در بیت آقا با خود به همراه داشت حالا مزین به دست خط رهبری است و به یکی از عزیزترین یادگاریهایش تبدیل شده است.

حبیب عبداللهی در دیدار خصوصی با رهبر معظم انقلاب  این شعری را میخواند. شعری که آن را قاب گرفته و حالا بالای تختش روی دیوار کوبیده است:

«به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست

به ارادت بکشم درد که درمانم ازوست

زخم خونینم اگر به نشود به باشد

خنک آن زخم، که هر لحظه مرا مرهم از اوست»

با وجود گذراندن دوران نقاهت، روحیه خیلی خوبی دارد. وقتی از نحوه سوریه رفتن و مشکلات پیش رو از او میپرسیم. میگوید: « نظامی نیستم اما یک بسیجی هستم. یک بسیجی می تواند در آنِ واحد و یک زمان مشخص هم یک جنگجوی ماهر باشد هم یک متخصص امور فرهنگی باشد. یکی از شاخصه های بسیج این است که جمع اضداد است. ما هم آمادگی داشتیم. کمین و ضد کمین را می فهمیدیم.»

حبیب عبداللهی امسال نخستین سالی است که در روز جانباز به عنوان یک جانباز از او یاد میشود و مورد تکریم مردم قرار میگیرد. او وقتی از جانبازان دیگر و روزی که متعلق به آنهاست میگوید. به نکته ظریفی اشاره میکند و میگوید: « سالهای پیش سعی میکردم روز جانباز را به دوستان جانباز تبریک بگویم. چه کسانی که جانباز دفاع مقدس بودند و چه کسانی که در فضای امنیت کشور به مقام جانبازی نائل آمدند یا همین اواخر جانبازانی که در دفاع از حرم جانباز شدند. تبریک میگفتم و حداقل تلفنی میزدم. اما امروز وقتی خودم به عنوان جانباز به یکسری مسائل مبتلا شدم نوع دیگری به این روز نگاه میکنم. در چنین روزی اگر شرایط جسمیام اجازه میداد شاید از صبح تا غروب فقط میرفتم و به جانبازان سر میزدم.

من هم یک جزء کوچکی از این خانواده هستم. خیلی بد است که جانبازانی هنوز از زمان انقلاب هستند که خیلی مظلومند یا جانبازان دفاع مقدس که کسی سال تا سال به آنها سر نمیزند و حالشان را نمیپرسد. هرچند که نوبت ما هم میرسد. ما هم خودمان را برای آن روز آماده کردهایم که کسی نیاید و حالمان را بپرسد. ایرادی هم ندارد. زمانه همین است.
اما میتوانم بگویم این جانبازان غریبند. آنها السابقون السابقون بودند. برای ما مدافعان حرم شاید یک تصوری از فرهنگ جهاد و ایثار بالاخره ترسیم شد. اما این مسیر را چه کسی ترسیم کرد؟ کسی غیر از شهدا و جانبازان انقلاب؟ کسی غیر از شهدا و جانبازان دفاع مقدس؟ آنها از ما جلوترند و ما فاصله زیادی با آنها داریم. اگر امروز من سرپا بودم حتما میرفتم و به آنها سر میزدم. حتما میرفتم آسایشگاه جانبازان. میرفتم سراغ جانبازان شیمیایی که گوشه خانههایشان افتادهاند یا جانبازانی که قطع نخاع شدهاند و کسی هم به آنها سر نمیزند.

حتما به دیدن برادر شهید رشوند میرفتم. شهید رشوند شهید مدافع حرم است. برادر او یک جانباز قطع نخاع است که شهید رشوند تا آخرین روز زندگیاش، افتخارش نگهداری از برادر جانبازش بود. در یک زیرزمین زندگی میکرد و خدمت برادر جانبازش را میکرد. این خیلی حرف است. عاقبت هم در سوریه شهید شد. امروز خدا لطفی کرده و بحث مدافعان حرم در جامعه مطرح شده است و به این خاطر مردم به ما محبت میکنند. اما اگر قرار باشد من در این راستا به کسی محبت کنم قطعا سراغ جانبازان هشت سال دفاع میروم و دست و پای همه آنها را میبوسم.»

منبع:تسنیم

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار