دفاع پرس منتشر کرد؛

گفت‌و‌گو با جوان افغانستانی که مورد افتخار رهبر معظم انقلاب اسلامی است

"درخواستم از حضرت آقا این بود که ایشان از مادرم بخواهند که اجازه دهند من برای دفاع از حرم به سوریه بروم اما ایشان مخالفت کردند. حرف آقا برای ما دستور است و گرچه بسیار شوق دفاع از حرم دارم اما مطیع حرف رهبرم."
کد خبر: ۸۲۵۵۸
تاریخ انتشار: ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۳:۰۷ - 15May 2016

گفت‌و‌گو با جوان افغانستانی که مورد افتخار رهبر معظم انقلاب اسلامی است

گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، دستش را به دیوار حرم تکیه داده و یک پای مجروحش را بالا گرفته است و به آقا میگوید از مادرم بخواهید تا اجازه دهد من به سوریه بروم اما آقا مخالفت میکند. التماس را در نگاههایش میشود دید و آقا با لبخند مهربانی دستهای او را میفشارد. این جوان "حمید شجاعی" از جانبازان لشکر فاطمیون و فرزند شهید مدافع حرم قاسم شجاعی است. در ادامه ماحصل گفتوگوی دفاع پرس با این جانباز مدافع حرم افغانستانی را میخوانید:

28 سال سن دارم. آبان سال 92 آن وقتی که فاطمیون گردان بود و اولین نیروها برای نبرد با تکفیریها به سوریه اعزام میشدند، خواستم به سوریه بروم اما نشد و پدرم توفیق یافت به سوریه برود. پدرم چند ماه پس از اعزام در 22 فروردین سال 93 در حوالی دمشق به شهادت رسید. او در دوران دفاع مقدس نیز در کنار نیروهای زمنده در جبههها حضور داشت.

پدرم اولین شهید مدافع حرم افغانستانی بود که به طور رسمی در مشهد تشییع شد.

یک سال پس از شهادت پدرم تنها برادرم عازم سوریه شد و من نیز بیتاب رفتن به سوریه بودم. هر بار مانعی ایجاد میشد تا اینکه بهمن ماه سال گذشته توانستم برای دفاع از حرم به سوریه عازم شوم. پس از عملیات آزادسازی نبل و الزهرا برای تثبیت وارد عمل شدیم و در شمال همین منطقه و در اولین اعزامم از ناحیه پا به شدت مجروح شدم و به خانه بازگشتم. تاکنون 3-4 بار عمل انجام دادم و یکی دو عمل دیگر نیز باید انجام بدهم.

مادرم مخالف است که به سوریه بروم و میگوید طاقت دوری تو را ندارم. پدرت شهید شده است، برادرت هم در منطقه است. تو در کنارم بمان. چند بار هم به فرودگاه رفتم تا همراه با رزمندهها عازم شوم اما هر بار چون مادرم راضی نبود مرا برگرداندند.

آن روز که به دیدار رهبر معظم انقلاب اسلامی در حرم مطهر رضوی رفتیم، از آن که به دیدار چه کسی میرویم بی اطلاع بودیم. لباسهایم نیز مرتب نبود و سر و وضع خوبی نداشتم. وقتی فهمیدیم قرار است با حضرت آقا دیدار کنیم خیلی خوشحال شدیم چرا که باور نمیکردیم روزی ما افغانستانیها بتوانیم با رهبری دیدار کنیم. ابتدا پشت سر حضرت آقا نماز خواندیم و بعد دور ایشان حلقه زدیم. جلسهای بسیار صمیمی بود. حضرت آقا وقتی نام مرا خواندند چون عصا نداشتم، لنگان لنگان خدمت ایشان رفتم. ایشان مرا بوسیدند و پرسیدند پایت چه شده است؟ گفتم: در نبل و الزهرا مجروح شدم. حضرت آقا گفتند پس یک ماچ دیگر هم بکنم. درخواستم از حضرت آقا این بود که ایشان از مادرم بخواهند که اجازه دهند من برای دفاع از حرم به سوریه بروم اما ایشان مخالفت کردند. بالاخره حرف آقا برای ما دستور است و گرچه بسیار شوق حرم دارم اما مطیع حرف رهبرم.

حضرت آقا در آن جلسه ارادت خیلی خاصی به خانوادههای شهدا نشان دادند و خیلی گرم و صمیمی برخورد کردند و در تمام مدت آن دیدار در برخورد با ماها لبخند بر لب داشتند. تعدادی از مشکلاتی که در خصوص اقامت داشتیم را در آن جلسه بیان کردیم و حضرت آقا فرمودند پیگیری خواهد شد. و اینکه چند وقت پیش مجلس شورای اسلامی تصویب کردند تا به خانوادههای شهدای افغانستانی که تابعیت داده شود را مدیون لطف حضرت آقا هستیم.

مادر شهید محمدرضا خاوری در آن جلسه به روایت سرگذشت فرزندش پرداخت و از تکه بدنی که برای یادگاری برای او آورده بودند و در مشهد تشییع شد گفت که حضرت آقا منقلب شدند.

امروز به برکت خون شهدای فاطمیون همدلی مردم ایران و افغانستان ایجاد شده است و به برکت همین خونها ما توفیق پیدا کردیم تا با رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار کنیم. راه و رسم شهادت در بین ما ادامه دارد.

انتهای پیام/

{$sepehr_old_video_82558}
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار