خواهر شهیدان پیرحیاتی در گفت‌و‌گو با خبرگزاری دفاع مقدس:

معلمی که راه مولایش علی را در مکتب عشق ادامه داد

مریم پیرحیاتی گفت: عبدالمهدی به تاسی از مولای متقیان حضرت علی(ع) به فکر بیچارگان و مستمندان بود و تمامی حقوق خود را به فقرا می‌داد.
کد خبر: ۸۲۸۲
تعداد نظرات: ۳ نظر
تاریخ انتشار: ۰۶ دی ۱۳۹۲ - ۱۵:۵۸ - 27December 2013

معلمی که راه مولایش علی را در مکتب عشق ادامه داد

خبرگزاری دفاع مقدس: رها شدن از دنیا و مادیات دل میخواهد که از هر کسی ساخته نیست و پرواز کردن و آسمانی شدن نیز نصیب هر کس نمیشود. آنها که مردانه رفتند تا پاسخ بگویند به ندای هل من ناصر ینصرنی، به دیدار حق شتافتند و به معشوق خود لبیک گفتند.

خون سرخ دلاورمردان، حقانیت اسلام و مکتب قرآن را به جهانیان اثبات کرد و با زبان دل گفتند که ما همواره به گوش به فرامین رهبری هستیم و در راه دفاع از ارزشهای اسلام و دین تا پای جان ایستادهایم.

شیرمردانی که با حضورشان در میدان نبرد سلمان، ابوذر، مقداد و عمار وار حاضر شدند و جنگیدند تا بگویند کفار، جوانان این سرزمین هرگز از عشق به ولایت و انقلاب دست بر نخواهند داشت.

شهیدان با ریختن خون پاکشان به دشمنان انقلاب و نظام ثابت کردند غیرت مردان این سرزمین غیر قابل توصیف است. ملت ایران اهل کوفه نیستند که امام خود را تنها بگذارند و بعد ادعای پشیمانی کنند.

آری شهدا راه خود را پیدا کردند و رفتند تا به دیدار عشق حقیقی خود برسند و دنیا را فروختند و با خدای خود معامله کردند تا هر چه زودتر فرصت دیدار یار برایشان میسر شود.

عبدالمهدی پیرحیاتی شهیدی که با عشق در میدان نبرد حضور یافت تا بگوید شیرمردان ایران زمین همیشه در مقابل هر تجاوزگری ایستادهاند و کوتاه نخواهند آمد.

عبدالمهدی پیرحیاتی در سحرگاه روز دوم آذر ماه سال ۱۳۳۶ همزمان با صدای موذن و بانگ الله اکبر دیده به جهانی گشود که راه رسیدن به سعادت را برایش باز کرد.

پدر بعد از فریضه نماز، اذان و اقامه را در گوش راست و چپ عبدالمهدی خواند و کامش را با تربت امام حسین (ع) برداشت.

پدر در شش ماهگی فرزندش را فدایی علی اصغر امام حسین (ع) کرد و برای مراسم تعزیه او را علی اصغروار به میدان فرستاد اما نمیدانست او نیز همچون فرزند حسینش در راه خدا فدایی میشود و به جمع حسین و یارانش میپیوندد.

مهدی در کودکی زمانی که پدر و مادر به نماز میایستادند با عشق و شور در کنار آنها قرار میگرفت و شوق نماز خواندن داشت.او در سن شش سالگی همزمان با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، روزه گرفتن را آغاز میکند، هر چه پدر و مادر به او میگویند که تو از سن ۱۵ سالگی به سن تکلیف میرسی اما او اصرار به روزه گرفتن دارد. سرانجام اصرارهای او کار را پیش میبرد و پدر و مادر را متقاعد میسازد.

او در لباس سربازی نیز دست از اسلام و تبلیغ در راه دین و قرآن بر نمیداشت و در این راه از هیچ چیز هراس و واهمهای نداشت.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی کار شهید مهدی بیشتر شد با اینکه در اداره آموزش و پرورش به عنوان کادر اداری خدمت میکرد شب و روز نداشت و همیشه به فعالیت مشغول بود.

او به تاسی از مولای متقیان حضرت علی (ع) به فکر بیچارگان و فقیران بود هر چه را که از حقوقش دریافت میکرد را به شکل آذوقه تهیه کرده و شبانه سر و رویش را با چفیه میپیچید و شبانه به صورت ناشناس در منزل آنان میرفت و بین فقرا آذوقه توزیع میکرد.

سرانجام در خرداد ماه بود که در دادگاه انقلاب اسلامی ایلام مامور به خدمت شد و از این تاریخ به بعد مهدی کمتر به منزل میآمد و بیشتر وقتش را در خدمت به مردم میگذراند و همیشه در ماموریت بود.

با آغاز شروع جنگ تحمیلی شهید مهدی از دادگاه انقلاب راهی جبهههای جنگ شد و هر چه به او اصرار کردند که دوباره به دادگاه برگردد اما او قبول نکرد و میگفت دشمن به خاک و ناموس ماتجاوز کرده من پشت میز ریاست بنشینم؟ حاشا به غیرتم.

به عنوان فرمانده محور عملیاتی منطقه سومار راهی جبهه شد و دو روز یکبار برای تهیه مهمات به سپاه پاسداران ایلام مراجعه میکرد و شبها را در محور عملیاتیش به کاشت مین و شناسایی منطقه میپرداخت و چون در دادگاه انقلاب خدمت کرده بود برای تعدادی از آن چریکهای منافق عفو گرفت.

او هر چه توان داشت در راه دفاع از نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران گذاشت و جان خود را فدای اسلام و مکتب قرآن کرد.

در روز ۲۷ آبان سال ۱۳۵۹ مصادف با تاسوعای حسینی صبح شهید مهدی باز برای تحویل مهمات به شهر برگشته بود که به منزل همه فامیل سر زده بود حتی از نامزدش نیز خداحافظی کرده بود و وصیت نامه کرده بود همزمان با اذان ظهر به منزل آمد بعد از انجام فریضه نماز مادر سفره را برایش پهن کرد. وقتی غذا را آورد او گفت یا برنج میخورم یا خورشت خوردن هر دو اسراف است.
 
او این بار نگاهش با دفعات قبل تفاوت داشت انگار او میدانست که دیگر به خانه بازنمی گردد و با دیدار خدایش میرود.
 
شب عاشورا شهید مهدی همراه برادر و چهار نفر دیگر از دوستان و یاران قدیمیاش به تپه استراتژیکی سارات سومار که از لحاظ امنیتی برای اهمیت زیادی دارد حمله کرده و تا صبح تپه را فتح میکنند و چون پشتیبان نداشتند و با سپیده صبح از کوههای مشرف به تپه همه آنها را به شهادت میرسانند.
 
سرانجام در روز ۲۸ آبان ماه سال ۱۳۵۹ همزمان با شب عاشورای حسینی در عملیات سارات سومار دو برادر عبدالمهدی و کریم شهید شدند.
 
پدر با دستان خود برای فرزندان شهیدش کفن برید و بر قامتشان پوشاند در حالی که بین جنازهها نشسته بود دشتهایش را سوی آسمان بلند کرد و گفت انالله و اناالیه راجعون خدایا راضیم به رضای تو و "تسلیما بامرک" خدایا این قربانیها را از من قبول فرما. پدر فرزندان خود را به خاک سپرد و ابراهیم وار، اسماعیلش را به قربانگاه فرستاد و او را تقدیم پروردگارش کرد.
 
شهیدان عبدالمهدی و محمد کریم پیرحیاتی، جلیل رستمی، محمد نوری، جوهر مرادی، محمدتقی کوهی و خلیل رشیدی ۷ تن از شهدای عملیات سارات سومار بودند که در ۲۸ آبان ماه سال ۵۹ در روز عاشورا به درجه رفیع شهادت نائل شدند.
نبوی
|
-
|
۲۰:۲۵ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۶
0
0
روحشان قرین درگاه حق باد. اینان الگوی کامل انسان آسمانی اند.
احسان باسامی
|
-
|
۲۱:۵۱ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۸
0
0
پسردایی های عزیزم با اینکه وقتی پرکشیدید من تنها 9ماه سن داشتم و لیاقت درک شما رو نداشتم ولی همیشه ذکر و یادتون آنقدر بر زبان اطرافیانم بوده و هست که معنی شهیدان زنده اند را در وجودم تجلی کرده است. بدانید که با مایید و این افتخار ماست.....
فاطمه خزایی
|
-
|
۱۱:۴۰ - ۱۳۹۲/۱۰/۰۹
0
0
خانم پیرحیاتی سلام ...
من واقعا از خواندن این مطالب لذت بردم و از شما تشکر میکنم. برای شما و خانواده محترمتون از خداوند عمر باسلامتی و عزت را خواستارم .
روح همه ی شهدای عزیزمان شاد و یادشان گرامی..
نظر شما
پربیننده ها