پیمانی جدید در منطقه در حال شکل‌گیری است

جناح غربی- عربی منطقه به فکر افتاده است تا در صورتی که مسئله سوریه و عراق به نفع آنها به پایان نرسید، دست‌کم بازنده کامل میدان نباشند و پروژه‌ای را برای ادامه فعالیت در این منطقه در دست داشته باشند.
کد خبر: ۸۵۳۴۶
تاریخ انتشار: ۱۱ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۰ - 31May 2016

پیمانی جدید در منطقه در حال شکل‌گیری است

به گزارش گروه بینالملل دفاع پرس، منطقه غرب آسیا طی 5 سال گذشته پر حادثهترین منطقه جهان بوده است. طی یک سال گذشته با تغییراتی که به نفع مقاومت در منطقه در حال رقم خوردن است، جناح غربی- عربی منطقه به فکر افتاده است تا در صورتی که مسئله سوریه و عراق به نفع آنها به پایان نرسید، دستکم بازنده کامل میدان نباشند و پروژهای را برای ادامه فعالیت در این منطقه در دست داشته باشند.

شواهدی که در منطقه طی این روزها خود را نشان می دهند همگی حکایت از این دارند که پیمانی جدید در منطقه در حال شکلگیری است؛ که کمی با همپیمانیهای گذشته فرق دارد و بازیگران این پیمان جدید نقشهای متفاوتی را در پیمان جدید بازی میکنند.

اهمیت این پیمان از این جهت است که این بازیگران خود بازیگر اصلی ماجرا هستند و با انگیزههای ملی، دینی و منطقهای وارد میدان شدهاند و تنها به دلیل وابستگی به غربی ها از آنها حمایت نمیکنند.

این بازیگران جدید خود داعیهدار اموری هستند که خود به خود منافع غربی ها را تأمین می کنند. به اختصار این همپیمانی را از نقطه آغاز تا مرحله کنونی که به نظر می رسد در مرحله قبل از تکمیل شکلگیری باشد مرور می کنیم.

نقطه آغازین

هنگامی که محمد مرسی بهعنوان رئیس جمهور مصر انتخاب شد، اخوان المسلمین پیش خود تصور کرد دیگر دوره زمامداری اش شروع شده و دست کم چند دهه به طول خواهد انجامید، اخوان المسلمین بدون آنکه نظام و ساختار حکومتی تدوین کند، تلاش کرد در ساختار بیمار و سکولار حسنی مبارک به کار خود ادامه دهد.

آنها غیر از آنکه نظام حاکمیتی تدوین نکردند، دو اشتباه بزرگ مرتکب شدند؛ نخست آنکه ارکان اصلی حاکمیت را ازآن خود نکردند؛ فلذا برخی از بازماندگان دوره حسنی مبارک که هیچ دل خوشی از اخوان نداشتند در نقاط مهمی چون دادگستری، دستگاه امنیتی و پلیس باقی ماندند.

دومین اشتباه آنها این بود که به غربیها بهویژه آمریکایی ها اعتماد کردند و برای جلب اعتماد آنها از کسانی که به آنها از نظر فکری نزدیک بودند، دور شدند. بهرغم این عقب ماندن در تسخیر حاکمیت، اما آنها در ظاهر شتابزدگی شدیدی را از خود نشان دادند.

این شتابزدگی و حضور پررنگ برخی همراهان آنها مثل حماس در مصر فضایی را ایجاد کرد که موجب واهمه مصریها و افکار عمومی از جریان اسلامگرای مصر شد. بهویژه که تکفیریها و سلفیهای جهادی نیز در همان زمان در حال جنایت در کشورهای منطقه مثل سوریه و عراق بودند.

همزمانی این دو جریان این اندیشه را در افکار عمومی همگانی کرد که "نکند این جریان همان مسیر تکفیری ها را دنبال کند". مهمترین دلیلی که دغدغه ملت مصر و همسایگانشان را بیشتر می کرد عدم اعلام انزجار اخوان و مرسی از تکفیری ها بود. هنگامی که آنها رسما روابط خود را با سوریه قطع کردند. افکار عمومی و مردم منطقه این جریان را جدا از تکفیری ها ندانست. این عوامل دست به دست هم داد تا هنگامی که السیسی با نوعی کودتا به قدرت رسید بتواند در نخستین همهپرسی آراء مردم را به دست آورد.

این کاملا مسلم بود که السیسی با کمک غربی ها به ویژه آمریکایی ها و صهیونیست ها توانسته است به قدرت برسد. اکنون که قریب به دو سال از حاکمیت السیسی بر مصر میگذرد شواهدی آشکار شده اند که نشان می دهند السیسی با وعده های قابل توجه قدرت را از آن خود کرد.

اقدامات السیسی در مصر

السیسی زمانی که در مصر به قدرت رسید ابتدا اعلام کرد به تمام توافقات و قراردادهای گذشته مصر پایبند است و این به معنای آن بود که امنیت رژیم صهیونیستی را تأمین خواهد کرد. السیسی پس از ایجاد یک سازمان حاکمیتی که متشکل از مجلس، دولت و قوه قضائیه همراه با وی بود در نخستین اقدام خود گذرگاه رفح را بست. تخریب تونل های رفح وفرستادن آب دریای سرخ درون آنها که تنها راه تنفسی غزه محسوب می شدند، مهمترین خدمتی بود که السیسی به صهیونیست ها کرد.

قرار دادن حماس در لیست گروه های تروریستی که موجب شد رهبران حماس غزه توان انتقال نداشته باشند ادامه خدمت السیسی به صهیونیست ها بود و موجب شد حماس و نوار غزه به شدت در فشار قرار گیرند.

هرچند این اقدام علیه حماس مورد تجدید نظر قرار گرفت، اما موجب شد نوار غزه به شدت تحت فشارهای گوناگون قرار گیرد. پس از جنگ 51 روزه، غزه از تب و تاب افتاد و به منطقه بی رونق تبدیل شد و این نتیجه اقدامات السیسی بود.

نتیجه دیگری که این اقدام السیسی در بر داشت از رونق افتادن گفتگوهای آشتی ملی فلسطینیان بود. زیرا حماس نمی توانست به مصر اعتماد کند و بسیار محتاط حرکت می کرد. از سوی دیگر السیسی در اقدامات و اظهارات خود نشان داد که به شدت به تشکیلات خودگردان متمایل است و این امر موجب رکود بیشتر آشتی ملی شد.

محمود عباس طی یک سال گذشته 4 سفر به مصر داشته است و در هر کدام از این سفر ها 2 تا 3 روز میهمان مصری بوده است و در هر سفر با تمامی مقامات رده بالای مصری مثل رئیس جمهور، وزیر امور خارجه، مسئولان دستگاه امنیتی و مسئولان اتحادیه عرب دیدار کرده است.

تشکیلات خودگردان

پس از آخرین سفر ابومازن به مصر گذرگاه رفح که 85 روز بسته مانده بود، باز شد و این دقیقا روزی اعلام شد که وی در حال بازگشت از مصر بود و پیش از آن با السیسی دیدار کرده بود. پیش از این دیدار وی اعلام کرده بود در مورد رفح نیز با مصری ها گفتگو خواهد کرد و بلافاصله پس از سفرش، گذرگاه رفح باز شد. این در حالی بود که مسئولان حماس طی 85 روز گذشته به دفعات اعلام کرده بودند با مسئولان مصری در مورد رفح گفتگو کرده اند و روابط جدیدی در حال شکل گیری است؛ اما هیچگاه گذرگاه رفح پس از اعلام حماسی ها باز نشد. کنار هم قرار دادن این دو موضوع یک مسئله را به وضوح آشکار خواهد کرد که السیسی به هیچ وجه اقدامی نمی کند که حماسی ها از آن سودی ببرند.

اگر نگاه ابومازن و گفتمان وی را طی یک سال گذشته در سفرهایش به مصر مد نظر قرار دهیم خواهیم دید که یک نکته کاملا در کلام محمود عباس برجسته است؛ وی همواره گفته است که السیسی را دوست و شریک خود خود می داند و در همه امور با وی مشورت خواهد کرد. در عمل هم این را نشان داده است؛ زیرا برای تمامی اموری که قصد داشت تصمیم اتخاذ کند به مصر سفر کرد. ابومازن حتی از اعضای فتح و ساف مشورت نمیگرفت و پس از بازگشت از مصر اعضای فتح و ساف را در جریان سفرش قرار می داد. معنای این اقدام این است که تصمیم سازی در تشکیلات خودگردان همراه با مصر صورت می گیرد؛ نه اعضای فتح و ساف.

در حقیقیت ابومازن یکی از اضلاع پیمانی است که السیسی ظاهرا مسئول شکل دهی آن شده است. این نکته با این کلام محمود عباس برای ما مستدلتر خواهد شد که گفته بود: اگر رژیم صهیونیستی به صلح کمک کند و صلح برقرار شود همه کشورهای عرب و اسلامی اسرائیل را به رسمیت خواهند شناخت.

عربستان به عنوان رئیس شورای همکاری خلیج فارس

ضلع دیگر این پیمان زمانی آشکار شد که السیسی در سفر پادشاه عربستان به مصر دو جزیره صنافیر و تیران را به این کشور بخشید. جدای از مسئله بخشیدن زمین به دست السیسی که در تاریخ کمتر با آن مواجه می شویم، بررسی ها نشان داد این اقدام السیسی صرفا به نفع رژیم صهیونیستی بوده است و حتی عربستان هم از آن به اندازه صهیونیست ها منتفع نشده است.

با واگذاری دو جزیره نامبرده به عربستان رژیم صهیونیستی حاکم بلامنازع خلیج عقبه شد، عربستان بدون مذاکره با صهیونیستها در پیمان کمپ دیوید قرار گرفت و همپیمان رژیم صهیونیستی شد و دشمنی تاریخی بین دو ملت ایجاد شد.

اینها نشان داد در حقیقت طراح اصلی این طرح، صهیونیست ها بوده اند زیرا طرحی که برای مصر منفعتی در بر ندارد نمی تواند از سوی مصری ها طراحی شود. البته اخبار تکمیلی شاهدی بر این مدعا شدند، هنگامی که نتانیاهو و مسئولان رژیم صهیونیستی اعلام کردند از این طرح اطلاع داشته اند و به کشوری که حاکم جدید جزایر شده است اطمینان دارند.

آنچه در این میان مدعای این نوشته یعنی حضور ابومازن به عنوان یک هم پیمان در پیمان جدید را ثابت می کند این خبر بود که وی نیز گفت از قبل در جریان این مسئله قرار داشته است.

علاوه بر اینها دیدارهای مختلفی که مسئولان عربستانی با صهیونیستها داشته اند خود گواهی بر این مسئله است که عربستان ضلع اصلی این پیمان است.

البته باید به عربستان، کشور امارات متحده عربی را نیز الصاق کرد. زیرا این کشور چند تکه با هماهنگی با عربستان دست به اقدام می زند و میتوان آن را فرزند خوانده عربستان نامید. در حقیقت کشورهای حوزه خلیج به ریاست عربستان ضلع سوم این پیمان هستند که امروز شورای همکاری خلیج فارس نماینده رسمی آن است.

یک استثناء

در این میان باید قطر را مستثنی کرد. علت اصلی این امر، نفوذ اخوان در قطر و حمایت این کشور از اخوان است. لذا این پیمان جدید که با قدرت گرفتن اخوان و در حقیقت برای مقابله با آن شکل گرفت. میزان حمایت قطر از اخوان تا جایی بود که منجر به تغییر هرم قدرت و پایین کشیدن امیر این کشور شد.

پس از تغییر هرم قدرت، حمایت از اخوان اگرچه فروکش کرد، اما به اتمام نرسید. لذا قطر با وجود هزینه زیادی که در سوریه پرداخت کرده و تا این مرحله در سوره همراه عربستان بوده است؛ اما در این پیمان جایی ندارد؛ زیرا قطر با اخوان همراه است و نشانه مهم آن این است که قطر در عراق همچون سوریه ورود نکرد. زیرا دغدغه قطر، اخوان بوده است و دشمنی شدیدی که اخوان با نظام سوریه دارد. لذا قطر در سیر فکری این پیمان جایی ندارد.

ضلع چهارم کی فریاد خواهد زد؟

ضلع چهارم پیمانی که از آن سخن میگوییم، اردن هاشمی است. اردن از یک سو حیاط خلوت رژیم صهیونیستی است و از سوی دیگر همزبان و مشاور قدیمی ابومازن بوده است. هرچند حضور اردنیها در فلسطین و توافقاتی که آنها با این رژیم داشته اند بر همگان آشکار و محرز است و حضور اردنی ها در کنار عربستان در مسئله سوریه کاملا روشن است، اما اردن هنوز اقدامی صریح همچون عربستان، مصر و تشکیلات خودگردان انجام نداده است. لذا به نظر می رسد باید منتظر اقدام علنی اردن باشیم.

زمانی که اردنیها نیز اقدامی علنی، همچون مصر، تشکیلات خودگردان و عربستان انجام دهند آن روز ضلع چهارم این پیمان شکل گرفته است. البته این پیمان شکل گرفته است؛ اما مقصود از این جمله اعلام رسمی و علنی آن است.

براساس تجربیات گذشته که همواره اینگونه اقدامات را با یک حادثه همراه کردهاند احتمالا کلید آغاز رسمی این همپیمانی با یک حادثه رقم خواهد خورد.

استعفای نخست وزیر اردن و انحلال کابینه اردن و دستور پادشاه این کشور برای تشکیل کابینه جدید به ریاست نخست وزیر جدید می تواند اخباری مبنی بر تغییر اوضاع سیاسی در داخل اردن به همراه داشته باشد. اگر این گزینه را در کنار تغییرات سیاسی سه ضلع دیگر قرار دهیم شاید بتوان گفت فرآیند اعلام حضور ضلع چهارم نیز فراهم شده است. یعنی نگاهی به وضعیت دو سال گذشته عربستان نشان می دهد که این کشور پس از تغییر وضعیت داخلی و تغییر قدرت به سمت این پیمان شتاب گرفت.

مصر نیز با طی مسیری سه ساله در این پیمان قرار گرفت. تشکیلات خودگردان نیز با تحت فشار قرار گرفتن حماس در نوار غزه و به دست گرفتن قدرت دولت وفاق ملی به این سمت حرکت کرد. فضای اردن سیاست داخلی اردن خالی از تحرک بوده است ممکن است این تغییر فضای سیاسی در داخل اردن در راستای تغییری به سمت حضور آشکار اردن در این پیمان باشد.

نظر شما
پربیننده ها