به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، در ابتدای این نشست که در پژوشگاه فرهنگ، هنر و ادبیات برگزار شد ابتدا ناصر فکوهی، انسان شناس و استاد دانشگاه به مبحثی تئوریک پیرامون روابط زبان، ادبیات و سیاست پرداخت.
وی گفت: رابطه ای که بین سیاست و ادبیات وجود دارد به قدمت تمدن و نوشتار است. یعنی از زمانی که اولین تمدن ها شروع می شوند نوشتار هم شروع می شود. این نوشتار در قالب خاطرات است. نوشتار یعنی جدا کردن حافظه از حامل حافظه به یک رسانه. انسانهایی که با هم جمع می شوند جز از طریق شکل سیاسی و روابط سیاسی نمی توانند خارج باشند. سیاست در اینجا به معنای مدیریت در یک سیستم اجتماعی است. زبان، ادبیات و سیاست، در یک نظر که همان گذار از فکر درونی به فکر بیرونی در یک سیستم اجتماعی است، مشترک اند. یک سخنرانی سیاسی، علمی و... می تواند یک گفتار داستانی است.
فکوهی در ادامه ضمن اشاره به کارکرد های ادبیات داستانی گفت: یکی از کارکردهای ادبیات داستانی، تبدیل یک چیزی است که واقعیت در نظر گرفته می شود به یک روایت غیر واقعی و یا تخیلی در یک سیستم واحد.
این استاد دانشگاه با بیان نقطه نظرات ارول گفت: در نظر ارول امور زیباشناختی از امور غیر زیباشناختی تبعیت می کند و امور غیر زیبا شناختی هستند که تعیین کننده امور زیباشناختانه اند. بی اعتباری حوزه سیاسی در مقابل اعتباریافتن بیشتر حوزه هنری باعث شده حوزه هنری تحت چنبره حوزه سیاسی قرار بگیرد.
مترجم آثار انسان شناسی بیان داشت: در قرن 19 دولت ملی بوجود می آید و این 2 مفهوم(دولت و ملت) مفاهیمی خیالی هستند زیرا دولت ملت به معنای این است که اساس دولت دیگر قدرت و استیلا نیست بلکه اساسش نمایندگی مردم است و تا به حال همچین دولتی وجود نداشته است. چیزی به نام ملت هم وجود ندارد بلکه آن را باید ابداع کرد و این ابداع از طریق ادبیات داستانی است.
وی در جمع بندی مباحث خود گفت: ارول در کتاب 1984 خود 2 مفهوم را بکار برده است، یکی واژگونی که تمام مفاهیم واژگون اند و دیگری مفهوم نوزبانی و یا زبان جدید که در آن کسی نمی تواند مخالف با حوزه سیاسی فکر کند. بارت هم در آثارش زبان را فاشیسم معرفی می کند و برای ادعایش استدلال می کند که زبان به ما امکان بیان می دهد اما این امکان بیان در حد لغات محدود و ساختار محدود است لذا امکان شورش بر علیه خودش را به ما نمی دهد و ما را عقیم می سازد. 2رویکردی که میتوان به این مباحث افزود عبارتند از رویکرد روان شناختی با مبحث میل و رویکرد جامعه شناختی .
در ادامه این نشست دکتر پاینده، نویسنده و استاد دانشگاه علامه طباطبایی به جریانات ادبیات داستانی ایران پرداخت و گفت: این موضوع که سیاستمداران به تولیدات ادبی بدگمان هستند و اهل هنر و ادبیات هم سعی داشته و دارند که از مسائل سیاسی و قدرت به دور باشند ریشه در مباحث افلاطون دارد. افلاطون می گوید که جامعه بشری پوئسیس(هنرمند) نمی خواهد زیرا که کار هنرمند تخیل است و تخیل چون ما را از موضوعات واقعی دور می کند لذا برای بشر مضر است.
وی ضمن توصیف ادبیات گفت: ادبیات همواره تلاشی است برای بازنمایی زیست جهان انسان. رابطه ادبیات با جامعه رابطه بازتابندگی و آینه گونه نیست بلکه رابطه اش دیالکتیکی است زیرا از واقعیات اجتماعی تاثیر می پذیرد تا خلق شود و از سوی دیگر یک جور مداخله سلبی در واقعیت است. ادبیات دعوتی است برای در انداختن طرحی نو برای سامان جامعه، ادبیات به نوعی یک مداخله اجتماعی است.
عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه سخنانش بیان داشت: ساختارهایی در جامعه وجود دارند که در ایجاد و تعیین جریانات ادبی دخالت می کنند و موثرند که از جمله آنها کتابخانه های عمومی، نظام جایزه دهی به آثار ادبی و همچنین نقدهایی که در روزنامه ها،مجلات و.. می شود.
پاینده در ادامه به تشریح جریانات ادبی بوجود آمده در ایران اشاره کرد و گفت: از زمان مشروطه تا به حال هر گفتمانی که در ادبیات داستانی شکل گرفته در چارچوب مدرنیته بوده است. یکی از گفتمانهای جدی ادبیات داستانی ما تا به امروز، رئالیسم است و نمونه برجسته آن رمان تهران مخوف است. این رمان کاوشی جامعه شناسانه در چند و چون زتدگی شهری در کلان شهر تهران است. رمان شورشی است بر ضد ساختارهای استبدادی فرهنگی، رمانی که طرفداری از حکومت کند و سفارش گرفته شده باشد، رمان نیست. رئالیسم در مغرب زمین، جریان غالب ادبیات نیست و اگر بخواهم در سینمای ایران هم برایش مثال بزنم باید به آثار اصغر فرهادی اشاره کنم.
نویسنده عرصه ادبی کشور در ادامه بیان کرد: گفتمان دیگر گفتمانی است واقعیات را عین خودش اما در قالب نگاهی تلخ به آنها بازمی تاباند. نمونه این گفتمان، آثار چوبک است و در شعر زمان چوبک هم شعر زمستان اخوان ثالث نمونه خوبی برایش محسوب می شود. از اواسط دهه50 گفتمان مدرنیسم در ایران شکل میابد که ابژه را رها می کند و به سمت ذهن می رود و برتری را در فرد و ذهن می بیند و رنج ها و دغدغه ها و حیات ذهنی افراد را بررسی می کند. این گفتمان، تک گویی دارد و راوی برای خواننده چیزی را بیان نمی کند. روح حاکم بر این گفتمان، انزوا، برتری دادن فرد بر جمع و تفرد است. این جریان در غرب همان سوررئالیسم است که در ادبیات ما نمی تواند جایگاه خوبی بیابد، نمونه این آثار، نوشته های صادق هدایت است.
پاینده در پایان با بیان اینکه ادبیات در خلا نیست بلکه نسبتی با جامعه، قدرت و... دارد، جریان ادبی بعدی را تشریح کرد و گفت: گفتمان تازه متولد شده ای در داستان کوتاه در طول 10سال گذشته تشکیل یافته که به تاسی از پست مدرنیسم است این دست رمانها بعضا به رمانهای آپارتمانی مشهور شده اند.