به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، امروز برابر با هشتم شوال سالروز تخریب قبور ائمه بقیع است؛ مناسبتی جانسوز و جانگداز که در ادبیات منظوم ایران زمین و در شعر شعرای آئینی ما، جلوه گر است.
یکی از این شاعران که در این مناسبت شعری دارد، یحیی سلامتی است که تنها به بیان یک بیت از شعر او اکتفا میکنیم:
گنبدی نیست در آنجا و نه حتی یک شمع
این بقیع است که آیینهی غربت شده است
مهدی رحیمی نیز در این مناسبت مصیبت بار می سراید:
باید اینجا حرم درست کنند
چار تا مثل هم درست کنند
با امام حسن سزاوار است
چند باب الکَرَم درست کنند
با طلا دور مرقد سجاد
بیتی از محتشم درست کنند
به تولای باقر و صادق
صحن دارالقلم درست کنند
نزد ام البنین نمادی از
مشک و دست و علم درست کنند
او در ادامه این شعر و با اشاره به شعر استاد کریمخانی درباره زیارت امام رضا علیه السلام با مطلع «آمدم ای شاه پناهم بده»، می آورد:
با کریمان «کریمخانی» ها
قطعه «آمدم» درست کنند
دور گنبد چهار گلدسته
ولی از داغ خم درست کنند
کاش هر چیز را نمی سازند
کوچه را دست کم درست کنند
کوچه را در ادامه طرحِ
از حرم تا حرم درست کنند
و اما شعر کوتاه یوسف رحیمی در این باره، مناجاتی نجواگونه با صاحب عصر و زمان (عج) است:
دارم دلی از امید و غم مالامال
در آتشم از ماتم هشت شوّال
اما با تو و ظهور تو دل بستم
بازآی که برپا شود این صحن امسال
در شعر سید رضا موید هم می خوانیم:
کاش همچون لاله سوزم در بیابان بقیع
تا شبانگاهی شوم شمع فروزان بقیع
کاش سوی مکه تازد کاروان عمر من
تا کنم بیتوته یک شب در شبستان بقیع
کاش همچون پرتو خورشید در هر بامداد
اوفتم بر خاک قبرستان ویران بقیع
آرزو دارم بمانم زنده و با سوز حال
در بغل گیرم چو جان، قبر امامان بقیع
آرزو دارم ببینم با دو چشم اشکبار
جای فرزندان زهرا را به دامان بقیع
آرزو دارم بیفتم بر قبور پاکشان
تا که گردم حایل خورشید سوزان بقیع
آرزو دارم که اندر خدمت صاحب زمان
قبر زهرا را ببوسم در بیابان بقیع
آرزو دارم که همچون گوهر غلطان اشک
از ارادت رخ نهم بر خاک ایوان بقیع
اندر آنجا خفته چون قربانیان راه حق
ای «موید» جان عالم باد قربان بقیع
او در شعر دیگری هم به این مناسبت پرداخته است که تنها به چند بیت ابتدایی آن اشاره میکنیم:
سلام ما به بقیع و بقاع ویرانش
برآن حریم که باشد ملک نگهبانش
سلام ما به بقیع، آن تجسم غربت
گواه بر سخنم تربت امامانش
بقیع کعبه قدس چهار معصوم است
چهار نور خدا می دمد ز دامانش
و اینک نوبت به دو رباعی می رسد از محمدمهدی عبداللهی:
بار دیگر قلب مهدی غم گرفت
همچو مولا، قلب زینب هم گرفت
یاد آن روزی که ویران شد بقیع
در جنان، حیدر به سر ماتم گرفت
قاسم نعمتی نیز در بخشی از شعر خود در این مناسبت، غم بقیع را بسان بغضی گلوگیر میداند و میسراید:
گرد و غبار غم زده خیمه به سینهام
من زائر قبور خراب مدینهام
آنجا که گریه ها همه خاموش و بی صداست
هرکس بمیرد از غم آن سرزمین رواست
آنجا که بغض سینه گلوگیر میشود
حتی جوان ز غربت آن پیر میشود
خاکش همیشه سرخ و هوایش غباری است
از گریه های فاطمه آیینه کاری است
اهل مدینه باب عداوت گشودهاند
بر اهل بیت ظلم فراوان نمودهاند
هرکس دم از علی زده تخریب میشود
صدیقه ی مطهره تکذیب میشود
دنبال بی کساند که تنهاترش کنند
صیاد بلبل اند که خونین پرش کنند
از نسل هیزمند و به آتش علاقه مند
تفریحشان تمسخر هر نالهی بلند
و اما بخشی از شعر مجید تال نیز در این مناسبت چنین است:
این بقیعی که این چنین خاکی است
رشک پروانه های افلاکی است
در هوایش ستاره می سوزد
سینه با هر نظاره می سوزد
هشت شوال آسمان لرزید
دید صحن و مناره می سوزد
بارگاه بقیع ویران شد
دل بی راه و چاره می سوزد
این حرم مثل چادر زهراست
که در اینجا دوباره می سوزد
این حرم مثل خیمهی زینب
که در اوج شراره می سوز
حسین اسرافیلی نیز از شاعرانی است که در این باره شعری با عنوان «بقیعِ غریب» دارد که تنها به مرور سه بیت از آن اکتفا میکنیم:
یا رب! بقیع، قطعهای از آسمان توست
پیچیده در غبار زمین و زمان، غریب
این سوی میله، مرقد اولاد مصطفاست
و آن سو، نگاه غم زده ی زائران، غریب
یا رب چه حکمتی ست در این قطعهی شریف
مهمان، غریب و بارگه میزبان، غریب.
و حسن ختام این نوشتار، شعری است از حبیب الله چایچیان (حسان) :
در جهان، هم شأن و همتایی کجا دارد بقیع؟
چونکه یکجا، چار محبوب خدا دارد بقیع
نور چشمان رسول و پور دلبند بتول
صادق و سجاد و باقر، مجتبی دارد بقیع
خلق شد عالم ز یُمن خلقت آل عبا
یک تن از پنج تن آل عبا دارد بقیع
همدم دلدادگان و محرم محراب راز
هست زین العابدین، بنگر چه ها دارد بقیع
حاصل آیات قرآن، باقرِ علم رسول
وارث فضل و کمال انبیا دارد بقیع
صادق آل محمّد، ناشر احکام حق
دین و دانش را، رئیس و پیشوا دارد بقیع
در نظر آید، زمین بر چرخ سنگینی کند
بس که خاکش گوهر سنگین بها دارد بقیع
گرچه تاریک است، در ظاهر ندارد یک چراغ
همچو ایوانِ نجف نور و صفا دارد بقیع
رازها گوید به گوش شب در این جا کهکشان
رمزها از خلقت ارض و سما دارد بقیع
سایه ها نجواکنان بر مدفن این چار تن
کرده شب گیسو پریشان یا عزا دارد بقیع؟
سر به دیوارش زند هرکس از این جا بگذرد
در سکوتش نالهها و گریهها دارد بقیع
چار معصومند و دورند از حریم جدّشان
شکوه ها از دشمنانِ مصطفی دارد بقیع