شهید جعفر بیات؛

نوجوانی که مردانه جنگید

سن کمی داشت که عازم جبهه شد؛ ولی آنقدر مردانه جنگید که نوجوان بودنش به چشم هیچ‌کس نیامد. جعفر در سن 18 سالگی بود که در لباس غواصی در 22 بهمن 64 در اروندرود به شهادت رسید.
کد خبر: ۹۸۰۳۵
تاریخ انتشار: ۱۱ شهريور ۱۳۹۵ - ۰۲:۱۰ - 01September 2016

نوجوانی که مردانه جنگید

به گزارش دفاع پرس از زنجان، شهید جعفر بیات رزمنده زنجانی که نشان غواصی بر سینه خود داشت، در 9 آذرماه 46 در زنجان به دنیا آمد. سن کمی داشت که عازم جبهه شد ولی آنقدر مردانه جنگید که نوجوان بودنش به چشم هیچکس نیامد. جعفر در سن 18 سالگی بود که در لباس غواصی در 22 بهمن 64 در اروندرود به شهادت رسید. به راستی 18 سال سن برای جعفر نوجوانی که تازه پای در جوانی گذاشته بود خلق چنین حماسهای برایش بزرگ نبود یا او آنقدر بزرگ شد که عرصهای مثل جنگ برایش کوچک بود!

متن وصیتنامه شهید جعفر بیات به شرح زیر است:

آرزو دارم هزاران بار کشته و زنده میشدم فقط به خاطر این که راه حسین و هدف او پایدار باشد. هیچ چیز در زندگی جز شهادت آرزوی من نیست. یاالله یاالله یاالله؛ خدایا چگونه وصیتنامه مینویسم در حالی که گناه و غضب کردم و در نمازهای تو شرکت نکردم. خدایا چگونه، چگونه من با امامان و پیامبران تو روبهرو خواهم شد در حالی که روسیاه هستم. خداوندا، بارالهی گناهان مرا ببخش.

 بارالهی با اینکه بنده گنهکار و روسیاه هستم ولی شکرگزار توام که به من این توفیق را دادی تا بتوانم وظیفه شرعی خودم را در حد تواناییام نسبت به اسلام و قرآن و انقلاب انجام دهم و در مدت هفده سال از عمرم، این زمان که عازم جنگ هستم از بهترین زمان عمرم میبینم. از پروردگارم تقاضا دارم که مرا در بستر نمیراند و مرا در راه قرآن و اسلام به دست شقیترین بندگانش بمیراند. خداوندا تو از قلبها آگاه هستی که چقدر عاشق امام خمینی هستم، چقدر به او و راه او دلبستهام؛ چرا که خود او به اسلام وقرآن دلبسته است.

آرزو دارم هزاران بار کشته و زنده میشدم فقط به خاطر این که راه حسین و هدف او پایدار باشد، چرا که همه این رزمندگان عاشق او هستند، عاشق راهش و هدفش هستند و از خدای بزرگ میخواهم هرگز لطف و مهر خودش را از دلم بیرون نکند و نور ایمانش را بیشتر و بیشتر بر من افزون کند.

هدف من از رفتن به جبهه اینست که کاخ ظلم و ستم را ویران کنم.

پدر و مادر عزیزم من خجالت می کشم کلمه پر افتخار شهید را روی خود بگذارم و برایتان بنویسم که هر موقع من به سوی معبود خویش پر کشیدم برای من ناچیز، ناراحت  و غمگین مباشید بلکه برای لب تشنگان حضرت ابا عبدالحسین اشک بریزید و هر موقع که به یاد بنده نا قابل خدا می افتید. به یاد فرزندان عزیزانی باشید که بدن پاره پاره آنها را هم مادرنشان ندیده اند  مادر عزیزم می دانم که چه زحمتها کشیدی و چه سختیها و دردهای بزرگی را تحمل نموده ای من به خوبی می دانم که در آینده باید عصای دستتان می شدم  ولی چکار کنم که عشق به معبودم مرا از این امر باز می دارد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها