در کتاب «جنگ و لودرچی» مطرح شده است؛
در بخشی از کتاب «جنگ و لودرچی» آمده است: «رفتهرفته هربار که به مرخصی میآمد، میدیدم که بیشتر از پیش تغییر کرده است. نمازها و دعاهایش رنگ و بوی دیگری گرفته بود. دیگر نماز شبش ترک نمیشد. همیشه با وضو میخوابید.»
کد خبر: ۳۱۲۴۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۱۵
بُرشی از کتاب «جنگ و لودرچی»؛
در بخشی از کتاب «جنگ و لودرچی» آمده است: «دستهای کوچک اسماعیل را در دستهایش گره میکرد و با هم به مسجد میرفتند. او را کنار خود مینشاند و جانماز کوچکی برایش پهن میکرد. همراه شدن با حسین، شور و حال خاصی داشت. مهربانیهایش به عنوان یک برادر بزرگتر، بچهها را مجذوب او میکرد.»
کد خبر: ۳۱۰۵۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۰۴