شهید ابراهیم هادی
در کتاب «سلام بر ابراهیم 2» مطرح شد؛

ماجرای ارادت یک معتاد به شهید «هادی»

در بخشی از کتاب «سلام بر ابراهیم 2» آمده است: «ابراهیم یک سال پول مواد این شخص را داد، به شرطی که این مرد خانواده‌اش را اذیت نکند. یک سال خانواده و بستگان او در آرامش بودند. بعد هم ابراهیم شهید شد. آن‌جا بود که این شخص معتاد، این ماجرا را برای ما تعریف کرد. او هم مدتی بعد از ابراهیم از دنیا رفت.»
کد خبر: ۲۹۷۹۹۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۱۲

ثمانه حیدری در گفت‌وگو با دفاع پرس مطرح کرد؛

دوستان شهیدی دارم که در معرفت بی‌نظیرند/ اربعین حسینی (ع) بدون شک رزق تحول من بود

یکی از تحول یافتگان سفر راهیان نور گفت: بهمن ماه سال ۱۳۹۶ با خواندن کتاب «سلام بر ابراهیم» با شهید «ابراهیم هادی» آشنا شدم و خود را شناختم. احساس کردم شهید هادی هر جمعه برای زیارت من را فرا می‌خواند. برای رفتن به گلزار شهدا لحظه‌شماری می‌کردم.
کد خبر: ۲۹۷۷۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۱۱

رونمایی از تمبر یادبود شهید ابراهیم هادی در روز ملی فرهنگ پهلوانی+ عکس

از تمبر یادبود شهید ابراهیم هادی در روز ملی فرهنگ پهلوانی و ورزش زورخانه‌ای رونمایی شد.
کد خبر: ۲۹۷۸۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۱۰

برشی از کتاب «سلام بر ابراهیم»؛

با پاهای برهنه راه بهشت را در پیش گرفت

در بخشی از کتاب « سلام بر ابراهیم 2» آمده است: «یه پیرمرد جلوی مسجد گدایی می‌کرد. خیلی وضع مالیش بد بود. پیرمرد به کف کفش‌هاش اشاره کرد که از بین رفته بود و چیزی برای پوشیدن نداشت.»
کد خبر: ۲۹۷۷۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۱۰

بُرشی از کتاب «سلام بر ابراهیم»؛

می‌خواستم با یک مشت او را بُکشم اما یک‌باره دلم برایش سوخت

در قسمتی از کتاب «سلام بر ابراهیم 2» آمده است: «دستم را مشت کردم و با خودم گفتم با یک مشت او را می‌کُشم اما تا در مقابلش قرار گرفتم، یک‌باره دلم برایش سوخت.»
کد خبر: ۲۹۷۳۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۰۷

برشی از کتاب «سلام بر ابراهیم»؛

یک کشیده محکم به ابراهیم زد و من را با خودش برد

در بخشی از کتاب «سلام بر ابراهیم 2» آمده است: «استادکارِ من که از بستگان دور ما بود، یک‌باره با موتور جلوی ما آمد و با عصبانیت گفت حالا جرات کردی سرکار نیای و دنبال دوست و رفیق بری؟ بعد پیاده شد و جلوی ما آمد. او که ابراهیم را نمی‌شناخت، یک‌باره کشیده محکمی زد تو صورت ابراهیم، من هم با خودش برد توی محل کار.»
کد خبر: ۲۹۷۲۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۰۶

سلام بر ابراهیم؛

صندلی خودم را آوردم این طرف تا به مردم نزدیک‌تر باشم

در قسمت‌هایی از کتاب «سلام بر ابراهیم 2» آمده است: «پشت میز که نشستم احساس غرور بهم دست داد. گفتم اینطوری از مردم دور می‌شم. برای همین صندلی خودم را آوردم این طرف تا به مردم نزدیک‌تر باشم».
کد خبر: ۲۹۶۹۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۰۴

مروری بر زندگی شهید «هادی»؛

دعای معلم شدنم را به جان شهید «ابراهیم هادی» کنید

در بخشی از کتاب «سلام بر ابراهیم 2» آمده است: «در ایام جنگ معلمی داشتم که خیلی بر من و همکلاسی‌ها تاثیر داشت. بسیاری از شاگردان او اهل نماز و جبهه شدند. یک روز به ایشان گفتم خدا را شکر که شما معلم ما هستید. دبیر ما گفت: دعایش را به جان شهید ابراهیم هادی کنید».
کد خبر: ۲۹۶۷۹۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۰۳

سلام بر ابراهیم؛

قبل از روشن شدن چراغ، هیئت را ترک می‌کرد

در بخشی از کتاب «سلام بر ابراهیم 2» آمده است: «زمانی که هنوز چراغ روشن نشده بود، هیئت را ترک می‌کرد. علت این کار او را بعدها فهمیدم. وقتی که شاهد بودم دوستانِ هیئتی بعد از هیئت مشغول شوخی و خنده می‌شدند؛ به تعبیری بیشتر اندوخته معنوی خود را از دست می‌دادند».
کد خبر: ۲۹۶۶۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۰۲

سلام بر ابراهیم؛

شجاعت اصغر و ابراهیم و دستمال سرخ‌ها به ما روحیه می‌داد

در قسمت‌هایی از کتاب «سلام بر ابراهیم 2» آمده است: «وقتی شجاعت کسانی مثل اصغر و ابراهیم و دیگر سرداران گمنام دستمال سرخ‌ها را می‌دیدیم، ما هم روحیه پیدا می‌کردیم».
کد خبر: ۲۹۶۱۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۹

سلام بر ابراهیم؛

برخوردهای ابراهیم باعث شد که به «سید» بودنم افتخار کنم

در بخشی از کتاب «سلام بر ابراهیم 2» آمده است: «هر وقت وارد زورخانه می‌شدم ابراهیم بلند می‌گفت‌: «سلامتی سیادات صلوات» بعد هم تا من وارد گود نمی‌شدم، خودش وارد نمی‌شد.»
کد خبر: ۲۹۳۷۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۸

سلام بر ابراهیم؛

ابراهیم برای همه دل می‌سوزاند

در بخشی از کتاب «سلام بر ابراهیم 2» آمده است: «تفاوت ابراهیم با بقیه این بود که برای تمام افراد محل، به‌خصوص جوانان و دوستانش دل می‌سوزاند».
کد خبر: ۲۹۵۸۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۷

برشی از کتاب «سلام بر ابراهیم»؛

من از خدا خواستم گمنام باشم و کارم به غسالخانه نرسد

در کتاب «سلام بر ابراهیم» از قول شهید هادی آمده است: «من که از خدا خواستم مثل مادر سادات حضرت زهرا (س) گمنام باشم و دیگه کارم به غسالخانه نرسه».
کد خبر: ۲۹۵۴۹۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۳

سلام بر ابراهیم 2؛

من از خدا خواستم گمنام باشم و کارم به غسال‌خانه نرسد

در بخشی از کتاب «سلام بر ابراهیم 2» آمده است: «من که از خدا خواستم مثل مادر سادات حضرت زهرا (س) گمنام باشم و دیگه کارم به غسال‌خانه نرسه».
کد خبر: ۲۹۵۴۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۳

شب های رمضان در گلزار شهدا؛

هرچه داریم از شهدا داریم/ آرامش گلزار شهدا را با هیچ مکانی عوض نمی کنم

«مکه»، «مدینه»، «کربلا»، «بین الحرمین» و ... همه از مکان‌هایی هستند که ارزش آن‌ها بیش از سایر اماکن در کره خاکی است. اما قطعاتی از بهشت نیز در همین شهر و حوالی خود ما وجود دارد که می‌توان فارغ از زمان شد. «گلزار‌های شهدا»، از جمله همین قطعات بهشتی در روی زمین هستند.
کد خبر: ۲۹۵۰۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۳

سلام بر ابراهیم؛

یه‌خورده یواش بریم تا از این آقا جلو نزنیم

در کتاب «سلام بر ابراهیم» آمده است: «حوالی میدان خراسان از داخل پیاده‌رو با سرعت در حال حرکت بودیم. یکباره ابراهیم سرعتش را کم کرد؛ برگشتم عقب و گفتم: چی شد، مگه عجله نداشتی؟ همینطور که آرام حرکت می‌کرد، به جلوی من اشاره کرد و گفت: «یه‌خورده یواش بریم تا از این آقا جلو نزنیم».
کد خبر: ۲۹۵۱۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۲۱

سلام بر ابراهیم؛

شهیدی در آغوش امام حسین (ع) آرام گرفت

جلو رفتم و سلام کردم. می‌خواستم حرفی بزنم و بپرسم که ثمره آن همه هیئت رفتن چه شد؟ قبل از اینکه چیزی بگویم خودش جلو آمد و گفت: «سیدعلی، زمانی که شهید شدم و افتادم، آقا اباعبدالله (ع) آمدند و مرا در آغوش گرفتند.
کد خبر: ۲۹۴۵۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۱۷

سلام بر ابراهیم؛

دوستیِ شیطانی که به یک پیوند الهی تبدیل شد

ابراهیم وقتی از بازار برمی‌گشت شب بود. آخر کوچه چراغانی شده بود. لبخند رضایت بر لبان ابراهیم نقش بست. رضایت، بخاطر اینکه یک دوستیِ شیطانی را به یک پیوند الهی تبدیل کرده بود.
کد خبر: ۲۹۴۱۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۱۳

سلام بر ابراهیم؛

می‌ترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت را از من گرفته باشد

«هر روز تا این موقع حداقل یکی از بندگان خدا به ما مراجعه می‌کرد و هرطور شده مشکلش را حل می‌کردیم. اما امروز از صبح تا حالا کسی به من مراجعه نکرده، می‌ترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت را از من گرفته باشد.»
کد خبر: ۲۹۳۳۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۷

سلام بر ابراهیم؛

شهیدی که رسم میهمان‌نوازی با اُسرا را به‌جا آورد

هرچه آب و غذا مانده بود را به ابراهیم تحویل دادیم. او به هر پنج نفر یک قمقمه آب و کمی غذا داد. به آن پنج اسیر عراقی هم هر کدام یک قمقمه آب داد! برخی از بچه‌ها از این کار ناراحت شدند، اما ابراهیم گفت: آن‌ها میهمان ما هستند.
کد خبر: ۲۹۲۶۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۳

پربیننده ها