خبر دادند عراقیها یک جعبه باتری آوردند گذاشتند تو کشوی میز. طرح ربودنش را کشیدیم و شش باتری نو صاحب شدیم. 2 روز گذاشتیمشان کنار و بعد که آبها از آسیاب افتاد، عمونوروز را راه انداختیم و به اخبار که به آن «داستان» میگفتیم دل بستیم. دیگر تا مدتی غم ویتامین «ب» (باتری) نداشتیم.
کد خبر: ۲۴۰۰۸۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۲/۳۱
یکی از آزادگان درباره دوران اسارت گفت: ما که سالم بودیم کمتر شکنجه میشدیم اما مجید با وجود جراحت و زخمی که داشت کلی شکنجه شد. مسعود سهیلی نیز زمانی که اسیر شد از ناحیه کمر قطع نخاع شده بود و شدت جراحاتش به حدی بود که به محض رسیدن به استخبارات به شهادت رسید.
کد خبر: ۲۳۹۵۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۲/۲۶
عراقیها 20 نفر را میریختند توی سلول کوچک. آنقدر جا تنگ بود که بچهها حتی نمیتوانستند پایشان را دراز کنند؛ با این حال، نماز جماعت بچهها ترک نمیشد.
کد خبر: ۲۳۸۹۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۲/۲۰
ناگهان کامیون افتاد در دستانداز و سرباز عراقی تعادل خود را از دست داد؛ سر تفنگ مسلحش زیرچانهاش قرار گرفت و سه تیر از لوله تفنگش خارج شد.
کد خبر: ۲۳۸۹۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۲/۲۰
عراقی ها نگاهی به من کردند و گفتند: ما تمام مدارکت را در بصره پیدا کردیم. حرفت با مدراکی که ما داریم جور درمیآید. بعد همه مدارک را ریختند جلوی من و نشانم دادند. کارت دانشجویی مرا از مرگ نجات داد.
کد خبر: ۲۳۸۶۶۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۲/۱۸
یک افسر عراقی بالای سر ما آمد؛ کلتش را در آورد و روی سر یک بسیجی گذاشت. نوجوان بسیجی گفت: «من برای پیروزی آمدم و شهید شدن منتهای آرزوی من است. اگر قرار بود از کشته شدن بترسم و به امام بد بگویم، غلط کردم به جبهه بیایم. زود باش مرا بکش …».
کد خبر: ۲۳۸۵۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۲/۱۷
نماز شعبان یک جورهایی خیلی خاص بود، هولهولکی نبود. از ترس سربازان عراقی هیچوقت خدا مخفی نماز نمیخواند. لجبازیاش با عراقیها بهخاطر نمازش زبانزد عام و خاص بود. سرباز عراقی به خاطر نمازهای شعبان هر دو دستش را شکست.
کد خبر: ۲۳۸۵۴۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۲/۱۷
بعدازظهر چند اسیر جدید را به کمپ آوردند. نام خانوادگی یکی از آنها رجوی بود. با کابل به جانش افتادند. رجوی برای این که از ضرب و شتم عراقیها خلاص شود، به نگهبانها گفت: من از بستگان مسعود رجویام، شما حق ندارید منو کتک بزنید!
کد خبر: ۲۳۸۵۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۲/۱۷
عراقیها میخواستند شعاری علیه امام خمینی(ره) سر دهیم؛ اما ما متحد شدیم تا هیچ شعاری ندهیم و اگر عراقیها پرسیدند چرا شعار نمیدهید؟ بگوییم امروز، روز اول ماه مبارک رمضان است و اگر شعار بدهیم روزه ما باطل میشود.
کد خبر: ۲۳۸۴۹۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۲/۱۷
همسر جانباز اعصاب و روان:
همسر جانباز 30درصد اعصاب و روان محمودی میگوید: برای ازدواج با جانباز، من نذر امام حسین(ع) کرده بودم و نماز حاجت میخواندم که خدا حاجتم را روا کند.
کد خبر: ۲۳۷۹۵۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۲/۱۵
پسربچه ۱۳ ساله مدام میگفت «خمینی ای امام، خمینی ای امام… » فرمانده بسیار عصبانی شد و دستور داد سرمهایش را بکشند. وی بعد از سه روز به شهادت رسید.
کد خبر: ۲۳۸۰۸۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۲/۱۳
روایاتی خواندنی از دوران اسارت؛
سختیهای اسارت و غربت، به علاوه رفتار نیروهای بعث عراقی با اسرای ایرانی باعث شد تا حماسههای عظیمی در دوران اسارت رزمندگان ایرانی در اردوگاه های عراق رقم بخورد.
کد خبر: ۲۳۷۳۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۲/۰۹
بعدازظهر عراقیها دو نفر را با ضرب و شتم وارد کمپ کردند. سامی صدایم زد وگفت: این دو نفر مو اسیر! سامی که نمیخواست از مترجم استفاده کند، بهم فهماند آن دو نفر اسیر نیستند. بعد ادامه داد: یکیشان عضو جبهةالتحریر است و دیگری از نیروهای سازمان مجاهدین خلق.
کد خبر: ۲۳۶۷۴۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۲/۰۳
مرحوم سیدعلیاکبر ابوترابیفرد در جمع اسرای در بند زندانهای رژیم بعث عراق سخنانی را در خصوص زندگانی امام کاظم(ع) و اجر اسارت رزمندگان بیان کرده بود.
کد خبر: ۲۳۶۷۰۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۲/۰۳
محسن جهانبانی پس از آزادی و بازگشت به میهن در رشته تئاتر فارغالتحصیل شد و در فیلمهایی همچون خلبان ساخته جمال شورجه، بهترین تابستان من، نفوذی، سریال حضرت یوسف (ع)، مردی از جنس بلور و اخراجیهای ۲ به ایفای نقش پرداخت.
کد خبر: ۲۳۶۶۴۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۲/۰۳
حبوش پرسیده بود: مگه پوست پرتقالها رو جمع نکردی؟ گفته بود: سیدی! رفتم همهی بازداشتگاهها هیچ پوست پرتقالی نبود. بچهها از گرسنگی پوست پرتقالها رو خورده بودند!
کد خبر: ۲۳۶۵۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۲/۰۲
شهید نصرتزاد وقتی در اسارت ضدانقلاب بود، در اقدامی حماسی پس از گفتن وصیت، مختصات محل اسارت خود را اعلام و درخواست آتش توپخانه کرد.
کد خبر: ۲۳۶۴۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
هوا گرم بود. سلوان داشت انگور میخورد. نمیتوانستم نگاهش نکنم. وقتی انگور میخورد، دهانم آب میافتاد. دلم میخواست جای سلوان بودم و آن خوشه انگور مال من بود. احساس کردم باید میوههای بهشتی خیلی لذیذ و خوشمزه باشند.
کد خبر: ۲۳۶۱۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۳۰
در گفتوگو با آزاده یزدی عنوان شد؛
دستمان را با سیم تلفن بسته بودند، غروب رسیدیم شهر العماره، مدتی ما رو توی شهر العماره میان مردم که جشن گرفته بودند و مارش شادی میزدند، چرخاندند و مردم به سمت ما پوست هندوانه، آشغال و سنگ میانداختند.
کد خبر: ۲۳۵۳۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۳۰
دو، سه هفتهای بود بچهها به روش خاصی برای خنک کردن آب خوردن رو آورده بودند. دور لیوانهای حلبیمان را گونی دوخته بودیم. شبها گونیهای دور لیوانها را خیس میکردیم و روی نردههای فلزی پنجره قرار میدادیم، تا بر اثر وزش باد خنک شود.
کد خبر: ۲۳۶۰۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۲۹