افسانه قاضی زاده

افسانه قاضی زاده
بانوی مقاوم خرمشهری در گفت‌وگو با دفاع پرس:

وقتی به خرمشهر رسیدم به خاکش سجده کردم و اشک ریختم

احساس می‌کردم شهرم کوچک شده است. خودم را روی زمین انداختم. سجده کرده و خدا را شکر کردم. توان نگه داشتن بچه را نداشتم. بچه را به همسرم دادم. قلبم به شدت می‌تپید و از شدت هیجان به شدت اشک می‌ریختم.
کد خبر: ۲۴۰۵۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۰۳

«قاضی زاده» پرستار بیمارستان آبادان از خاطراتش می‌گوید؛

هنگام حمله هوایی ما پرستارها در کنار مجروحان می‌ماندیم/ اولین بار از دیدن دست و پای قطع شده وحشت کردم

وقتی برای نظافت وارد اولین اتاق عمل شدم، وحشت کردم. کف اتاق پر از خون، چرک، دست و پای قطع شده و پوست بدن بود. چند روز اول خیلی وحشتناک بود. هنوز چشمم به خون، دست و پای بریده و چرک و آلودگی عادت نکرده بود. مدام حالت تهوع داشتم. از هرچه غذای قرمز بود حالم به هم می‌خورد.
کد خبر: ۲۲۵۱۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۰۵

دختر مبارز خرمشهر از «کربلای 5» می‌گوید

به علت شرایط خاص و امکان انتقال آلودگی، مجروحان شیمیایی کربلای 5 در قرنطینه نگهداری می‌شدند. از بیمارستان‌های تهران نیروی داوطلب خواستند. می‌دانستم آن‌ها در شرایط دردناکی قرار دارند و پرستاران دیگر از ترس عوارض شیمیایی داوطلب نمی‌شوند. نمی‌توانستم بی‌تفاوت باشم، پس با وجود جنینی بی‌گناه، داوطلب شدم.
کد خبر: ۲۲۱۶۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۱/۱۲

«خانه‌ام همین جاست»؛ گوشه‌ای از ایثار پرستاران در جنگ تحمیلی

«خانه‌ام همین جاست» شرح زندگی یکی از پرستاران در طول جنگ تحمیلی را روایت می‌کند.
کد خبر: ۷۳۹۴۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۲/۲۳

پربیننده ها