پس از تحمل بخشی از شکنجه و سختیها وقتی که بازجویی من در استخبارات تمام شد ما را به اتاقی بردند که سهگوش بود و بسیار کوچک، در آنجا عدهای بودند که من فکر میکردم قبل از ما اسیرشدهاند؛ رفتم کنار یکی از آنها نشستم و گفتم: «تو کی هستی و چگونه اسیر شدی؟» جواب داد: «عراقی، عراقی هستم.»
کد خبر: ۶۱۵۴۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۹
عمادی گفت: یکی از آرزوهای ما در دوران اسارت این بود که به زیارت عتبات عالیات برویم. پس از آتش بس حاج آقا ابوترابی با مقامات عراقی و صلیب سرخی صحبت میکرد که شما بچهها را به کربلا، نجف، کاظمین و سامرا ببرید. چند وقتی از این درخواست گذشت. یک روز گفتند: میخواهیم شما را به کربلا ببریم.
کد خبر: ۴۸۰۶۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۰۵