آتش دشمن یک لحظه قطع نمیشد. چیزی از گردان باقی نمانده بود. شهدا و زخمیها روی زمین افتاده بودند. کاری از دست ما برنمیآمد. دیر رسیده بودیم. چارهای نداشتیم جز اینکه پیکر شهدا را روی هم بچینیم و برگردانیم عقب.
کد خبر: ۷۴۷۶۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۹
پیشکسوت دفاع مقدس روایت کرد؛
«مهدی میرزایی» در خاطرات خود آورده است: بچههای تخریب که رسیدند، خوشحال شدم و سریع پیشنهاد کردم قبضه دوشکا را روی فرغونی که همراه داشتند بگذاریم تا ما هم بتوانیم با آنها سریعتر برویم، سهپایه و گهواره دوشکا که حدود ۴۵ کیلو وزن داشت را داخل فرغون گذاشتیم، یک نفر به بچههای تخریب کمک میکرد و من و خدمه دیگر نوبتی، قبضه دوشکا و ۲ خشاب را بر داشتیم.
کد خبر: ۵۰۷۸۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۰۳