بی‌سیم

بی‌سیم
برشی از کتاب/

ماجرای انتقال پیکر شهید دیده‌بان

«جسد بی‌جان برادر شاکری را داخل پتو کشاندم و آن را دور شهید پیچیدم. اطرافمان پر بود از سیم‌های تلفن قورباغه‌ای. مقداری از سیم‌ها را که پاره شده بود، با خودم به داخل سنگر بردم و دور پتویی که شهید را در آن پیچیده بودم، بستم و در این فکر بودم که جسد او را به پایین قله ببرم اما زیر آن آتش شدید دشمن چطور این کار را بکنم.»
کد خبر: ۵۴۵۸۲۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۳۱

روایت رزمنده خراسانی از دیده‌بانی در شرایط سخت عملیات بدر

«تقی عزیزی» در خاطرات خود آورده است: من اولین دیده‌بانی بودم که وارد منطقه عملیاتی شدم. به همراه نیروی کمکی در جاده خندق پیاده شدیم و به طرف نقطه درگیری حرکت کردیم. هنوز حدود پانصد متری به خطِّ مقدّم مانده بود. صدای بسیار شدید درگیری از خطِّ مقدّم به گوش می‌رسید.
کد خبر: ۵۱۰۹۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۹

پربیننده ها