قنبر رسولی

قنبر رسولی

۸۰ نفر رفتیم، ولی فقط ۲ نفر برگشتیم!

به هوش که آمدم یک چیز گرم در راه گلویم حس می‌کردم با دستم آنرا کنار می‌زدم، اما کنار نمی‌رفت و دوباره در گلویم می‌افتاد و جلوی نفس کشیدنم را می‌گرفت، چند باری با دست کنار زدم، اما باز هم نشد، به خود که آمدم متوجه شدم تکه‌ای از گوش صورتم است که آویزان مانده برای همین راه تنفسم را بند می‌آورد!
کد خبر: ۵۸۰۷۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۰

پربیننده ها